تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل يقين نمى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821205118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پشت پرده هنرپيشه هاي سينماي ايران (بخش 2 )


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: پشت پرده هنرپيشه هاي سينماي ايران (بخش 2 )
ابوالفضل پورعرب
سينماي ايران پيش از پورعرب ستاره داشت، اما جوان اول نداشت. فرقش اين بود كه اغلب بازيگران ميانسال پيش از پورعرب، به ضرب گريم و به اصرار كارگردان مي خواستند وانمود كنند كه جوانان دم بخت اند و اتفاقا تماشاگران هم كم كم عادت كرده بودند، چون رابطه عشقي اصلا موضوع فيلم ها نبود كه اين قضيه در آن ها بخواهد برجسته شود. با عروس اتفاق هاي زيادي در سينماي ايران افتاد؛ هم ۲ بازيگر جوان به سينماي ايران معرفي شدند و هم باب بحث هاي جديدي گشوده شد. اين جا ديگر عشق زميني زمينه اي براي رستگاري و حقيقت جويي نبود و قهرمان فيلم يك ياغي خوش تيپ بود كه براي دستيابي به محبوبش از كيسه اي خرج مي كرد كه سينماي اخلاق گراي ايران در سال هاي دهه 60 ذره ذره در آن اندوخته بود. پورعرب شمايل اين ياغي گم گشته مقصود شد. عروس، پورعرب و اين جريان جديد كاملا تحت تاثير شرايط اجتماعي سال هاي پس از جنگ و رونق بازار فيلم هاي خارجي بود و نسخه هاي ويدئويي اش ميان مردم دست به دست مي شد. آن هايي كه فيلم زخمه را در سال 1362 ديده بودند (كه اسم شخصيت اولش حسن سنتوري است)، حتما ميان بازيگران حاشيه اي اش جواني را به نام پورعرب به جا نياوردند، همچنان كه 4 سال بعد نام دستيار كاظم معصومي را در فيلم خوب دزد و نويسنده به خاطر نسپردند، بازيگري كه چند سال بعد با عروس، گيشه سينماها را فتح كرد و خبر از ظهور نسل تازه اي از ستاره ها داد، پس از اين فيلم، به جز چند استثنا مثل نرگس، پورعرب همين نقش را آن قدر تكرار كرد كه شهرتش ديري نپاييد و ستاره بختش افول كرد. فراموش نكنيم كه پورعرب دير به اين نتيجه رسيد كه مي تواند در آثار سينمايي ظاهر شود يا بهتر است بگوييم تحولات سينماي ايران به گونه اي بود كه از جوان اول سينماي ايران هم سني گذشته بود. به اين ترتيب تناقضي به وجود آمد كه هر چه از سن پورعرب مي گذشت، او بيش تر به عنوان جوان اول شناخته مي شد.

محمدرضا شريفي نيا
اصلا مهم نيست كه او زماني قصه نويس بوده و طراحي پوستر مي كرده و هنوز هم عكاسي مي كند و مي گويند اگر نباشد نصف پروژه هاي سينماي ايران مي خوابد. دور از جون، انگار بگويند هيتلر شاعر و نقاش هم بوده. خب كه چي؟ شريفي نيا محبوب ترين بازيگر مكمل سينماي ايران است (رقيب جديد او مهران مديري است) و هميشه در همه فيلم ها (از الماس هايي مثل ليلا و تختي تا سيزده گربه روي شيرواني و عروس خوش قدم) كار خودش را مي كند. مثلا نقش او را از فيلم ليلا حذف كنيد، چه اتفاقي مي افتد؟ هيچي. اما زماني كه به فيلم فكر مي كنيد او را به ياد مي آوريد كه در صحنه اي، بر خلاف لحن فيلم، خيلي خونسرد مي گويد: فشارش افتاده؟ كجا افتاده؟ چرا مال ما نمي افته؟ يا مثلا فيلم شيدا و البته تختي كه در آن شخصيت اصلي را ياد قاتل رواني فيلم مي اندازد. در ميان انبوه فيلم هاي خوب و بدي كه بازي كرده عموما يك دستيار، همراه، نوچه، مرشد و خلاصه يك چيزي است كه خودش را وصل مي كند به شخصيت اصلي. اما چه گونه است كه يك نفر با اين نحوه كار، ستاره مي شود؟ آن هايي كه قسمت هاي نخستين سريال امام علي را ديده اند يادشان مانده كه چگونه اين سريال گرفت. آن زمان شريفي نيا هنوز دنيا را كه بازي نكرده بود هيچ، اصلا كم تر كسي مي شناختش. او در كارش آن قدر گرفتاري دارد كه وقت و حوصله نمي كند متناسب با نقش، گريم شود و هميشه يك جور است و مردم همين جورش را دوست دارند و از اول فيلم منتظرند تا كي سر و كله اش پيدا شود. تصوير او روي پرده انگار مايه مسرت است، چون بدون هيچ پرده پوشي ارائه گر تيپ غالب مردان بالاي 40 سال ايراني است؛ بي خيال و خونسرد و كمي ضدزن و شوخ و شكم چران و بذله گو و در كل باحال. به همين دليل حتي اگر هنر آل پاچينو و رابرت دنيرو و جك نيكلسن را با هم به او تزريق كنيم، نتيجه اي عايد نمي شود. او همين جوري كه هست، هست و اگر بخواهد كوچك ترين تغييري در خودش بدهد همه چيز به هم مي ريزد. تماشاگر او را اين گونه دوست دارد و واقعا كسي توقع بازي زيرپوستي و شخصيت پردازي نقش و باورپذيري را حداقل از او ندارد. در غير اين صورت است كه باورپذير نيست.

فرامرز قريبيان
او درست برخلاف محمدرضا شريفي نياست. چهره جدي اش را با آن نگاه هاي نافذ در هر فيلمي مي بينيم، چه بچه هاي ابدي چه گوزن ها. او رفيق و بچه محل كيميايي و دستيارش در فيلمي بوده كه 40 سال پيش ساخته است. هر چه قدر در سال هاي قبل انقلاب كم بازي كرد، پس از آن جبران كرد و خاطره نقش قدرت در فيلم معروف كيميايي هنوز او را سرحال نگه داشته است. او در دهه 60 كه فيلم ها قلمروي بازيگران پا به سن گذاشته بودند، حسابي از خجالت سال هاي كم كاري اش در سينما درآمد و هميشه هم مثبت بود؛ از آن مثبت هاي مصيبت كشيده و دردمندي كه همواره زخم كهنه يك خيانت يا خاطره تلخ يك جنايت را به همراه دارد؛ مثل سناتور. با اين كه خودش سخت دل بسته سينماي آمريكاست (نام فيلمش جدال در تاسوكي اداي دين به جدال در اوكي كرال بود)، تيپ قهرمان هاي فيلم هاي پليسي فرانسوي را در آن سال ها بازي مي كرد و با همان ها گل كرد، يعني ستاره شد. قريبيان ستاره تك نقش اين جور فيلم ها بود. در دهه 60، در هر نوع جريان سينمايي يك ستاره هم وجود داشت؛ عبدي ستاره فيلم هاي كمدي و فانتزي بود، بيژن امكانيان در ملودرام هاي پرسوز با پايان تلخ، نقش آدم هاي آسيب پذير را بازي مي كرد و جمشيد آريا هم در اكشن ها حريفانش را دراز مي كرد. قريبيان با وجود فيلم هاي روستايي فراواني كه بازي كرد، نسبت به بقيه تيپ شهري تري داشت و با همان جديت و وقار تماشاگر را مجاب مي كرد كه چيزي از گذشته با اوست. تيپ مشهور قريبيان در پوستر فيلم هاي آن سال ها مردي است با يك اسلحه. يك جا استوار حق گو بود كه به كمك علي حقيقت مي شتافت (سناتور) و يك جا سروان ياوري بود كه حق كاك هوشنگ را كف دستش مي گذاشت (كاني مانگا). اين اسامي نقش ها نشان مي دهد كه ويژگي هاي مثبت بودن اين تيپ قرار بود روي سر تماشاگر آوار شود. فيلم آوار هم هست كه در ميان نقش هايش، تنها كسي كه به پول پيرمرد رو به موت توجهي ندارد، هماني است كه قريبيان بازي اش مي كند يا پيرمرد لوكوموتيوران فيلم ترن كه اسمش فولاد بود... اين تيپ ها داشت به فراموشي سپرده مي شد كه رفقاي قديم در ردپاي گرگ دوباره همديگر را يافتند.

زنده ياد خسرو شكيبايي
با اين كه سينماي ايران يكي از بهترين ستاره هايش را از دست داد و داغ او هنوز تازه است مراسم تشييع پيكرش براي خيلي ها غيرمنتظره بود. اثبات ستاره بودن شكيبايي در سينماي ايران با وجود برخي فيلم هاي كم فروش (كه يكي شان در چند روز اول اكران، به نفع يك فيلم ديگر از همان پخش كننده از پرده ها برداشته شد) بيش تر از آن كه به ميزان فروش يا موفقيت فيلم هايش ربط پيدا كند، به شكوه مراسم خاكسپاري اش برمي گردد (شكوه از نظر انبوه شركت كنندگان، نه نحوه برگزاري). برخي بازيگران فارغ از اين كه چه عملكردي در سينما دارند، به دلايل ديگري در قلب مردم جا دارند. مثلا اگر مشهورترين فيلم شكيبايي هامون است، آيا آن را بايد متناسب با سليقه عمومي دانست؟ اين طور نيست. شكيبايي با سريال خانه سبز به دل ها راه پيدا كرد و در بازي اش نوعي انرژي داشت كه مردم آن را درك مي كردند. مثلا نمونه ديگر چنين بازيگراني جمشيد مشايخي است كه ميزان محبوبيت او نه ربطي به توانايي اش در بازيگري دارد و نه به فيلم هاي پرفروش اش برمي گردد. شكيبايي تا پيش از فيلم هاي اين چند سال اخيرش كه ناگهان شكسته شد و فروريخت، چهره جواني داشت. به عنوان۶۰ ساله بود كه در مزاحم نقش مردي جاافتاده را بازي كرد كه تازه ازدواج كرده و زوج او ميترا حجار از بابت اين كه بيش تر از 30 سال تفاوت سني داشتند، توي ذوق تماشاگر نمي زد. در اين شرايط پخش مكرر تيزرهاي اتوبوس شب (به لطف تلويزيون كه فيلم مال خودش بود) و ديده شدن چهره ناگهان درهم ريخته شكيبايي توسط بينندگان باعث احساس هم دردي آن ها مي شد با بازيگري كه عاشق صدايش در سريال خانه سبز بودند و با شخصيت مرادبيك سريال روزي روزگاري زندگي كرده بودند. بنابراين نه تعداد فيلم هاي شكيبايي دليل محبوبيتش است و نه ميزان فروش آن ها، بلكه شايد اين شور نهفته در حضور موثرش بود كه از او يك چهره احترام برانگيز ساخت.

ادامه دارد....
 سه شنبه 30 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 286]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن