واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: اشاره مجموعه تلويزيوني فاصلهها به نبود فرهنگ گفتگو و درك متقابل است هميشه فاصلهاي هست جام جم آنلاين: سريال «فاصلهها» با دستمايه قرار دادن مضاميني چون اختلاف نسلها و گرفتاريها و مشكلات نوجوانان به نوعي به مهمترين مسائل اجتماعي روزگار ما ميپردازد. مجموعههاي داستاني در هر جامعهاي كه ساخته شوند، بازتابي از رفتارها و هنجارهاي همان فضا را نشان ميدهند. بنابراين با شناخت معضلات اجتماعي در محصولات نمايشي، ميتوان معضلات موجود در جامعه را نيز شناسايي كرد و بعكس. جامعه ايران در جريان نوسازي است و در حوزه جمعيتي، جمعيت غالبش را جوانان تشكيل ميدهند. تغييرات شتابان جامعه در حال توسعه ايران و گذر آن از سنتي به مدرن و همچنين رشد روزافزون رسانههاي ارتباط جمعي وسرعت آنها باعث شده است كه روند تغييرات سريعتر شود. در نتيجه به وجود آمدن پديده شكاف نسلي اجتنابناپذير ميشود. برخي از تعارضات بين سعيد (شاهرخ استخري) و پدرش، محسن(دانيال حكيمي) در سريال فاصلهها مربوط به تفاوت سني يا همان شكاف نسلي ميشود. فاصله سني ميان والدين و شكاف نسلي مفهومي است كه به تمايزات پايداري در ارزشها، باورها، انتظارات و الگوهاي رفتاري در ميان دو نسل كه در يك زمان واحد زندگي ميكنند، اشاره دارد. سعيد و محسن به دليل شكافي كه بين آنها قرار دارد، امكان ارتباط و انتقال تجربه به يكديگر را ندارند.ارزشها و باورهاي آنها با يكديگر متفاوت است. سعيد عقيده دارد كه بايد كاملا مستقل از پدرش زندگي كند و پدرش در مقابل معتقد است بايد در جريان جزئيترين كارهاي سعيد قرار بگيرد. محسن ميخواهد سعيد تمام ارزشهاي رفتاري كه خودش عقيده دارد، بپذيرد؛ در حالي كه سعيد ارزشهاي مربوط به خودش را دارد. عدم آگاهي محسن و سعيد از علل تفاوتهايي كه بين آنهاست و عدم انعطافپذيري آنها، باعث بيشتر شدن فاصله بين آنها ميشود. اگر پدر و مادر محسن نيز در اين فيلم حاضر بودند، ما ناظر رابطه سه نسل با هم بوديم. يعني پدر بزرگ، پدر، نوه. مطمئنا محسن و پدرش نيز اختلافهايي در عقايدشان داشتند، چرا كه آن دو نيز متعلق به دو نسل متفاوت بوده و در 2 دوره متفاوت اجتماعي و تاريخي، اجتماعي زيست داشتهاند. اجتماعي شدن فرآيندي است كه فرد شيوههاي رفتاري، باورها، ارزشها، معيارهاي فرهنگي و الگوهاي خاص جامعه را ياد ميگيرد و آنها را در شخصيت خود دروني ميكند. اين اختلاف فقط بين والدين و فرزندان مشاهده نميشود بلكه بين افرادي كه همان فاصله سني را دارند نيز وجود دارد. براي مثال محسن در مهماني به ساسان كه موهايش را براساس مد روز درست كرده و لباسهايي آنچناني پوشيده است با حالت تمسخر ميگويد: موهات رو باد اينجوري كرده؟ با اين لباسها رفتي كوه؟ و ساسان در جواب ميگويد: نه، كلي پول خرج كردم تا موهام رو اينجوري درست كردم. در شكاف نسلها، والدين شكايت ميكنند كه ادبيات جوانان عوض شده است، آنها مثل بزرگترها صحبت نميكنند، مثل آنها لباس نميپوشند و معلوم نيست به چه چيزهايي اعتقاد دارند. نكته قابل توجه ديگر در رابطه متقابل بين سعيد و برادرش و تفاوتهاي ملموس بين آنهاست. براي مثال سعيد موسيقيهايي را كه برادرش وحيد گوش ميدهد را نميپسندد يا ميگويد فيلمهايي كه برادرش ميبيند، افتضاح است. برخي نظريهپردازان عقيده دارند در حدود هر 10 سال شكل جديدي از ذهنيت نسلي به وجود ميآيد. بدين ترتيب حتي بين فرزندان يك خانواده نيز تفاوتهايي از اين جنس مشاهده ميشود. يكي از راهكارهايي كه براي مهار كردن اين موضوع وجود دارد، آگاهي بخشي به فرزندان و والدين و درك مناسب اين معضل است. والدين ميخواهند همان طور كه خودشان با پدر و مادرشان رفتار كردهاند، به همان گونه فرزندانشان با آنها رفتار كنند. در حالي كه اين والدين، تفاوت بسترهاي اجتماعي زمان حال و گذشته را در نظر نميگيرند. در فرزندان امروزي نوعي خود محوري به وجود آمده است. آنها حاضر نيستند تجربيات نسل پيش خود را بپذيرند. ميخواهند خودشان همه چيز را تجربه كنند. در مقابل والدين نيز ميخواهند مورد احترام و پذيرش فرزندان باشند و به جاي آنها تصميم بگيرند. اين نگرش خود باعث عميقتر شدن فاصلهها ميشود. نكته قابل توجه ديگر اشاره اين مجموعه تلويزيوني به نبود فرهنگ گفتگو و درك متقابل است. گفتگوهاي بسياري در اين مجموعه صورت ميگيرد كه بدون به نتيجه رسيدن، قطع ميشود. گاه يكي از طرفين عصباني ميشود و ميدان گفتگو را ترك ميكند يا انجام كاري يا صفتي را به ديگري نسبت ميدهد و به طرف مقابل اجازه دفاع از خود و رفع سوءتفاهمها را نميدهد. به قول معروف همه شخصيتها يك تنه به قاضي ميروند. به عنوان مثال سعيد به مغازه پدرش ميرود و به پدرش ميگويد كه او باعث اخراجش شده است و به صاحب كارش (ليلا خانم) گفته است كه او را اخراج كند. پدر ميگويد كه اصلا اين طور نيست. گوشي تلفنش را برميدارد تا به ليلا خانم زنگ بزند و بيگناهياش را اثبات كند، ولي سعيد منتظر نميماند و مغازه را بدون خداحافظي ترك ميكند. در واقع سعيد حكم مقصر بودن پدرش را بدون هيچ دفاعي صادر ميكند. همچنين فرهاد (حسن جوهرچي) نيز چنين رويهاي را در پيش ميگيرد و مدام در پي يافتن مقصر و محكوم كردن ديگران حركت ميكند. يورگن هابرماس، جامعهشناس و نظريهپرداز شرايط رسيدن به جامعه متعادل را وجود فضاي گفتگو و تفاهم در بين افراد ميداند. او براي اين فضاي گفتگو چند شرط ميگذارد. از نظر او هر شخص ميتواند در گفتگو شركت كند و هر سوالي را مطرح كند و تا آنجا كه لازم ديد از عقيده خود دفاع كند. همچنين هر فردي موظف است كه حقيقت را بگويد. اما در سريال فاصلهها بيشتر گفتگوها همراه با پيش داوري، قضاوت يك طرفه و عصبانيت صورت ميگيرد. آدمهاي «فاصلهها» به يكديگر حقيقت را نميگويند. محسن براي كشف حقيقت، سعيد را تعقيب ميكند و از آن طرف در جايي ديگر سعيد، محسن را تعقيب ميكند. نكته قابل توجه ديگر، اشاره به وجود نوعي خشونت كلامي در ديالوگ شخصيتهاي سريال است. در تعريف جامعه شناسانه «خشونت» رفتاري است كه درآن يك نفر با عمل يا كلام به فرد ديگري حمله كند و او را مورد آزار جسماني يا رواني قرار دهد. در اين حالت نوعي حس تحقيرشدگي در طرف مقابل به وجود ميآيد. در اين سريال از درگيريهاي فيزيكي چندان خبري نيست. در عوض در هر قسمت چندين بار خشونت كلامي اتفاق ميافتد. براي مثال فرهاد، محسن و عروسش (زهره) را تحقير ميكند. او در محيط خانه در جواب سوالات همسر و پسرش فرياد ميزند و با صداي بلند و خشن به آنها جواب ميدهد. محققان عنوان كردهاند افرادي كه در خانواده خشونت كلامي به آنها اعمال شده است افرادي افسرده، خجالتي، بدون اعتماد به نفس و درونگرا هستند. اين افراد در هر شرايطي خودشان را مقصر ميدانند و احساس گناه ميكنند. اين افسردگي كم و بيش در اعضاي خانواده فرهاد ديده ميشود. سريال فاصلهها بزودي تمام ميشود، اما به قول سهراب سپهري هميشه فاصلهاي هست و هميشه بايد به فكر راهكارهايي براي كم كردن اين فاصلهها بود. زينب محمود آبادي / جامجم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 410]