تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831004600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اس‌.ام‌.اس‌ هم‌ بود، اس‌.ام‌.اس‌هاي‌ قديم!


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: خانواده سبز : سركلاس‌ نشسته‌ بودم‌. آقاي‌ مظفري‌ تازه‌موبايل‌ خريده‌ بود و چون‌ خيلي‌ ذوق‌ زده‌ بود،شماره‌ همه‌ بچه‌هاي‌ كلاس‌ را گرفته‌، تا براي‌شان‌اس‌.ام‌.اس‌ بزند. البته‌ از بين‌ پنج‌ تا دختري‌ كه‌توي‌ كلاس‌ بود، فقط من‌ و ماندانا موبايل‌ داشتيم‌.ماندانا، شماره‌اش‌ را به‌ مظفري‌ نداد .تازه‌ كلي‌ هم‌مرا سرزنش‌ كرد كه‌ چرا مثل‌ اين‌ دخترهاي‌ترشيده‌، هول‌ شدم‌ و فرتي‌ شماره‌ام‌ را به‌ مظفري‌دادم‌. بعد، يك‌ ساعتي‌ برايم‌ رفت‌ روي‌ منبر كه‌(اله‌ و بله‌ اين‌ پسرها جنبه‌ ندارند، الان‌ برات‌ كلي‌دردسر درست‌ مي‌كنه‌.) من‌ هم‌ گفتم‌: (مانداناجون‌، همه‌ كه‌ مثل‌ هم‌ نيستند. به‌ اين‌ ريش‌ و يقه‌ وتيپ‌ آقاي‌ مظفري‌ نگاه‌ كن‌، اصلا بهش‌ مياد اهل‌اذيت‌ و آزار باشه‌؟) ولي‌ ماندانا پايش‌ را كرده‌ بودتوي‌ يك‌ كفش‌ كه‌ (تو خيلي‌ ساده‌اي‌ دختر€)استاد، مشغول‌ حل‌ مسئله‌ بود، اما مظفري‌ همين‌طور تند و تند داشت‌ اس‌.ام‌.اس‌ مي‌فرستاد وSend to all مي‌كرد€ صداي‌ آهنگ‌هاي‌مختلفي‌ كه‌ بچه‌ها براي‌ دريافت‌ پيام‌، روي‌ گوشي‌هاشون‌ گذاشته‌ بودند، يكي‌ پس‌ از ديگري‌ بلندمي‌شد. استاد كه‌ حسابي‌ عصباني‌ شده‌ بود، گچ‌ رابه‌ گوشه‌اي‌ پرت‌ كرد و زل‌ زد به‌ بچه‌ها. اما هيچ‌كس‌ حواسش‌ به‌ استاد نبود. گوشي‌ام‌ را از كيفم‌بيرون‌ آوردم‌، ماندانا بغل‌ دستم‌ نشسته‌ بود گفت‌:(باز هم‌ مظفريه‌؟) گفتم‌: (آره‌، جوك‌ فرستاده‌.)گفت‌: (بخون‌ ببينم‌) گفتم‌: (يه‌ آقاهه‌ به‌ يه‌ خانومه‌مي‌گه‌...) ماندانا، دستش‌ را جلوي‌ دهنش‌گذاشت‌ و گفت‌: (خاك‌ برسرم! پسره‌...) مانداناگفت‌: (بس‌ كن‌، خجالت‌ بكش‌) كلاس‌ تمام‌ شد.وقتي‌ رسيدم‌ خونه‌، شروع‌ كردم‌ به‌ فرستادن‌جوك‌هاي‌ جديد براي‌ دوستان‌ و آشنايانم‌، روي‌كاناپه‌ لم‌ داده‌ بودم‌ و اس‌.ام‌.اس‌ مي‌فرستادم‌.پدرم‌ مشغول‌ تلويزيون‌ ديدن‌ بود گفت‌: (صداي‌بيب‌ اين‌ لعنتي‌ را خفه‌ كن‌. داريم‌ فيلم‌ مي‌بينيم‌ها€)گفتم‌: (چشم‌) و به‌ كارم‌ ادامه‌ دادم‌. همين‌ طورمشغول‌ ارسال‌ بودم‌ كه‌ يك‌ دفعه‌ زنگ‌ اس‌.ام‌.اس‌موبايل‌ پدرم‌ هم‌ به‌ صدا درآمد، اما او نشنيد. يك‌گوشي‌ مزخرفي‌ داشت‌ كه‌ تا اس‌.ام‌.اس‌ را بازنمي‌كردي‌، تا روز قيامت‌ جيغ‌ و ويغ‌ مي‌كرد.پدرم‌ كه‌ دوست‌ نداشت‌ از فيلم‌ مورد علاقه‌اش‌دست‌ بكشد، به‌ زور بلند شد و گوشي‌اش‌ رابرداشت‌. مادرم‌ با سيني‌ چاي‌ وارد اتاق‌ شد وكنارش‌ نشست‌ و گفت‌: (منصور، جوكه‌؟) پدر،نگاهي‌ به‌ من‌ كرد و با اشاره‌ به‌ مادرم‌ فهماند كه‌جلوي‌ من‌ چيزي‌ نگويد. بعد هم‌ در گوشي‌اس‌.ام‌.اس‌ را برايش‌ خواند. مادرم‌ كه‌ خيلي‌خوش‌ خنده‌ بود، ناگهان‌ از خنده‌ روده‌ بر شد€پدر، به‌ شماره‌اي‌ كه‌ پيام‌ را برايش‌ ارسال‌ كرده‌بود، با تعجب‌ نگاه‌ كرد. به‌ مادرم‌ گفت‌: (سوري‌،اين‌ شماره‌ كيه‌؟ ..... 091235) خاك‌ بر سرم‌شد. اين‌ كه‌ شماره‌ من‌ بود€ مادر، كه‌ انگار موضوع‌جوك‌ را فراموش‌ كرده‌ بود، با خونسردي‌ گفت‌:(اين‌ شماره‌ نازيه‌ ديگه!) گوشي‌ام‌ را روي‌ ميزگذاشتم‌ و با نوك‌ پا وارد اتاقم‌ شدم‌. (خاك‌برسرم‌، چطور نفهميدم‌ و اين‌ جوك‌ را براي‌ بابافرستادم‌. الهي‌ بميري‌ مظفري‌، الهي‌ به‌ زمين‌ گرم‌بخوري‌ كه‌ اين‌ نون‌ رو گذاشتي‌ توي‌ كاسه‌ ما€) درهمان‌ لحظه‌، بوق‌ دريافت‌ پيام‌ گوشي‌ام‌ به‌ صدادرآمد. از خجالت‌، رويم‌ نمي‌شد به‌ اتاق‌ بروم‌ واس‌.ام‌.اس‌ را باز كنم‌. پدر، پيش‌ دستي‌ كرده‌ واين‌ كار را انجام‌ داده‌ بود. صداي‌ فريادش‌ كه‌ برسر مادرم‌ مي‌كشيد را شنيدم‌: (چند دفعه‌ بهت‌گفتم‌ براي‌ اين‌ دختر موبايل‌ نمي‌خرم‌، تو بودي‌كه‌ هي‌ اصرار كردي‌. ببين‌ براي‌ دخترت‌ چه‌پيام‌هايي‌ مي‌فرستند. اون‌ هم‌ كي‌، اين‌ پسره‌،مظفري‌. همين‌ همكلاسي‌اش‌ كه‌ نازي‌ مي‌گفت‌تازه‌ موبايل‌ خريده‌.) مادر گفت‌: (مگه‌ چي‌ فرستاده‌ كه‌ اين‌ قدرعصباني‌ شدي‌؟) پدر، سينه‌اش‌ را صاف‌ كرد و با صداي‌ بلندي‌ كه‌به‌ گوش‌ من‌ برسد، گفت‌: (نوشته‌:....) من‌ كه‌ نفسم‌بند آمده‌ بود، با شنيدن‌ اين‌ پيام‌، خنده‌ام‌ گرفت‌.از اتاق‌ بيرون‌ آمدم‌ و در حالي‌ كه‌ مي‌خنديدم‌گفتم‌: (باباجون‌، اين‌ رو صبح‌ هم‌ برام‌ فرستاده‌بود، شما زحمت‌ بكشيد چند خط پايين‌ ترش‌ راهم‌ بخوانيد) پدرم‌ كه‌ درست‌ بلد نبود با گوشي‌فوق‌ مدرن‌ من‌ كار كند، گفت‌: (دختره‌ بي‌حيا€خودت‌ بيا بگير، بخون‌.) گوشي‌ را گرفتم‌ و درحالي‌ كه‌ نزديك‌ بود از خنده‌ غش‌ كنم‌، گفتم‌:(سكس‌، سكس‌، سكس‌....، سكسكه‌ام‌ بندنمي‌آيد€) و در حالي‌ كه‌ مي‌خنديدم‌، روي‌ كاناپه‌ولو شدم‌. پدرم‌ همچنان‌ با غيض‌ و غضب‌، نگاهم‌مي‌كرد. در حالي‌ كه‌ اشك‌ در چشمانم‌ جمع‌ شده‌بود، نگاهش‌ كردم‌ و... اين‌ اتفاق‌ براي‌ هركسي‌ مي‌تواند بيفتد و زن‌ومرد و پير و جوان‌ نمي‌شناسد. متاسفانه‌ در حال‌حاضر (اس‌ ام‌ اس‌) هايي‌ كه‌ توسط گوشي‌هاي‌همراه‌ رد و بدل‌ 90 درصدش‌ به‌ مسايل‌ جنسي‌ارتباط دارد و كمتر پيش‌ مي‌آيد كه‌ از (اس‌ ام‌اس‌)ها براي‌ كارهاي‌ ضروري‌ استفاده‌ شود. كه‌اگر جز اين‌ بود اس‌ ام‌ اس‌ها در جامعه‌ جوانان‌امروزي‌ آن‌ قد مد نمي‌شد... بارها پيش‌ امده‌ كه‌فرزند يك‌ خانواده‌ در زمان‌ ارسال‌ اس‌ ام‌ اس‌هايي‌ با مضمون‌ نامناسب‌ اشتباه‌ كرده‌ و ان‌ را براي‌پدر، عمو و... فرستاده‌ است‌... و كاري‌ هم‌ دربرگشت‌ آن‌ نمي‌تواند انجام‌ دهد چرا كه‌ دنيادنياي‌ مخابرات‌ و الكترونيك‌ است‌. اگر مادر حال‌حاضر نتوانيم‌ مقابل‌ جوانان‌ خود بايستيم‌ ديگرراهي‌ براي‌ برگشت‌ وجود ندارد چرا كه‌ بامشكلات‌ عديده‌اي‌ مواجه‌ خواهيم‌ شد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن