واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: بررسی حکم تقلید در قرآن
آیا تقلید واجب است؟ چرا باید تقلید کرد وقتی ما عقل داریم و خود میتوانیم درست یا نادرست بودن یک حکم را تشخیص دهیم؟ مسأله تقلید چیزی مخالف عقل نیست که چون عقل داریم نباید تقلید کرد . ما عقل داریم اما حکم دادن در هر امری نیاز به اطلاعات و تخصص دارد تا به واسطه عقل حکم نهایی صادر شود آیا شما آن تخصص لازم را هم دارید؟ آن هم در حوزه دینی که بسیار گسترده و حساس است بحث بر سر دنیا و آخرت است نمیشود و نباید خطر کرد و از سر بی اطلاعی و برخی شعار های روشنفکر مآبانه و بدون فکر عاقبت خود را تباه کرد! شاید بگویید کجای قرآن حکم تقلید آمده است؟ آیاتی هست که از آنها حکم به جواز تقلید استنباط شده است.قرآن میفرماید : « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» (1) ؛ شایسته نیست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند. پس چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا كنند و قوم خود را - وقتى به سوى آنان بازگشتند بیم دهند - باشد كه آنان [از كیفر الهى] بترسند؟ شک نیست که منظور از "تفقه" در دین فراگیرى همه معارف و احکام اسلام اعم از اصول و فروع است ، زیرا در مفهوم تفقه ، همه این امور جمع است ، بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر اینکه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام یک واجب کفائى باید به تحصیل علم و دانش در زمینه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت از تحصیل براى تبلیغ احکام اسلام به نقاط مختلف، مخصوصا به قوم و جمعیت خود بازگردند، و آنها را به مسائل اسلامى آشنا سازند.بنابراین آیه فوق دلیل روشنى است بر وجوب تعلیم و تعلم در مسائل اسلامى ، و به تعبیر دیگر هم تحصیل را واجب مى کند، و هم یاد دادن را، و اگر دنیاى امروز به تعلیمات اجبارى افتخار مى کند، قرآن در چهارده قرن پیش علاوه بر آن بر معلمین نیز این وظیفه را فرض کرده است .گروهى از علماى اسلامى به آیه فوق بر مسأله جواز تقلید استدلال کرده اند، زیرا فراگیرى تعلیمات اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین و لزوم پیروى شنوندگان از آنها همان تقلید است .البته آیه فوق ، تنها از فروع دین بحث نمى کند و مسائل اصولى را نیز شامل مى شود، ولى به هر حال فروع دین را نیز در بر دارد.تنها اشکالى که در اینجا به نظر مى رسد این است که آن روز سخنى از اجتهاد و تقلید در میان نبود و آنها که مسائل اسلامى را فرا مى گرفتند و به دیگران مى رساندند، حکم مسأله گوهاى زمان ما را داشتند نه حکم مجتهدان را، یعنى مسأله را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گرفته و عینا بدون هیچگونه اظهار نظر براى دیگران نقل مى کردند.ولى با توجه به اینکه اجتهاد و تقلید، مفهوم وسیعى دارد مى توان اشکال فوق را پاسخ داد.مسأله تخصص نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده ،که در همه زمینه ها مورد قبول و تأکید است،و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمینه ها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى دانند به آنها مراجعه کنند.
توضیح اینکه : شک نیست که علم فقه با وسعتى که امروز دارد در آن زمان وجود نداشت ، و مسلمانان به راحتى مسائل را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى آموختند، ولى با این حال چنان نبوده که همه بزرگان اسلام در حکم مساله گویان زمان ما باشند، زیرا بسیارى از آنها به عنوان قضاوت و یا امارت به نقاط دیگر مى رفتند و طبعا مسائلى پیش مى آمد که عین آن را از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نشنیده بودند، ولى در عمومات و اطلاقات آیات قرآن مجید، وجود داشت ، مسلما آنها با تطبیق کلیات بر جزئیات ، و به اصطلاح علمى «رد فروع به اصول» و «رد اصول بر فروع» ، احکام آنها را درک مى کردند و این یکنوع اجتهاد ساده بوده است (دقت کنید).مسلما این کار و امثال آن در زمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بوده و به همین دلیل ریشه اصلى اجتهاد در میان صحابه و یاران او وجود داشت ، هر چند همه یاران و اصحاب در این حد نبودند.و از آنجا که آیه فوق یک مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مساله گویان را شامل مى شود، و هم قبول قول مجتهدان را، و به این ترتیب با عموم آیه مى توان استدلال بر جواز تقلید کرد.مساله مهم دیگرى که از آیه مى توان استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصى است که اسلام براى مساله تعلیم و تعلم قائل شده است ، تا آنجا که مسلمانان را ملزم مى سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلام را بیاموزند.و در زمینه تقلید از متخصص امور دینی خداوند متعال میفرماید: «و َمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » (2) ؛ اگر خود نمی دانید ، از اهل کتاب بپرسید که ما ، پیش از تو ، به رسالت ، نفرستادیم مگر مردانی را که به آنها وحی می فرستادیم .این آیه بیانگر یک اصل اساسى اسلامى در تمام زمینه هاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تأکید مى کند که آنچه را نمى دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلى که آگاهى ندارند دخالت نکنند.به این ترتیب (مسأله تخصص) نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده ، بلکه در همه زمینه ها مورد قبول و تأکید است ، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمینه ها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى دانند به آنها مراجعه کنند.ولى ذکر این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحب نظرانى مراجعه کرد که صداقت و درستى و بى نظرى آنها ثابت و محقق است ، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود، مطمئن نیستیم مراجعه مى کنیم ؟! لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت ، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار داده اند، یعنى مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامى باشد و هم با تقوا و پرهیزکار. بدون شک "اهل ذکر" از نظر مفهوم لغوى ، تمام آگاهان و مطلعان را در بر میگیرد و آیه فوق بیانگر یک قانون کلى عقلائى در مورد (رجوع جاهل به عالم) است ، هر چند مورد و مصداق آیه ، دانشمندان اهل کتاب بودند ولى این مانع کلیت قانون نیست به همین دلیل دانشمندان و فقهاى اسلام به این آیه براى مسأله جواز تقلید از مجتهدان اسلامى استدلال کرده اند.و اگر مى بینیم در روایاتى که از طرق اهلبیت (علیهم السلام ) به ما رسیده ، اهل ذکر به على ( علیه السلام ) یا سایر امامان اهلبیت (علیهم السلام ) تفسیر شده به معنى انحصار نیست ، بلکه بیان واضحترین مصداق هاى این قانون کلى است . منبع: تفسیر نمونه جلد 13 و 11 فرآوری :محمدی_گروه دین و اندیشه تبیانپی نوشت ها : 1- سوره توبه آیه 122. 2- سوره نحل آیه 43.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]