واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هر چه مبتلاتر، مقربتر
«طلا و مس» روايتي تأثيرگذار از زندگي است؛ زندگي ايراني، آدمهاي ايراني و روابطي مبتني بر فرهنگ ايراني.يك داستان عاشقانه كه تماشاگر را با خود همراه و در تجربههاي كاراكترهايش شريك ميكند. فيلم در پرداختن درست به جزئيات است كه به چنين جايگاهي دست مييابد. جزئياتي كه معمولا در فيلمهاي ايراني بهفراموشي سپرده ميشود، در اينجا به كفايت به چشم ميخورد. فيلم تهيهكنندهاصطلاح «فيلم تهيهكننده» معمولا به آثاري اطلاق ميشود كه جزو توليدات جريان اصلي هستند؛ فيلمهايي كه تهيهكننده در انتخاب فيلمنامه تا تركيب بازيگران و جزئيات فني دخالت دارد و كارگردان، فردي است كه استخدام ميشود تا خواسته تهيهكننده را به تصوير بكشد. اين نوع آثار اغلب براي فتح گيشه ساخته ميشود.در كشورهاي صاحب سينما و به خصوص سينماي آمريكا چنين روالي وجود دارد و ريشهاش نيز به نظام استوديويي هاليوود بازميگردد.در سينماي ايران نيز بسياري از توليدات تجاري (گرچه در چرخهاي معيوب) با تبعيت از همين فرمول ساخته ميشوند؛ هرچند استثناهايي هم وجود دارند كه «طلا و مس» يكي از آنهاست؛ فيلمي ارزشمند كه ارتباطي با جريان اصلي سينماي ايران ندارد و در فضايي كاملا متفاوت از محصولات اين سينما ساخته شده است.منوچهر محمدي پيش از اين نشان داده كه دغدغه بهتصويركشيدن مسائل قشر روحاني را دارد؛ شاهد مثال هم «زير نور ماه» و فيلم مناقشهبرانگيز «مارمولك» است.در زير نور ماه يك طلبه جوان تحت تأثير محيط پيراموني به ترديد در مورد پوشيدن لباس روحانيت ميرسد. در «مارمولك» يك دزد لباس روحانيت را بر تن ميكند كه اين امر سوءتفاهمهاي فراواني را به دنبال داشت ولي در اين فيلم كه يكي از بهترين كمديهاي تاريخ سينماي ايران است، در نهايت از جايگاه روحانيت به شكل هنرمندانهاي تجليل به عمل ميآيد. هم «زير نور ماه» و هم «مارمولك» مروج نگاه رحماني و مهرورزانه دين بودند و «طلا و مس» هم در تداوم اين تجربيات با همين نگاه ساخته شده است. «طلا و مس» با سليقه، بينش و نگاه منوچهر محمدي ساخته شده و از اين منظر فيلم تهيهكننده است. درخشش كارگردان با اين همه نميتوان نقش همايون اسعديان را در حد يك كارگردان صرف كه وظيفهاش تنها هدايت بازيگران، طراحي دكوپاژ و دادن ميزانسنهاست، محدود كرد. نكته كليدي در خصوص كارگرداني «طلا و مس» درك درست فيلمساز از فيلمنامه است. اين فيلمي است كه سازندهاش به آن دل داده و محال بود كارگرداني به صرف پذيرش سفارش از تهيهكننده بتواند فيلمي چنين پرحسوحال بسازد.«طلا و مس» بيش از اينكه فيلم ايده و فيلمنامه باشد، فيلم اجراست و همين نقش كارگردان را در رسيدن به كيفيت قابل توجه فعلي برجسته ميسازد. اگر در فيلم رابطه كاراكترها ملموس از كار درآمده، اگر همهچيز در «طلا و مس» باوركردني است، اگر عشق زهراسادات به همسرش سيدرضا خوب درآمده و در نيمه دوم فيلم، تلاش طلبه جوان براي سروسامانبخشيدن به زندگياي كه با بيماري اماس همسر دچار چالش شده، همراهي و همذاتپنداري كامل تماشاگر را به دنبال دارد، بخش عمدهاش به هنر كارگرداني اسعديان بازميگردد.نگاه كنيد كه چگونه براي تصويركردن عشق زن به همسرش، كارگردان قدر نگاههاي مؤثر را ميداند. در سكانسي كه سيدرضا براي اولين بار ملبس به لباس روحانيت ميشود نگاه مهرورزانه زهرا سادات، عشقي نجيب و شرقي را بر پرده نقرهاي متبلور ميسازد. اسعديان هيچ لحظهاي را به حال خود رها نكرده است. فيلم كاراكترهاي محدودي دارد. داستانش ساده و كم فرازونشيب است و در كل فاقد جذابيتهاي مرسوم و متداول سينمايي است ولي فيلمساز توانسته با تمركزي تحسينبرانگيز بر جزئيات از دل همين داستان ساده، يك عاشقانه تأثيرگذار و جذاب بسازد.در اين ميان رفتن به سمت ميزانسنهاي ساده كه قرار بوده نزديك به زندگي باشد، ميتوانست همچون نمونههاي بسياري به اثري ملالآور بينجامد. به همين دليل كارگرداني اسعديان نوعي حركت بر لبه تيغ بوده؛ شيوهاي كه ميتوانست در نهايت منجر به فيلمي تخت و پر از شعارهاي اخلاقي شود. ولي دقتنظر اسعديان در پرداختن به جزئيات موجب شده با اثري گرم، انساني و اخلاقي مواجه باشيم كه جز يكي دو مورد در دام شعار دادن نميافتد. اسعديان فروتنانه نقش كارگردان را به شكل جلوهگرانه و مؤكدش حذف ميكند.دوربين او نظارهگر است (بيآنكه تبديل به يك گزارش تصويري فاقد خلاقيت شود) و به شكلي هنرمندانه موفق ميشود وارد حريم خانوادههاي ايراني شود، چالشي را به نمايش بگذارد و به ستايش عشق و اخلاق بپردازد.نمونه مثالزدني كارگرداني اسعديان پايانبندي فيلم است؛ جايي كه سيدرضا پشت در كلاس استاد اخلاق، نشسته است، قرينه سكانسي كه با پسر نوزادش سر كلاس آمده بود. اينبار پسرش هم همراهش نيست ولي باز ترجيح ميدهد پشت در بنشيند.صداي حاجرحيم استاد اخلاق به گوش ميرسد؛ صدايي مهربان و تأثيرگذار كه از معنويت ميگويد و جملاتي را به زبان ميآورد كه با آنكه مشحون از پيامهاي اخلاقي هستند ولي تماشاگر آنها را شعاري نميپندارد چون مسير در طول فيلم به درستي طي شده و اين صدا روي تصاويري قرار گرفته كه حاصل نگاهي هنرمندانه است. طلبهاي ميخواهد وارد كلاس شود كفشهايش را از پا درميآورد. سيدرضا گرد و غبار كفشها را ميزدايد و بعد شروع به مرتبكردن باقي كفشها ميكند؛ يك كنش تصويري به ظاهر ساده ولي به شدت هوشمندانه و سينمايي كه عيار بالاي كارگرداني طلا و مس را نمايان ميكند. فيلم از اين لحظههاي سينمايي كم ندارد.
ستايش انساندر« طلا و مس» طلبه جوان براي خواندن درس اخلاق به تهران آمده و چنان سرش در كتاب است كه تقريبا به هيچ چيز ديگر توجه ندارد. با جديشدن بيماري اماس همسر، ناخواسته موقعيتي پيش ميآيد تا سيدرضا به درك تازهاي از اخلاق برسد؛ اخلاقي كه در پيوند با مناسبات جامعه، عرفي ميشود و اين عرفيشدن نهتنها به تزلزلش نميانجامد كه غنيترش نيز ميكند.سيدرضا اخلاق را نه از كتاب كه از دل زندگي ميآموزد؛ ياد ميگيرد كه آدمها را ببيند، برخي انگارههاي ذهنياش را تغيير دهد و عاشق همسرش شود.«طلا و مس» به شكلي هنرمندانه به ستايش از انسان، اخلاق و عشق ميپردازد؛ همه كارهايي كه سينماي جعلي معناگرا ميخواهد انجام دهد و نميتواند و در چنين شرايطي است كه «طلا و مس» ارزشي مضاعف مييابد. تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]