تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):از به زبان آوردن سخنان زشت بر حذر باش. زیرا فرومایگان را گرد تو جمع می کند و گرانم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833328618




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شبهای قدر و یک داستان واقعی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به نام او همه چیز است و جز او همه هیچشبهای قدر و یک داستان واقعی
شب قدر
 پسرک خسته بود. با چشم هایی خونین، زخم های دستش را که زیر نور آفتاب، برق می زدند، نگاه می کرد. هنوز چند ساعتی از آن اتفاق نگذشته بود. هزار بار یادش آمده بود اما باز فراموشش شده بود. این مسیری بود که هر ساله آن را می رفت، اما باز به جای اول می رسید و یا از خانه دورتر می شد. باز جای شکرش باقی بود که بعضی وقت ها چشم هایش را خوب باز کرده بود و در چاه های عمیق بی برگشت نیفتاده بود. نزدیک یک سال بود که راه می رفت. اما کدام راه؟ با خودش تمام مسیر یکساله را مرور می کرد. - اگر امسال سر قرار حاضر نشوم، اگر شب خوابم برد؟ اگر...نمی خواست مثل سالهای پیش دوباره از قرار جا بماند. همین چند ساعت پیش آخرین اتفاق برایش افتاده بود. همین که خون از چشم هایش به زمین ریخت فهمید که دوباره به کوره راه افتاده است. تیرها یکی پس از دیگری به چشم هایش نشسته بود و سایه ای تاریک از آن دور دست قهقهه می زد. سایه ای که این سال ها یکبار هم رهایش نکرده بود. هر کجا می رفت دنبالش می کرد. ذکری که استاد گفته بود تکرار کرد: ای بهترین دوست، ای راهنمای دوست داشتنی من که مهربان تر از مادرم مراقب منی و همه این سالها سایه ها و سراب ها و دره ها را نشانم داده ای، من تو را می  خواهم. من فقط تو را می خواهم! من اینبار فقط تو را می خواهم! ای بهترین دلسوز و یار شفیق من!اشکی از گوشه چشمش به پایین غلطیده بود و خون ها را مرهم شده بود.اینها را گفته بود و سایه خشمگین در حالی که آتش از صورتش زبانه می کشید ناپدید شده بود. هنوز زوزه های سایه در گوشش می پیچید. دست های پینه بسته اش را که نگاه می کرد یاد دیروز افتاد که هرچه گام بر می داشت، قدمی جلوتر نمی رفت. سنگین شده بود. کیسه  سکه هایی را که به کمر بسته بود نمی گذاشت قدم از قدم بردارد. نه می شد در آن بیابان که فقط خودش بود و خودش، سکه ها را رها کند و با سرعت به قرار برسد و نه دیگر طاقت داشت مثل سالهای پیش که از دیدار جامانده بود، ملاقات را به سال دیگر موکول کند تا جای خوبی برای نگهداشتن سکه ها پیدا کند. سالها تا نزدیکی قرار می رفت اما نمی توانست دست از سکه ها بشوید. با دست های زخمی و خون آلود زیر خنده های هولناک سایه، از راه می ماند. اما دیروز دل به دریا سپرده بود و از سکه ها چشم فرو بسته بود. هرگاه یاد زرق و برق سکه ها می افتاد، وسوسه برگشتن و برداشتن سکه ها به سراقش می آمد و زوزه های سایه شدید می شد. زخم دست هایش تازه می شد و قدم هایش از ادامه راه ناتوان. دیروز اما با خودش گفته بود: ای بهترین دوست، ای راهنمای دوست داشتنی من که مهربان تر از مادرم مراقب منی و همه این سالها سایه ها و سراب ها و دره ها را نشانم داده ای، من تو را می  خواهم. من فقط تو را می خواهم! من اینبار فقط تو را می خواهم! ای بهترین دلسوز و یار شفیق من! استاد گفته بود: اولین بار كه سکه ها به وجود آمد، سایه رو به آنها کرد و آنها را برداشت و بر چشم خود گذاشت ! بعد آنها را به سینه خود چسبانید. سپس از خوشحالی شیهه ای کشید  و بار دیگر آنها را به سینه خود چسبانید و به آنها گفت : شما سکه ها ، نور و روشنی چشم و میوه های قلب من هستید! اگر بنی آدم شما را دوست داشته باشند؛ هر چند دیگر بت نپرستند، مرا باكی نیست. همان دوست داشتن سکه ها برایم بس ‍است .امسال باید هر طور که شده خودش را می رساند. امشب، شب سرنوشت او بود. می خواست سرنوشتش را برگرداند. نمی خواست اسیر سایه باقی بماند. گام از گام بر می داشت و تمام روزهای سالی که گذشته بود را مرور می کرد. استاد ره توشه ای به دستش داده بود و گفته بود تا آن شب بر تو فرا نرسیده باشد نباید آن را بخوانی. با خود می اندیشید این چه توشه ایست که در آن موعد عظیم و آن هیجان شگرف، می توانم به درگاه پر هیبت آن دوست عرضه کنم؟ آخر استاد داستان آن اعرابی را برایش گفته بود که از صحرای بی آب و علف خود که حتی گندیده آبی هزاران سکه قیمت داشت، به سوی درگاه پادشاه به راه افتاده بود تا به سوی او حاجتی ببرد. در میان راه، چاله آبی جمع شده از آب باران دیده بود و به زحمت آن آب را در کوزه ای جمع کرده بود تا به نزد پادشاه، پیش کش کند. غافل از اینکه قصر پادشاه خود بر کنار دجله و فرات بود و زلال ترین آبها در دسترس او و او را چه حاجت به اندک آب اعرابی. پسرک وصف دوست را چنین شنیده بود که به درگاه او نیز هر آنچه که اندیشه کنی، هست و بسیار بیشتر از آن چه فکر تو برسد تا دوردستی بی انتها صف کشیده است.قدم هایش دیگر نای راه رفتن نداشتند. پژواک صدای بال زدن پرنده ای در آن نزدیکی ناگهان از افکارش بیرونش آورد. آن قدر غرق اندیشیدن با خودش شده بود که متوجه فرا رسیدن شب نشده بود. ستاره ها بر سقف آسمان برآمده بودند و از آن دور سوسو می زدند. خبری از سایه نبود. نسیمی خنک بر تنش می وزید. استاد گفته بود ماه که به نیمه آسمان رسید، توشه ات را باز کن و آنچه گفته ام به جای آور. از کنجکاوی و شدت اشتیاق، دستانش به لرزه افتاده بود. توشه را باز کرد. قطعه کاغذ کوچکی بیش در آن نبود. اما توشه تا همین چند لحظه پیش این همه سنگین بود! یعنی همین یک قطعه کاغذ؟ استاد نوشته بود: «او بی نیاز است! آنچه که باید به درگاه با شکوه آن زیبا حبیب پر هیبت، عرضه کنی، نیاز است! فارغ از هر چه که توهم می کنی داری و نداری، بدان و باور کن که هیچ نداری و هیچ نیستی، نیاز مطلق شو و خود را به حضرتش عرضه کن!»ندایی از آسمان به نرمی گوشش را نوازش داد: «حال که به مقصد رسیده ای، بدان که تازه اول راهی و تازه راه برای تو شروع شده است! اینجا ابتدای نردبان صعود است.»بر گهواره زمین در حالی که زمان ایستاده بود، هزار نام حبیب را یکی پس از دیگری زمزمه کرد. کتابی روبروی چشم هایش ظاهر شد. کتاب را باز کرد. عطری آشنا داشت. کتاب دوست را بر سر گذاشت و به چهارده ریسمان درخشان تر از مهتاب که از آسمان تا زمین کشیده شده بود، دست آویخت. لب گشود: بک یا الله، بک یا الله... پی نوشت:• پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «النظرة سهم من سهام إبلیس - نگاه هوس آلود، تیری از تیر های شیطان است.» من لا یحضر الفقیه، ج4، ص18.• رجبعلی خیاط (ره): «اگر چشمت به نامحرم افتاد و خوشت نیامد که مریضی ولی اگر خوشت آمد، فورا چشمت را به زمین بدوز و از خدا طلب استغفار کن و بعد این ذکر را بگو: یا خیر الحبیب و المحبوب صل علی محمد و اله اجمعین و عجل فرجهم. یعنی ای خدا، ای بهترین یار و دوست و محبوب من، اینا چیه؟ من تورا میخوام ای بهترین دلسوز و یار شفیق من. به نظر بنده، مهمترین و موثرترین عامل، در ترک خودم رعایت همین نکته میباشد.»• از ابن عباس نقل شده است:«اولین بار كه درهم و دینار به وجود آمد و بر آنها سكه زده شد، شیطان به سوی آنها توجه كرد و آن دو را برداشت و بر چشم خود گذاشت! بعد از آن به سینه خود چسباند. سپس از خوش حالی ناله ای سر داد و بار دیگر به سینه خود چسباند و گفت: شما دو سةكه ، نور و روشنی چشم و میوه قلب من هستید! اگر بنی آدم شما را دوست داشته باشند؛ هر چند دیگر بت نپرستد، مرا باكی نیست.  همان دوست داشتن پول برایم بس ‍است.»• حکایت اعرابی که برای پادشاه، آب به پیشکش می برد، در مثنوی معنوی نقل شده است.نویسنده: محمدعلی روزبهانی؛ گروه حوزه علمیه تبیانتنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن