تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821234673




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تئاتر - خسرو شكيبايي؛ ستاره‌اي كه خاموش شد


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تئاتر - خسرو شكيبايي؛ ستاره‌اي كه خاموش شد


تئاتر - خسرو شكيبايي؛ ستاره‌اي كه خاموش شد

مريم رضايي:روزگاري كه هنوز سن و سالي نداشت، نوجوان 14ـ13 ساله‌اي به حساب مي‌آمد كه سوداي بازيگري را از پشت ويترين مغازه‌ها و با زل زدن به تلويزيون تجربه مي‌كرد و براي ديدار بازيگران تئاتر و راديو به محل كارشان مي‌رفت كه فقط از دور نظاره‌گرشان باشد. در همين روزها در صف نانوايي از مرد همسايه كه از دور شنيده بود بازيگر است، مي‌پرسد: «آقا چطور مي‌توان بازيگر شد؟» و اكنون و بعد از شصت و اندي سال و در فراقش همه از او مي‌پرسند: «آقا جادوي بازيگري شما در چيست؟»

آن روز شكيبايي نوجوان در صف نانوايي و در تستي كه مرد همسايه همان جا به اصرار از او مي‌گيرد بعد از دوبار خنديدن و از دست دادن كنترلش، براي بار سوم مي‌زند زير گريه و راهش را مي‌كشد و مي‌رود و از آن پس هم در حسرت يادگيري جادوي بازيگري به دنبال پول درآوردن براي ديدن تئاترها مي‌رود و از امروزي سردرمي‌آورد كه بعد از چند دهه از بازي‌هاي جاودانه‌اش، همه در حسرت تمام‌شدن ناگهاني‌اش مبهوت‌اند.
شكيبايي بازيگر 1323 در تهران به دنيا آمد و در كنار ورزشي چون كشتي به هنر و آن هم بازيگري علاقه داشت و بعد از جست و گريز‌هاي متعدد در گوشه و كنار شهر و سرك كشيدن به هر سوراخي براي يادگيري آن از رشته بازيگري هنرهاي زيباي دانشگاه تهران فارغ‌التحصيل شد.
در دبيرستان به كارهاي نمايشي علاقه داشت و بعدها تجربه‌هاي جسته و گريخته‌اي در لاله‌زار داشت، تا زماني كه با هادي اسلامي آشنا مي‌شود و به گروه او مي‌پيوندد و در نيمه دوم دهه 40 با نقش‌آفريني در نمايش«زيرگذر لوطي صالح» با كارگرداني و نويسندگي هادي اسلامي كه نخستين‌بار در انجمن ايران و آمريكا به صحنه رفت، در تئاتر مي‌درخشد. خودش درباره آن تجربه مي‌گويد: «هادي اسلامي با اين كار دستم را گرفت و به من بال پرواز داد.»
در اجراي همين نمايش بود كه عباس جوانمرد كه آن روزها گروه هنر ملي را سرپرستي مي‌كرد بازي شكيبايي را مي‌بيند و از هادي اسلامي و گروهش دعوت مي‌كند تا به اين گروه بپيوندند و از همان زمان به بعد در نمايش‌هايي چون «سنگ و سرنا» در نقش شمس‌الله، نوشته بهزاد فراهاني و با كارگرداني نصرت پرتوي، «تامارزوها» در نقش جارچي نوشته نصرت‌الله نويدي با كارگرداني عباس جوانمرد نيز حضور پيدا مي‌كند. بعدتر از آن نيز در يكي از اجراهاي نمايش «غروب در دياري غريب» نوشته بهرام بيضايي با كارگرداني عباس جوانمرد به جاي بازيگري كه مشكل پيدا كرده بود در تالار اصلي مجموعه تئاتر شهر در نقش «ديو» حضور پيدا و سرو صدا به پا مي‌كند. شكيبايي در كنار آن در نمايش‌هاي «استر» نوشته كورس سلحشور و با كارگرداني هادي اسلامي و نمايش‌هاي «محراب» و «روسري قرمز» نوشته نادر راد با كارگرداني اسلامي هم حضور داشت.
او تا سال 61 و قبل از حضور در فيلم «خط قرمز» به كارگرداني مسعود كيميايي در عرصه نمايش متمركز بود و در نمايش‌هايي چون «پسران من» به كارگرداني اكبر زنجان‌پور، «شب بيست و يكم» به كارگرداني محمود استاد محمد، «بيا تا گل بر افشانيم»، «سوگنامه‌اي براي تو» به كارگرداني ايرج جنتي عطايي و... نيز حضور پيدا مي‌كند.
خسرو شكيبايي مي‌گفت: «مردم بدون من، هميشه مردم‌اند؛ من اما بدون مردم، مُرده‌‌ام زيرا كه بازيگر بدون تماشاگر يعني هيچ و هنر بدون مردم مثل درخت بدون ريشه است.»
خودش در گفت‌وگويي كه با مجله فيلم داشت، مي‌گويد: «تابستان 42 و در باشگاه مركزي جوانان كه يك مجتمع ورزشي و هنري بود براي ديدن تئاتر يكي از دوستانم رفته بودم تا از نزديك با او و گروهش آشنا شوم. همان جا آقايي از پشت سر به شانه‌ام زد و گفت: شما مي‌خواهيد بازيگر شويد؟ و من بي‌تردي گفتم: بله و با او به واحد تئاتر مجموعه رفتم كه تا آن روز با وجود گذر كردن چند باره از كنارش نديده‌ بودمش و بخشي از يك متن را كه به من داده بود، حفظ كردم و از همان موقع به عضويت گروه تئاتري آنها درآمدم.»
شكيبايي معتقد بود: «بازيگري گوشه‌اي هميشگي از زندگي من است، نوعي نوستالژي با غم غربتي آسماني كه به طور حتم اگر دوران خاطرات گريز پاي كودكي نبود، هرگز هيچ خاطره‌اي باقي نمي‌ماند و انسان بدون خاطره نمي‌تواند عشق و سپس عرفان را دريابد. هنر بازيگري، هنر زيبا زندگي كردن است تا آنجا كه انگار در زندگي روزمره بازي مي‌كنم و در فيلمها و نمايشها خود زندگي.»
او مي‌گفت: «تئاتر يك راه، تلويزيون يك خانه و سينما يك نشانه است. سه راه... سه خواهر... سه برادر... سه دولت... سه پرستار و هر پرستار تيمارگر روح جمعي مردم.»
هادي مرزبان كارگردان تئاتر كه سال 1365 در نمايش «شاهزاده و گدا» به عنوان كارگردان در كنار شكيبايي حضور داشت و در يكي دو نمايش ديگر نيز با او همكاري داشت معتقد است: شكيبايي ايماني عجيب به كار داشت و براي رسيدن به نقش كوشش‌هايي بسيار مي‌كرد. در ابتداي نمايش «شاهزاده وگدا» ماسكي به چشم خسرو آسيب رساند و تا پايان نمايش نگذاشت كسي متوجه شود و فرداي آن شب وقتي پزشك معالج گفت حداقل سه روز بايد استراحت كند و چشم بسته بماند او نپذيرفت و حاضر نشد كار را تعطيل كند.
او مي‌گويد: بنا بود بازي‌ كند و يك شب به منزل من آمدند و خانمش عنوان كرد كه اگر خسرو در آن نمايش بازي نكند، قرار است فيلمي بازي كند كه تا شب عيد خانه‌دار مي‌شوند و من گفتم نمايش من بي‌بازيگر نمي‌ماند نگران نباشيد و برويد به فيلم برسيد و صحبت‌هاي ديگر پيش‌آمد ناگهان خسرو با همان شيرين زباني خودش گفت: يك چيزي بگو... گفتم: چه بگويم و خانم شكيبايي گفت: خسرو دلش نمي‌خواهد تئاتر را از دست بدهد و دلش مي‌خواهد شما چيزي بگوييد كه نرود و من باز تاكيد كردم كه به فيلمتان برسيد و خسرو از اين سخن من بسيار برآشفت.
مرزبان كه در نمايش «آهسته با گل سرخ» نيز در كنار شكيبايي بود، مي‌گويد: خسرو يك عاشق بود و حقيقتا با نقش عشقبازي داشت. او يك بازيگر ژني بود و شخصيت را خيلي خوب مي‌پذيرفت و سبك كاري‌اش را در ميان ديگر همكاران كمتر ديده‌ام. 29 سال از مرگ فني‌زاده مي‌گذرد و هرگز كسي نتوانسته است قدرت بازيگري او را كسب كند. همانطور كه ژيان را، هادي اسلامي را... حاتمي و... خسرو هم هرگز فراموش نخواهد شد، با اين‌همه آثار به‌يادماندني كه به‌جا گذاشته است مگر مي‌شود هامون را فراموش كرد؟ «اتوبوس‌ شب» را؟«مدرس» را و...
مهرانه‌ مهين‌ترابي هم كه در نمايش «الموت» به كارگرداني مجيد جعفري نقش كوتاهي را در كنار شكيبايي بازي كرده گفت: شكيبايي نقش ملك‌شاه سلجوقي را در اين نمايش بازي مي‌كرد و من هميشه تحسينش مي‌كردم كه روي صحنه اين‌قدر فوق‌العاده بود و من كه دختر جواني بودم، مفتون بازي بي‌نظير او مي‌شدم. خلاقيت‌هايش و اصرارش براي خواندن هزارباره متن براي پيدا كردن يك چيز تازه هميشه برايم جالب بود. با هم گريه‌ها كرديم و خنديديم. شكيبايي آدمي بود كه براي ستاره شدن آفريده شده بود.
جمشيد مشايخي هم كه اين روزها هنوز در بستر بيماري است مي‌گويد: جاي خسرو شكيبايي همچون پرويز فني‌زاده در سينماي ايران خالي است. در سال‌هاي قبل از انقلاب در سريالي به نام «خليل ده مرده» محمود استاد محمد در كنار هم بازي مي‌كرديم و خسرو هم نقش آدم چرب زباني را در اين سريال داشت كه موتوري را مي‌دزديد. به قدري زيبا و شيرين بازي كرد كه شيفته‌اش شدم. خسرو شكيبايي در تئاتر و سينماي ايران آنقدر درخشيد كه ستاره شد.
مجيد جعفري كه از سال 61 تا اواسط دهه 70 در هشت نمايش با خسرو شكيبايي همكاري داشته است، عنوان كرد: با شكيبايي در سال 53 آشنا شدم. همه زندگي‌اش در آن روزها تئاتر بود. او از نادر كساني بود كه تمام لحظات زندگي را صرف هنرش مي‌كرد؛ يا در حال كار بود يا براي كارش مي‌آموخت.
او در ادامه گفت: او در هيچ لحظه‌اي از زندگي‌اش با كارش فاصله نداشت. اولين كاري كه با من داشت، نمايش «بكت» اثر ژان آنوي بود، كه نقش پاپ را در آن بازي مي‌كرد؛ نقش كوتاهي داشت و از چهار ساعت نمايش، فقط 15 دقيقه بازي داشت؛ اما براي بازي كردن اين نقش كوتاه، تمام شبانه‌روز خود را صرف مي‌كرد. يكي از روزهاي تمرين به محض ورود به سالن، قبل از سلام، گفت، «اين پاپ توي خواب هم ما رو ول نمي‌كنه. توي خواب با كاردينال دعوام شد؛ اما يك‌هو غيب شد. جيغ كشيدم و بيدار شدم توي بيداري، توي اتاق‌هاي خانه داشتم دنبالش مي‌گشتم...»
جعفري يادآور شد: اگر نقشي را 10 مدل بازي مي‌كرد و اگر مورد نظر كارگردان واقع نمي‌شد، بي‌ترديد مدل يازدهم را پيشنهاد مي‌داد. او در نمايش «تراژدي كسرا» نقش اصلي را بازي مي‌كرد و به همين سرعت جاي خود را در گروه گشود و در هشت نمايش ما را به عنوان بازيگر همراهي كرد و بعد از آن هم وارد سينما شد؛ به طور جدي كار كرد و به بالاترين قله افتخار رسيد. از آن پس براي رفع دلتنگي به تئاتر بازمي‌گشت و هربار كه مي‌آمد، نقشي شگرف مي‌آفريد.
شكيبايي در نمايش‌هايي چون «الموت و حسن صباح»، «عنكبوت»، «بيا تا گل برافشانيم»، «اگر غم لشگر اندازد»، «پرومته در زنجير» و «باز اين چه شورش است» در كنار جعفري و گروهش حضور داشت و آخرين تجربه آنها نمايش «نادر شاه» بود كه البته نيمه كار باقي ماند و هيچ‌وقت به اجراي عمومي نرسيد.
اكبر زنجان‌پور ـ بازيگر و كارگردان تئاتر ـ هم كه در چند نمايش به عنوان همبازي و كارگردان و در چند تجربه به عنوان همكار دوبله در كنار شكيبايي تجربه‌هايي داشته مي‌گويد: «خسرو شكيبايي غيرقابل تعريف بود و مي‌توان گفت كه با سرچشمه الهام در بازيگري رابطه داشت. او در رمز و راز بازيگري به معرفت رسيده بود و بارزترين مشخصه‌اش كه روي صحنه بروز مي‌كرد اين بود كه او فقط نوكر صحنه بود و به مسئله ديگري فكر نمي‌كرد. وقتي او بازي مي‌كرد به تنها چيزي كه فكر نمي‌كرد خودش و مسائل پيرامونش بود. او كه سال 59 نمايش«همه پسران من» را با بازي شكيبايي كارگرداني كرد و بعدها در نمايش «فيزيكدان‌ها» اثر فردريك دورنمات و با كارگرداني رضا كرم‌رضايي حضور داشت معتقد است: آدم‌هايي همچون شكيبايي عاشق كارشان بودند، نه عاشق خودشان.
شكيبايي بازيگر در تمام اين سال‌ها از گفت‌وگو و مصاحبه گريزان بود و از خبرنگاران مي‌خواست كه از او توقع مصاحبه نداشته باشند و دلگير هم نشوند، شايد به همين علت پيدا كردن تجربيات و كارنامه كاري‌اش از ميان تمام گفته‌هاي شفاهي و اندك يافته‌هاي مكتوب كاري سخت بود.
عضو گروه نمايشي توسكا بود و بازي در نمايش‌هاي ديگري چون «پنجه عدالت»، «هنگامه شيرين وصال»، «بليت تئاتر»، «پنجه به دست آوردن»، «صيادان»، «با خشم به ياد آر»، «بازرس» و... را هم مي‌توان در سابقه‌هاي پراكنده او در تئاتر يافت.
خسرو در خواب و بيداري كارش را دنبال مي‌كرد
مجيد جعفري گفت: خسرو شكيبايي تنها هنرپيشه‌اي بود كه در خواب و بيداري كارش را دنبال مي‌كرد؛ بنابراين همواره آمادگي كافي داشت. اين كارگردان تئاتر كه در هشت نمايش با خسرو شكيبايي همكاري داشته است، گفت: با شكيبايي در سال 53 آشنا شدم. همه زندگي‌اش در آن روزها تئاتر بود. هيچ دوستي غير از دوستان تئاتري نداشت. هيچ‌گاه كاري جز تئاتر نداشت. هيچ خانواده‌اي غير تئاتر نداشت. اگر از او مي‌پرسيدند زندگي يعني چه، قطعا جواب مي‌داد، زندگي يعني هنر نمايش. از نادركساني بود كه تمام لحظات زندگي را صرف هنرش مي‌كرد؛ يا در حال كار بود يا براي كارش مي‌آموخت. وي در ادامه افزود: اگر قدري انصاف داشته باشيم، بايد بگوييم در هيچ لحظه‌اي از زندگي‌اش با كارش فاصله نداشت. اولين كاري كه با من داشت، نمايش «بكت» اثر ژان آنوي بود، كه نقش پاپ را بازي مي‌كرد؛ نقش كوتاهي بود و از چهار ساعت نمايش، فقط 15 دقيقه بازي داشت؛ اما براي بازي كردن اين نقش كوتاه، تمام شبانه‌روز خود را صرف مي‌كرد.
او بازيگري تكرارنشدني است
امين تارخ گفت: خسرو شكيبايي بازيگري تكرارنشدني است و امروز نبايد به عزاي از دست رفتن اين هنرمند نشست؛ بلكه سال‌ها بايد به عزاي از دست دادن او بنشينيم. اين بازيگر سينما و تئاتر ايران گفت: او بازيگري بسيار خلاق بود و در عين معروفيت، بسيار محبوب بود. بعد از انقلاب، هيچ‌كس محبوبيت او را تجربه نكرد؛ به‌طوري كه چندين دهه در قله رفيعي از محبوبيت ايستاد. امين تارخ كه از دوره جواني با شكيبايي آشنايي و دوستي داشته است، ادامه داد: مرگ نمي‌گذارد كه انسان از دوستانش به قدر نياز لذت ببرد؛ هم زمان كم است و هم فاصله‌ها دور و دوستان به سختي مي‌توانند يكديگر را ببينند؛ اما حالا ياد روزهايي مي‌افتم كه در شيراز و اصفهان در جشنواره‌هاي گوناگون با هم بوديم و تجربيات بسيار خوبي را به‌دست آورديم. تارخ در پايان گفت: اميدوارم روحش از ما آزرده نباشد؛ روحش از ما شاد باشد و براي ما دعا كند كه زندگي سخت اين‌جهاني را با خواب آهسته مرگ و با عاقبت‌ به‌خيري پشت سر بگذاريم.
 يکشنبه 20 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن