واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ماجرای سفری سرزده اتاق شیشه ای یک خبرنگار پنج شنبه حدود ساعت یک ربع به دوازده شب بود که بعد از یک روز کاری فشرده که از حدود ساعت هشت صبح شروع شده بود و تا حدود نه و نیم شب هم ادامه پیدا کرده بود تازه داشت خوابم می برد اما یکدفعه تلفن زنگ زد و تو خواب و بیدار جوابش رو دادم یکی از بچه های ریاست جمهوری بود تا تلفن رو برداشتم از لحنم فهمید که تقریبا خواب بودم .. -حسین خوابی ؟ -نه داداش بگو ... -ببین فردا ساعت هفت صبح یه خبرنگار و یه فیلم بردار از شما باید پاویون جمهوری باشه با دکتر بریم سفر؟ -چه سفری که الان داری خبر میدی ؟کجا می خوای برید؟ -سفر سرزده هستش !فردا می فهمی کجاست ! -زنگ بزن به یکی از مدیرانمون بهشون بگو . -اخه خیلی دیر وقته خودت زنگ بزن بهشون بگو .باشه ؟ من هم قبول کردم و با احتیاط و البته با کمی خجالت زنگ زدم به مدیرکل محترم اخه کی این ساعت بیداره! با این که خیلی خسته بودم و می دونستم ممکنه سفربیافته به من زنگ زدم بالاخره هم همین طور شد و قرارشد خودم برم. تو سرمای شدید جمعه رفتیم پاویون و فهمیدیم که عازم مازندران هستیم جایی که توی این سرمای اخیر مردمانش خیلی مشکل پیدا کردن و البته در عین حال هم خیلی صبوری کردن . رییس جمهور که اثار سرماخوردگی اش هنوز تو چهره و صداش معلوم بود با انرژی همیشگی سوار هواپیما شد ازش پرسیدم چطور دارید میرید مازندران مگه همین دیروز یه هیات از جانب خودتون نفرستادید ؟ احمدی نژاد گفت .. حس کردم که باید خودم برم و ازنزدیک ببینم مردم چی می کشند انصافا خیلی صبوری کردند. بهش گفتم ..اقای دکتر دوباره سرما نخوری تازه داری بهتر میشی ها ؟ در حالی که با پالتوی جدیدش داشت خودش رو می پوشوند با خنده همیشگی اش گفت ..بابا بی خیال باید کارمون رو بکنیم اما فکر کنم گاز این هواپیما هم قطع شده خیلی سرده !شماها سردتون نیست؟ خلاصه بعد از چهل دقیقه رسیدیم به فرودگاه دشت ناز ساری احمدی نژاد تقریبا سه ربعی در شهر به صورت نامحسوس گشت زد و اخرین وضع مردم رو دید بویژه وضع نانوایی ها رو !سر صبح مردم زیاد در خیابونها نبودن اما همون مقداری هم که بودن با دیدن ستون ماشین ها تعجب کرده بودن که کی اومده ؟ اقای رییس که به استاندار گلستان و گیلان هم گفته بود بیان ساری سریع اداره جلسه شورای حوادث غیرمترقبه سه استان رو در دست گرفت البته معاون استاندار گیلان به جای استاندار اومده بود . احمدی نژاد خیلی دقیق حرفهای همه رو گوش می داد و حتی وسط کلامشون وارد می شد و سر عدد و رقم یا دقیق نبودن اطلاعاتشون گیر میداد اول کار مسئولان استانی که انصافا نمی شه از زحماتشون گذشت خیلی اب و تاب کارهاشون رو زیاد کردن که اقای رییس یکدفعه حوصله اش سر رفت و گفت ..((ببینید اینها کارهایی که انجام دادید و دستتون هم درد نکنه اما خیال نکنید که با این کارها مشکلات تموم شده ها مردم هنوز خیلی مشکل دارند حواستون رو جمع کنید .)) رییس جمهور یک جمله ناب دیگه هم گفت ..ببینید باید قبول کنید که همه ما نوکر مردمیم حتی همون مردمی که الان بهشون فشار اومده و ممکنه از روی عصبانیت یه چیزی هم بهتون بگن حق هم دارن که بگن بهر حال موقعیت سختیه شما باید هر لحظه به خودتون تذکر بدید که نوکر اون هم هستید یک وقت کم نگذارید یا سرد نشید به خاطر این حرفها/ باید بهشون حق بدید. دکتر درباره برخی صحبتهایی هم که درزمینه قطع گاز ترکمنستان بیان شد یه حرفهای سربسته ای زد که بگذریم اما یک جمله او رو میشه گفت ..دولت دراین زمینه بوقتش اقدام می کنه ! در هر صورت جلسه تموم شد تو این جلسه فقط دوبار تشکر دکتر رو از مسئولان شنیدم ودرمقابل رییس چندین باراز صبوری و بردباری مردم تشکر کرد و به شدت به مسئولان توصیه کرد که تا باقی موندن مشکل حتی در یک خانه دست از تلاش برندارند احمدی نژاد حتی تاکید کرد به مدیران استانی که باید وجود برخی مشکلات را قبول و از مردم دراین زمینه عذرخواهی کنند. این رو به خاطر این گفتم که شنیدم برخی مسئولان استانی در استان مازندران بعد از سفر رییس جمهور اینگونه القا کردند که احمدی نژاد برای تشکر از تلاشهای مسئولان استانی امده بود اخر برادران بدانید چه دارید می گویید و در نظر داشته باشید که شماها بارییس جمهور در این جلسه تنهانبودید ! بعد از جلسه مشغول تنطیم خبر ان شدم و به بچه های ریاست جمهوری هم تاکید کردم که من رو جا نگذارن و البته احتمال می دادم که احمدی نژاد بخواهد دوباره بین مردم بره اما مثل اینکه دوباره سرما خوردگی اش شدت گرفت و سرفه های شدیدش هم شروع شده بود و از طرفی اعلام کرده بودن که تهران داره هواش خراب میشه وممکنه هواپیما نتونه اونجا بشینه برای همین همه به سرعت به سمت فرودگاه مسیرشون رو تغییر دادن غافل ازاینکه ما توی استانداری نشستیم و داریم خبر می نویسیم. یک لحظه به دلم افتاد که ممکنه جا مونده باشم برای همین زنگ زدم مجتبی ((سروش پور مدیرکل روابط عمومی ریاست جمهوری))گفتم کجایید گفت داریم میریم فرودگاه تازه فهمید من رو جا گذاشتن گفتش حسین فقط سریع ماشین بگیر بیا من یه جوری هواپیما رو نگه میدارم تا برسی. الحمد الله راننده با حال و خوبی گیرم اومد از استانداری تا فرودگاه نفهمیدم چه جوری من رو رسوند وقتی وارد هواپیما شدم دیدم بنده خدا دکتر و بقیه نشستند و اماده حرکتند ! خدا بخیر گذروند جا نموندم ..... منبع:وبلاگ محمد حسین رنجبران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 490]