تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835071187
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خبرگزاري فارس: «چشمم كور شده، گوشم كر شده، ستون فقراتم شكسته، و قفسه سينهام از دو قسمت متلاشي است. مقداري از ماهيچه دستهاي چپ و راستم از بين رفته است و بيش از 160 تير و تركش خوردهام كه هنوز تعدادي از آنها را به يادگار دارم. تركش روي پرده مغزم، هشدار هميشه من است.» گذشت سالهاي متمادي از پايان جنگ تحميلي رژيم بعثي عراق به خاك مقدس جمهوري اسلامي ايران هنوز نتوانسته خاطرات تلخ و شيرين آن سالها را از ياد تك تك كساني كه در بحبوحه آن روزهاي سرنوشتساز، قلبشان براي عزت و استقلال اين آب و خاك ميتپيد به حيطه فراموشي بسپارد. در اين راستا، براي حفظ آن خاطرات كه بخشي از تاريخ شفاهي معاصر اين مرز و بوم به شمار ميروند، هر سال كتابهاي متعددي بر اساس خاطرات افرادي كه در صحنههاي سرنوشت ساز ايام هشت سال دفاع مقدس حضور فعال داشتهاند چاپ و منتشر ميشود كه استقبال از اين كتابها هم همواره قابل توجه و چشمگير بوده و هست. نمونه موفق آن، كتاب "دا " (خاطرات سيده زهرا حسيني) است كه سال گذشته استقبال بينظير از آن، جايگاه اين نوع آثار در بين مخاطبان را بار ديگر به فعالان اين حوزه تاريخي، فرهنگي گوشزد كرد. نمونه تازه در اين زمينه، چاپ و انتشار كتاب "بابانظر " است كه بر اساس خاطرات شفاهي شهيد محمدحسن نظرنژاد (از فرماندهان لشكر21 امام رضا(ع)) تهيه و تدوين شده است. اين كتاب پانصد و هشتاد و سومين محصول دفتر ادبيات و هنر مقاومت است كه در بخش خاطرات جنگ ايران و عراق، يكصد و هشتاد و هفتمين كتاب در اين حوزه محسوب ميشود. كتاب حاضر، حاصل گفتوگوي 36 ساعته سيد حسين بيضايي با شهيد نظرنژاد در سال 1374 و اوايل 1375 است كه به شكل ويديويي ضبط شده و اكنون از سرنوشت آن فيلمها خبري در دست نيست، اما كلمهها و جملههاي آن مصاحبهها پس از ضبط، روي كاغذهاي سفيد آمده و ماندگار شدهاند. براي تدوين خاطرات اوليه از قلم مصطفي رحيمي سود جسته شده و همه پانوشتهاي كتاب هم از متن خاطرات به پايين صفحهها آمده كه گفتههاي خود شهيد بابانظر است. همچنين براي مرحله نهايي نثر كتاب از قلم نويسنده معاصر احمد دهقان كمك گرفته شده كه وي در مقام ويراستار، روي متن اين كتاب كار كرده است. تعدادي از همرزمان شهيد بابانظر در آن سالها (اسماعيل قاآني، محمدباقر قاليباف، هادي سعادتي، احمد نوريان و رضا يوسفيان) هم در شكلگيري اين كتاب همكاري كردهاند كه اين موضوع اعتبار بخشي به استنادهاي متن را افزايش ميدهد. شكل روايت كتاب از ابتدا تا انتها به صورت اول شخص مفرد و از زبان شهيد محمدحسن نظرنژاد است كه به صورت خطي، از زمان تولد آن شهيد در سال 1325 در يكي از روستاهاي اطراف مشهد شروع و به ابتداي سال 1375 (چند ماه قبل از شهادتش) ختم ميشود. در همان ابتداي كتاب، شهيد نظرنژاد به پيشينه خانوادگي خود در خطه خراسان ميپردازد: "پدربزرگ مادري و پدريام هر دو روحاني بودند. آنها در ماجراي كشتار مسجد گوهرشاد فعال بودند و پدربزرگ پدريام پس از وقايع مسجد گوهر شاد و به قدرت رسيدن رژيم پهلوي، به سمنان تبعيد شد. پدرم نقل ميكرد مدت زيادي در تبعيد بوده و بالاخره همان جا مريض شده و جان سپرده است. پدربزرگ مادريام در منطقهاي به نام " سنگ بست " با رضاخان درگير شد ولي به خاطر كمبود وسايل نظامي شكست خورد. او ميگريزد و پس از مدتي دستگير ميشود و به سمنان تبعيد ميشود. پدربزرگم ملاعلي محمد پس از دو سال از تبعيدگاه فرار ميكند و به زادگاهش برميگردد. مدتي پنهان ميشود. نقل كردهاند، به علت آزار و اذيت و غذاي نامناسبي كه در آن مدت به آنها داده بودند، مريض ميشود و پس از مدتي در زادگاهش جان مي دهد. " (ص 11) او در همان فصل اول كتاب به دوران كودكي، نوجواني و جواني خود هم اشاره ميكند كه در آنها اتفاقات خاصي نيفتاده و در اين مدت، محمدحسن بابانظر بيشتر به عنوان يكي از ورزشكاران خطه خراسان معروفيت داشته است: "چون از قوت جسمي برخوردار بودم، در كشتي پاچوخه استان خراسان يكي از سرشناسترين كشتيگيران شدم. " (ص12) فعاليتهاي انقلابي وي در سالهاي پاياني حكومت رژيم پهلوي از ديگر بخشهاي اين فصل است كه در پايان به روزهاي انقلاب و پيروزي آن منتهي ميشود و نقش شهيد بابانظر در اين ميان قابل توجه است. فصل دوم كتاب به فعاليتهاي انقلابي شهيد بابانظر در سالهاي اوليه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ميپردازد كه مبارزه با گروهكهاي ضد انقلابي در صدر اين فعاليتها قرار دارد؛ مأموريتهاي انقلابي به سيستان بلوچستان و بندرانزلي در اين مقطع زماني اتفاق ميافتد. او در 15 خرداد 1358 وارد سپاه پاسداران ميشود: "از جمله صد و شصت نفر اولي بودم كه براي ورود به سپاه امتحان دادند. كسي كه با من مصاحبه كرد، شهيد دكتر عبدالحميد ديالمه بود. " اولين مأموريتي هم كه از طرف سپاه به وي واگذار ميشود، مسئوليت بخشي از عمليات سپاه براي كنترل مرز افغانستان است كه در آن زمان از آن قسمت اسلحه زيادي وارد كشور ميشد. در همان ايام، مسئوليت گروهي از نيروهاي سپاه در شهر پاوه هم به او واگذار ميشود كه به اين صورت، شهيد نظرنژاد عازم كردستان ميشود. از اين مقطع به بعد، مرحله جديدي از فعاليتهاي شهيد نظرنژاد در حفظ و حراست از آرمانهاي انقلاب اسلامي و آب و خاك مقدس جمهوري اسلامي ايران شروع ميشود؛ پاكسازي تعدادي از شهرهاي استان كردستان از افراد گروهكهاي مخالف حكومت جمهوري اسلامي و مبارزه با افراد ضدانقلاب در گنبد كاووس بخشي از اين فعاليتهاست كه در فصل دوم كتاب آمده است. از فصل سوم به بعد، خاطرات شهيد نظرنژاد به حضور وي در جبهههاي جنگ عراق عليه ايران ميپردازد: "گردان ما روي ارتفاعات فوليآباد، روبه روي جاده اهواز و مقابل ساختمان چهارطبقه قرار داشت. بعدها لشكر 21 امام رضا(ع) آنجا مستقر شد. " (ص68) شهيد نظرنژاد در اين مقطع با چهرههاي نامآشنايي مانند شهيد چمران آشنا ميشود و در بسياري از عملياتهاي دفاعي سالهاي اول جنگ شركت ميكند. نبرد آزادسازي سوسنگرد از جمله آن عملياتها بوده كه در فصل سوم كتاب به تفصيل به آن پرداخته شده است. فصل چهارم كتاب به حضور شهيد نظرنژاد در نبردهاي سال 1360 ميپردازد كه وقايع ارتفاعات الله اكبر از مهمترين آنهاست. از رويدادهاي مهم در فصل پنجم كتاب هم ميتوان به انجام عمليات فتحالمبين در فروردين 1361 اشاره كرد كه شهيد نظرنژاد به تفصيل درباره آن توضيح داده است. همچنين در ابتداي فصل ششم به مسئوليت تازه وي اشاره ميشود: "آذرماه 1361 رسماً به عنوان مسئول محور تيپ 21 امام رضا(ع) منصوب شدم. " در فصول بعدي كتاب هم، شهيد نظرنژاد به ترتيب به نبردها و وقايع مهم جنگ در سالهاي بعد و نقش و حضور خود در آنها ميپردازد و درباره هر يك از اين وقايع به تفصيل توضيح ميدهد. در فصل هفتم، ماجراي حضور شهيد نظرنژاد در عمليات والفجر يك در منطقه ارتفاعات زبيدات و مجروحيت وي از زبان او روايت ميشود. بعد از بهبودي اوليه، او دوباره به مناطق جنگي بر ميگردد كه شرح ان در فصل هشتم آمده است: "به پادگان نيروي هوايي امام رضا(ع) آمدم. ديدم اسم مرا آن جا يادداشت كردهاند و حاج باقر قاليباف منتظر است. با يك استيشن پاي هواپيما رفتيم و سوار شديم. ما به دزفول رفتيم. در دزفول، حاج باقر قاليباف گفت: من به منطقه مورد نظر براي عمليات ميروم. شما به سايت نزد بقيه بچهها برويد. " (ص188) شرح وقايع عمليات خيبر از بخشهاي اصلي اين فصل است. حوادث فصل بعدي (نهم) هم با عمليات شناسايي در منطقه شلمچه شروع ميشود و در ادامه به حضور شهيد نظرنژاد در مناطق جنگي كردستان براي شناسايي موقعيتهاي دشمن ميانجامد. در فصل بعدي، او دوباره به مناطق جنگي جنوب باز ميگردد: "هفتم اسفند 1363 گردانها را به مكانهاي تعيين شده منتقل كرديم. در جايي كه از جزيره مجنون جدا ميشد و جلو ميآمد و بعدها جادهاي به نام جاده شهيد همت احداث شد، گردانها را با اتوبوس و كمپرسي آورديم و شبانه پياده كرديم. همان شبانه هم با قايق به قرارگاههايي كه در داخل هور آماده كرده بوديم، برديم. " (ص251) شهيد نظرنژاد در فصل يازدهم، حوادث ريز و درشت عمليات آبي خاكي والفجر هشت را از زواياي گوناگون، البته از زاويه نگاه خود توضيح داده است. وي همچنين در فصل دوازدهم به عمليات آزادسازي شهر مهران اشاره ميكند كه خود در آن نقش داشته است. اشاره به دلايلي كه منجر به شكست عمليات كربلاي چهار شده و فعل و انفعالات فرماندهان و نيروها در پيرامون آن هم از بخش هاي مطرح شده در فصل سيزدهم است كه ادامه اين روند در فصل چهاردهم آمده و درباره اتفاقات عمليات كربلاي پنج و وقايع اين مقطع از تاريخ هشت سال دفاع مقدس به تفصيل توضيح داده شده است. توضيحات شهيد نظرنژاد درباره عمليات كربلاي پنج از زواياي گوناگون قابل توجه است. او ضمن اشاره به وسعت و عظمت اين عمليات، به روحيات شخصي خود به عنوان يك فرمانده هم اشاره مي كند و ميگويد: "عمليات كربلاي پنج، عمليات بينظيري است. ميدانيد وقتي صدها هزار كلاشينكف به دست، در يك زمين چهارصد كيلومتري به جان هم بيفتند، چه ميشود؟ از هر طرف صداي شليك گلولههاي سبك و سنگين، انفجار خمپاره، توپخانه، كاتيوشا، هواپيما و هليكوپتر بيداد ميكرد. در آن عمليات، خيليها پرده گوششان پاره شد. خيليها دچار اختلال رواني شدند. واقعاً غوغايي بود. نزديك به پنج هزار قبضه توپ و چند هزار تانك كار ميكرد. در تمام دوران جنگ، يكي در روز هفتم عمليات خيبر و يكي در شلمچه بود كه براي يك لحظه بريدم. واقعاً ديگر نميخواستم بجنگم. ميخواستم به مشهد برگردم! " (ص371و372) صداقت راوي خاطرات در بازگويي بخشي از لايههاي دروني افكارش براي مخاطبان، صميميت خاصي به اين كتاب داده است كه در فصول ديگر هم اين رويه جريان دارد. توضيح درباره نبردهاي مربوط به فتح شهرك دوعيجي و حواشي آن هم از عمده خاطرات شهيد نظرنژاد در فصل پانزدهم است. راوي در ادامه باز هم به كردستان برمي گردد كه شرح آن در فصل شانزدهم كتاب آمده است؛ پاكسازي منطقه از وجود جاسوسان و انجام عملياتهاي نصر هفت در صخرهها و ارتفاعات دوپازا و بوالفتح (اطراف شهرك قلعه ديزه عراق) و نصر هشت در ارتفاعات الاغلو و قميش (اطراف رودخانه چومان مصطفي) از بخشهاي اصلي اين فصل است. تخليه نيروها از فاو و جابهجايي بخشي از نيروهاي مستقر در حلبچه و حواشي آنها هم خاطرات شهيد نظرنژاد در فصل هفدهم كتاب را تشكيل ميدهد. سرانجام فصل هجدهم و پاياني كتاب كه وقايع آن مربوط به چند ماه بعد از پايان جنگ است، به مراحل مختلف معالجات شهيد نظرنژاد در كشور آلمان اختصاص دارد. در اين فصل، راوي خاطرات خود از بيمارستانهاي كشور آلمان را تعريف ميكند كه براي مداواي جراحات بر جاي مانده از مجروحيتهاي مختلف در طول بيش از 140 ماه حضور در ميدانهاي نبرد به آن جا اعزام شده است. او در خصوص صدمات جسماني كه در طول سالهاي جنگ متحمل شده است، در سطرهاي پاياني كتاب خاطراتش ميگويد: "چشمم كور شده، گوشم كر شده، ستون فقراتم شكسته، و قفسه سينهام از دو قسمت متلاشي است. مقداري از ماهيچه دستهاي چپ و راستم از بين رفته است و بيش از 160 تير و تركش خوردهام كه هنوز تعدادي از آنها را به يادگار دارم. تركش روي پرده مغزم، هشدار هميشه من است. " (ص471) لحن راوي در اين بخش تا حدودي به تلخي گراييده است: "از اين به بعد، پر است از خاطرات تلخي كه بعد از برگشتن از جنگ در خراسان داشتيم. هيچ وقت به ذهن ما خطور نكرده بود كه اوضاع و احوال چنين خواهد شد. وقتي برگشتيم، دويست سيصد هزار نفر رزمنده از جان گذشته، يكباره در اين جامعه به امان خدا رها شدند. " (ص471) خاطرات شهيد محمد حسن نظرنژاد از زبان او در كتاب بابانظر در اين جا به پايان ميرسد، اما دفتر زندگي او چند ماه بعد از روايت اين خاطرات در ارتفاعات كردستان به پايان ميرسد؛ سالها پس از پايان جنگ، روز هفتم مرداد ماه 1375 سردار محمدحسن نظرنژاد در مقام مسئول عمليات لشكر 5 نصر خراسان راهي كردستان ميشود تا از واحدهاي لشكر بازديد كند. آن روز در ارتفاعات كردستان؛ همان كوهها و قلهها كه روزگاري جواني او را ديده بودند، به خاطر كمبود هوا دچار تنگي نفس ميشود. او را براي مداوا به مقرهاي پاييندست ميرسانند، اما ديگر دير شده بود. عكس ها و اسناد، بخش ديگري از اين كتاب است كه در آن، 11 عكس و 3 سند مربوط به مقاطع مختلف از زندگي شهيد محمدحسن نظرنژاد ارائه شده است. همچنين، فهرست اعلام، بخش پاياني كتاب است كه در مجموع، حجم فعلي كتاب را به 520 صفحه رسانده و انتشارات سوره مهر، آن را با قيمت 8000 تومان راهي بازار كتاب كرده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]
صفحات پیشنهادی
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز-خبرگزاري فارس: «چشمم كور شده، گوشم كر شده، ستون فقراتم شكسته، و قفسه سينهام از دو قسمت متلاشي است. مقداري از ماهيچه ...
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز-خبرگزاري فارس: «چشمم كور شده، گوشم كر شده، ستون فقراتم شكسته، و قفسه سينهام از دو قسمت متلاشي است. مقداري از ماهيچه ...
خاطرات سرداران شلمچه
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز در اين راستا، براي حفظ آن خاطرات كه بخشي از تاريخ شفاهي معاصر اين مرز و بوم به .... حوادث فصل بعدي (نهم) هم با عمليات شناسايي ...
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز در اين راستا، براي حفظ آن خاطرات كه بخشي از تاريخ شفاهي معاصر اين مرز و بوم به .... حوادث فصل بعدي (نهم) هم با عمليات شناسايي ...
بوم سفيد زندگي
بوم سفيد زندگي-توي اتاقم نشسته بودم و يك بوم سفيد نقاشي روبهرويم بود. نميدانستم چه نقاشي اي ... ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز در اين راستا، براي حفظ آن ...
بوم سفيد زندگي-توي اتاقم نشسته بودم و يك بوم سفيد نقاشي روبهرويم بود. نميدانستم چه نقاشي اي ... ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز در اين راستا، براي حفظ آن ...
زندگي شهيد خرازي سينمايي ميشود
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز تعدادي از همرزمان شهيد بابانظر در آن سالها (اسماعيل قاآني، محمدباقر قاليباف، هادي سعادتي، احمد ... (ص68) شهيد نظرنژاد در اين مقطع با ...
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز تعدادي از همرزمان شهيد بابانظر در آن سالها (اسماعيل قاآني، محمدباقر قاليباف، هادي سعادتي، احمد ... (ص68) شهيد نظرنژاد در اين مقطع با ...
آزاد سازي سوسنگرد به روايت شهيد چمران
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز - اضافه به علاقمنديها شكل روايت كتاب از ابتدا تا انتها به صورت اول شخص مفرد و از زبان شهيد ... (ص68) شهيد نظرنژاد در اين مقطع با ...
ناگفتههايي از زندگي يك كهنهسرباز - اضافه به علاقمنديها شكل روايت كتاب از ابتدا تا انتها به صورت اول شخص مفرد و از زبان شهيد ... (ص68) شهيد نظرنژاد در اين مقطع با ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها