تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بالاترين درجه دانايى، تشخيص اخلاق از يكديگر و آشكار كردن اخلاق پسنديده و سركوب ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829169060




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اخلاص شهدا(4)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اخلاص شهدا
شهدا و جانبازان
درس (4)در عملیت «بدر» که بنا به مصالحی نیروهای اسلام از مواضع متصرف شده تغییر مضوع دادند، چهار تن از براردان گردان والفجر لشکر المهدی(عج) به اسامی شهید بدیعی، شهید جاویدی، شهید اشرافی و برادر اسدالله کریمی اسیر شدند، شهید جاویدی که نارنجکی را نزد خود نگه داشته بود، توانست با پرتاب آن به سمت دشمن، از حلقه محاصره فرار کند و برادران خود را هم نجات دهد. این چهار تن عهده بستند که این ماجرا را تا زمان شهادتشان برای احدی بازگو نکنند و حال که سه تن از آنها به فیض شهادت نائل آمده اند، تنها نفر بازمانده (برادر کریمی) این حماسه را تعریف کرده است.دفترچه خاطرات خانواده شهید – مرکز حفظ آثار سپاه.***در ایامی که برادرم «مسلم» در جبهه بود، اصلاً دوست نداشت عکس یادگاری از حضور خود در جبهه بگیرد. با اخلاصی که داشت می گفت: «شاید این برای من باعث غرور شود، یا موجب تظاهر و ریا برای من باشد. به همین خاطر اکنون حتی یک عکس از او (در منطقه) را در دسترس نداریم.»به نقل از برادر شهید «علی خواجه علی».***وقتی «بهبود» می خواست به جبهه برود، سنش کم بود. با زیرکی خاصی که داشته دست در شناسنامه اش برد و دو سال به آن اضافه کرد.قبل از اعزام به جبهه، در بسیج محل نگهبانی می داد. او حتی در شب هایی که نوبت نگهبانی او نبود هم به پایگاه بسیج می آمد، اما به این هم راضی نمی شد، چون بدون اینکه به مسؤول بسیج بگوید مخفیانه در پایگاه مقاومت دیگری ثبت نام کرده بود و شب ها در ان محل هم نگهبانی می داد!در جبهه بارها اتفاق می افتاد که سهم خوردنی خود را به بچه ها می داد و در هنگام خواب، بدون اینکه کسی ببیند و بداند رختخواب بچه ها را در سنگر مرتب می کرد.یکی از همرزمان نوجوان بسیجی شهید «بهبود بردبار».***«مرتضی» واقعاً مخلص بود. فقط برای رضای خدا کار می کرد. در بعضی جاها که او را می شناختند، خود را با اسم مستعار معرفی می کرد. بعد از فتح فاو که گردان او در این عملیات قش مهمی ایفا کرده بود، وقتی خواستند با او مصاحبه و فیلم و نوار تهیه کنند، تمارض کرد و خوابید تا از او فیلمبرداری نشود، چون خود را صاحب هیچ نقشی نمی شناخت و پیروزی ها را از آن شهیدان می دانست.برادر شهید «حسن بامیری».***سالی که با شهید «احمد رحیمی» به مکه مشرف شدیم، شنیدم در بیابان عرفات می گفت: «خدایا! می خواهم در جایی از جبهه بمیرم که کسی مرا نبیند و جز تو کسی صدایم را نشنود.»در آخرین باری که می خواست به جبهه برود وقتی دخترش را در آغوش گرفت تا با او وداع کند، همین که خواست صورت او را ببوسد، ناگهان از این کار خودداری کرد تا مبادا محبت پدری و تعلق به فرزند آهنگ حرکت او را به جبهه کُند نماید.طلبه ی شهید «محمد سهابی».***در تمام دعاهای توسل و کمیل که در لشکر تشکیل می شد، همه بچه ها بودند. اما من شهید «علی کلانتری» را نمی دیدم و این برای من عجیب بود که چرا او در این مجالس شرکت نمی کند. مشتاق شدم که تحقیق کنم. دعای کمیل که تشکیل شد همه بچه ها آمدند ولی من علی را ندیدم. چراغها را خاموش کردند و دعا شروع شد. مشغول خواند دعا بودم که صدای گریه ای شنیدم. حدس زدم صدای علی است. بیشتر دقت کردم، خودش بود که پشت دیوار مسجد با صدای بسیار آرام گریه می کرد و دعا می خواند.به این ترتیب معلوم شد علی وقتی چراغ ها را خاموش می کنند، تاریکی کامل می آید و پشت ستون می نشیند و قبل از اینکه چراغ ها روشن شوند حسینیه را ترک می کند.بسیجی شهید «صادق مهدی پور».***چندی پیش یک بسجی که در هنگام تشییع جنازه «عباس» در قزوین، از طریق عکس او را شناخته بود، به خانه آم و خاطره ای را رای ما تعریف کرد که همگی ما منقلب شدیم. می گفت: «یک شب من با اساحه جلوی در مسجد کشیک می دادم. نیمه های شب که هوا خیلی سرد بود، برادری پیش من آمد و پس از سلام و احوالپرسی گفت: «برادر، من یکی از بسیجیان اصفهان هستم. اسلحه ات را پیش خودت نگهدار و بخواب. من چند ساعتی به جای تو همین جا پاس خواهم داد.» من اول به او شک کردم و با خود گفتم نکند قصد سویی داشته باشد! ولی چون اسلحه در دستم بود بالاخره با اصرار او محل مناسبی را پیدا کردم و استراحت نمودم. موقع اذان سحر بود که آن برادر مرا از خواب بیدار کرد و خود برای نماز به داخل مسجد رفت. من دیگر او را ندیدم. زمان تشییع جنازه قتی عکس او را دیدم، متوجه شدم این همان برادری است که یک شب جای من پاسداری داده است.»پدر سرشکر خلبان شهید «عباس بابایی»منبع: کتاب سروده های سرخمطالب مرتبط:اخلاص شهدا(1)اخلاص شهدا(2)اخلاص شهدا(3)





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 278]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن