تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860610674




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

>>>نامه ‏ى يك مرده(داستان واقعی)<<<


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: آقاى «عبّاس خرم بوشهرى» اهل «شيراز» مى‏نويسد:

نوجوان بودم كه پدر و مادرم را از دست دادم و به منزل عمويم به نام «محمّدخان» رفتم و پس از مدّتى خودم هم ناخوش شدم و مُردم. از ساعت مردن تشخيص دادم كه من و جسدم دو نفر شده‏ايم، يكى جسد و ديگرى روح. جسد افتاده بود و روح ايستاده، با اقوام و بستگان صحبت مى‏كرد و مى‏گفت: چرا گريه مى‏كنيد؟ امّا آنها جوابى نمى‏دادند تا آنكه تابوت آوردند و جسدم را در آن گذاشتند و روح بالاى سر جسدم رو به سمت آن نشست و جنازه را به گورستان بردند و از منزل تا آنجا ورد زبان روح اين بود كه چرا مرتّب نماز نخواندم، تا آنكه جسدم را مهيّاى شستشو كردند و روح در سمت چپ جسدم بالاى سرش ايستاده بود. بعد مُرده‏شوى كه يك نفر اصفهانى بلند قد و چاق بود، لباسهايم را از جسدم خارج كرد و موقع بيرون آوردن پيراهنم، سرم به شدّت به زمين خورد و روحم در همان لحظه گفت: آيا روزى مى‏رسد كه تو هم بميرى و سرت به زمين بخورد؟

اوّلين سطل آبى كه روى جسدم ريخته شد روحم لرزيد و بعد از آن جسدم را كفن كردند و نماز خواندند و در تمام اين احوال روح بالاى سر جسدم بود، تا آنكه جسدم را در قبر نهادند و موقعى كه سنگ لحد چيده شد و تا نزديك سر جسد رسيد، روح براى رفتن در جسد وارد قبر گرديد و داخل جسد شد و وقتى كه سر كفن را باز كردند و سمت راست صورت را روى زمين قرار دادند آنچه تلقين دهنده مى‏گفت مثل ضبط صوت در جسد ضبط شد و بعد بقيّه‏ى سنگ لحد را گذاشتند و خاك ريختند تا جائى كه خاك تمام گور را پر كرد و از زير ديدم قبر مشبّك بود و كليّه‏ى افرادى را كه با جنازه آمده بودند مى‏ديدم.

وقتى يكايك مردم رفتند و كسى باقى نماند متوجّه قارى قرآن شدم كه بالاى قبر به قرائت كتاب خدا مشغول بود و نمى‏دانم چقدر گذشت كه دريافتم «قبر تنگ مى‏شود» و به اندازه‏اى تنگ شد و فشار داد كه مى‏خواهم عرض كنم به جاى عرق شايد «روغن» از بدنم درآمد. آنگاه از فشار قبر كاسته شد و باز هم نمى‏دانم چقدر گذشت كه متوجّه شدم مجراى درازى كه امروزه آن را «تونل» مى‏گويند، از سمت مشرق پيدا شد و از دور دو نفر را ديدم كه وقتى نزديكتر شدند پى‏بردم كه صندلى با خود حمل مى‏كنند و يك نفر هم عقب سر آنها بود. آنها وقتى صندلى را روى زمين گذاشتند و آن يك نفر نشست فهميدم كه او حضرت «اميرالمؤمنين» (عليه السّلام) است، ولى نمى‏دانم چه گناهى كرده بودم كه حضرت «اميرالمؤمنين» (عليه السّلام) روى خودشان را به طرف مشرق گرداندند و روى صندلى نشستند. به محض جلوس، آن دو نفر گفتند: «من ربّك» (يعنى: خداى تو كيست؟) آنان «نكير» و «منكر» فرشتگان بازپرس گور بودند و روى زانوى چپ جسد قرار گرفته و شروع كردند به سؤال كردن. هر دم حضرت «امير» (عليه السّلام) مى‏فرمودند: آهسته، آهسته.

و مرتّب از طرز سؤال مى‏كاست و من آنچه را كه تلقين دهنده گفته بود جواب مى‏گفتم، تا آنكه سؤالات تمام شد و ناگهان متوجّه گرديدم نه حضرت «امير» (عليه السّلام) و نه آن دو نفر وجود ندارند و تونل هم ناپديد شده بود. باز نمى‏دانم چقدر گذشت تا آنكه در سمت مغرب درى مثل در كاميون شن‏كش باز شد و من از آنجا بيرون رفتم و وارد حياطى شدم به اندازه‏ى پنجاه متر در پنجاه متر و تمام روز در آن حياط آفتاب بود و يك جاى سايه نبود كه بنشينم و شب هنگام همه جا ماه بود و ناچار شدم تمام شب در ماه خيره شوم و به اين ترتيب روزها و شبها گذشت.

موضوع قابل توجّه آنكه شبها كه در ماه خيره مى‏شدم، نگاه كردن در ماه، سخت‏تر از نگاه كردن به خورشيد بود، زيرا موقع تماشاى ماه گوئى نفسم بند مى‏آمد به طورى كه مجبور بودم با دو دست سينه‏ى خود را بفشارم و روى زمين دراز شوم، امّا با حركت ماه دنيا را تماشا مى‏كردم زيرا ماه مانند آئينه از ساعت طلوع تا غروب، تمام صحنه‏هاى زمين را كه از مقابلش مى‏گذشت به من نشان مى‏داد.

گرچه باور نمى‏فرمائيد ولى به خداى بزرگ همه را راست مى‏گويم و اى كاش ديگرى هم ديده بود كه گواهى كند. به هر صورت يكى از شبها كه ماه همه جا را روشن كرده بود غفلتا احساس كردم چيزى شبيه درِ خروجى در قسمت زمين پيدا شده است و من از آنجا بى‏اختيار خارج شدم در حالى كه فقط يك «كفن» اطرافم بود و هنوز مسافتى به قدر يك كيلومتر نرفته بودم كه در تاريكى شب دو نفر به نظرم آمدند كه ظاهرا عرب بودند. وقتى به آنها گفتم: قصد دارم به منزل بروم و راه را گم كرده‏ام با اينكه عربى حرف مى‏زدند بلافاصله به فارسى به من گفتند: خودمان همه چيز را مى‏دانيم. بعد مرا همراه خود بردند و چند قدم كه برداشتم من خودم را مقابل درِ خانه‏ى خودمان ديدم و همين كه در زدم و در را برويم گشودند اهل منزل از حيرت و تعجّب مات شدند. خلاصه من دوباره به زندگى بازگشتم و هنوز نمى‏دانم چند روز جزء مرده‏ها بودم و جرأت هم نمى‏كنم بپرسم.

امّا عجيب آن است كه با وجود آنكه چندين سال از آن تاريخ گذشته هر روز مى‏توانم بدون مژه بر هم زدن مدّتها به آسانى در خورشيد نگاه كنم و عجيب‏تر آنكه هر چه را بخواهم براى خودم مجسّم كنم عينا آن را به چشم مى‏بينم. مثلاً اگر مورد توجّهم يك خانه‏ى ناشناس باشد آن خانه را مى‏بينم كه مثل عكسى كه در استخر مى‏افتد، به همان شكل در فضاى بالاى خانه‏ى خودمان قرار گرفته است. موضوعى كه بايد يادآور شوم آن است كه يك روز شنيدم همان مرده‏شوى اصفهانى مرده و من مخصوصا به تماشاى كفن و دفن او رفتم. باور بفرمائيد درست همان وقتى كه پيراهنش را بيرون مى‏آوردند، سرش مثل سر من به زمين كوفته شد و با خود گفتم اين هم جزاى ظلمى كه در حقّ من كردى.

ما اين قضيّه را از كتاب «دنياى ماوراء قبر» صفحه‏ى 216 در اين كتاب نقل كرده بوديم و فكر نمى‏كرديم كه صاحب قضيّه هنوز زنده باشد ولى وقتى چاپ اوّل و دوّم اين كتاب منتشر شد نامه‏اى از آقاى «عبّاس خرم بوشهرى» به دستم رسيد كه در آن نوشته بود: «اين قضيّه كه شما در كتاب «عالم عجيب ارواح» نوشته‏ايد متعلّق به من است و من هنوز زنده‏ام و بيش از نود سال از عمرم مى‏گذرد و من پس از اين قضيّه چشمهايم بينائى فوق العاده‏اى پيدا كرده و معالجه‏ى بسيارى از امراض را مى‏دانم و سالمتر از هر جوانى هستم» من او را براى زيارت حضرت «على بن موسى الرّضا» (عليه السّلام) به مشهد دعوت كردم ولى متأسّفانه قبل از آنكه به مشهد بيايد از دنيا براى مرتبه‏ى دوّم رفت؛ خدا او را رحمت كند.

«لئون دنى» در كتاب «عالم پس از مرگ» صفحه‏ى 106 مى‏گويد: افراد نابكارى كه پاى‏بند شهوات نفس بوده و به همنوع خود تعدّى و ناروائى نموده‏اند مدّت جان كندن آنها طولانى است و با سرسختى و ناراحتى جان مى‏دهند.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1742]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن