واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رضازاده: از بچگی به جای شیر كباب می خوردم!
به راستی باید حسین رضازاده را جهان پهلوانان ایران و جهان نامید و این اغراق نیست اگر بخواهیم در توصیف این جوان 24 ساله اردبیلی، چنین كلامی را اطلاق كنیم كه تمامی صفاتی كه در خور یك پهلوان است، مانند پاكی، صداقت، افتادگی، خاكی بودن، جوانمردی و ... در وجود این قهرمان پهلوان صفت نهفته است. در نخستین برخورد و حتی در هزارمین برخورد هم نمی توانی با رضا زاده یی رو به رو شوی كه حتی یك سر سوزن مغرور و بی اعتنا به مردم شده باشد. او در برابر هر مخاطبی، بی شیله و پیله و بدون هیچ سیاسی كاری سخن می گوید. آنچنان ساده و بی پیرایه حرف می زند كه هیچ گاه باور نداری چنین روحیه لطیفی در پس افتخارات والقابی چون" قوی ترین مرد جهان " نهفته باشدوصف پرخوری های تو در كودكی اجازه نمی دهد كه مصاحبه را با سوال دیگری شروع كنم!(رضازاده خنده بلندی كرد و من خوشحال بودم كه مصاحبه با این خنده ها، شكل بهتری به خود می گیرد) چی بگم ! مادرم تعریف می كرد از بچگی به جای شیر، كباب می خوردم و همین باعث شد تا من از لحاظ وزنی، رشد زیادی داشته باشم. البته در خانواده ما، فقط من سنگین وزن هستم و وزن بقیه افراد از 50 كیلو هم تجاوز نمی كند.پس معلومه حسابی حق همه اعضای خانواده را خوردی. الان روزی چند نوبت غذا می خوری؟!من هم مانند تمام مردم عادی، روزی سه نوبت غذا می خورم.باور كردنش كمی سخت است، چون بچه های وزنه برداری چیز دیگری می گویند!آنها لطف دارند، اما باور كنید همه اش شایعه است. همین پانزوان كه نصف من هم وزن ندارد، دو برابر من در اردو غذا می خورد و من هیچ گاه حریف او نمی شوم.
اما این دلیل بركم خوری شما نیست!من هم نگفتم كم غذا می خورم، اما زیاد هم نمی خورم. اما به لحاظ ورزش و رشته سنگینی كه دنبال می كنم، در همان سه وعده غذایی، برنامه كامل تری نسبت به سایرین دارم.چه غذاهایی را دوست داری؟به غذاهای سنتی مثل آبگوشت و آش دوغ كه یك غذای محلی و مربوط به اردبیل است، علاقه زیادی دارم. اگر چه این غذا پروتئین و كالری لازم را ندارد، ولی خوشمزه است. غیر ازآن، به مرغ و كباب هم علاقه دارم و...بهتر است سوالم را این گونه مطرح كنم چه غذاهایی را دوست نداری؟میان غذاهای ایرانی فكر نمی كنم غذایی باشد كه دوست نداشته باشم به همین خاطر همیشه در اردوها، در باره وضع غذا، مسوولان بیشتر نظر مرا می پرسند.داستان وزنه بردار شدن تو هم باید شنیدنی باشد.بله! من آنقدر بالانس زدم و روی دستانم راه رفتم تا بالاخره وزنه بردار شدم! من عاشق این حركت بودم و یك روز كه در حیاط مدرسه داشتم بالانس می زدم و روی دستانم راه می رفتم، مدیر دبستان مرا به دفتر فراخواند. اول فكر كردم می خواهند مرا تنبیه كنند، اما با ورود به دفتر وقتی چشمم به معلم ورزش خورد، تا حدودی خیالم راحت. متوجه شدم كه او از مدیر خواسته من را صدا بزند تا نزدش بیایم. دلیلش را كه پرسیدم، گفت می خواهد از من چند تست آمادگی جسمانی بگیرد. آقای اولاد وطن، معلم ورزش ما، آن زمان مربی یك باشگاه وزنه برداری بود و من بعد از قبول شدن در آن تست ها، به باشگاه رفتم و زیر نظر خودش تمرین كردم تا بالاخره شدم یك وزنه بردار.پس شانس آوردی كه در آن روز، معلم ورزش از پشت پنجره دفتر حواسش به تو بود.بله، همین طور است. خب، هر كسی از یك جایی شروع می كند و برای من هم تقدیر چنین بوده است.بچه چندم خانواده هستی؟مادو برادر و پنج خواهر هستیم و من بعد از خواهر بزرگ ترم، دومین فرزند خانواده هستم.از همان بچگی، علاقه زیادی به برداشتن چیزهای سنگین داشتی؟نه، اتفاقاً از این كار متنفر بودم. چون همیشه كارهای سخت خانه را به واگذار می كردند.
با این حساب، نباید وزنه بردار می شدی؟شاید حق با شما باشد، چون من خودم آن زمان عاشق فوتبال بودم و كم و بیش هم به شنا كردن علاقه داشتم .بازی هم می كردی؟شب و روزمان شده بود فوتبال بازی كردن در كوچه و خیابان.آن روزها، چند كیلو وزن داشتی؟در 13،12 سالگی، حدود 70 كیلو وزن داشتم و البته به خاطر وزن زیادم، می ایستادم توی دروازه و اتفاقاً خیلی هم سخت گل می خوردم.اولین موفقیت تو در وزنه برداری چه زمانی بود؟اولین موفقیت ورزشی من در رشته وزنه برداری به رقابت های قهرمانی استان آذربایجان شرقی مربوط می شود.آن روز به این فكر می كردی كه زمانی سكوهای جهانی و المپیك را به تسخیر خود درآوری؟من آن موقع به عشق قهرمانان بزرگی همچون " رونی بلر" آلمانی و " چرمكین" روسی وزنه می زدم و آنقدر به آنها علاقه داشتم كه همیشه عكس هایشان همراهم بود و هیچ وقت فكر نمی كردم روزی مثل آنها قهرمان جهان بشوم. اما در سیدنی كه اولین تجربه من بود و دو قهرمان رویاهای من یعنی "رونی بلر" و "چرمكین" هم حضور داشتند، وقتی آنها را شكست دادم تازه فهمیدم چه كار بزرگی انجام داده ام.از المپیك سیدنی به این طرف، هیچ وقت با زنده نبودی. به این فكر كرده ای كه اگر روزی با زنده شوی، چه خواهی كرد؟ورزش قهرمانی، دو رو دارد، یكی باخت و دیگری برد و من هم نباید این گونه فكر كنم كه همیشه برنده خواهم بود. از این رو، اگر روزی كسی پیدا شود كه ركوردهای مرا بكشند، من هم همان كاری را می كنم كه " رونی بلر" و "چرمكین" در سیدنی با من كردند.مگر آنها با توجه كار كردند؟دست من را با افتخار بالا بردند و آن موفقیت را به من تبریك گفتند.المپیك آتن در پیش است و همه منتظر كسب دومین طلای المپیكی تو هستند...مردم ما بسیار مهربان هستند و هر وقت من را می بینند، از مسابقات آینده صحبت می كنند و درباره ركورد شكنی های من حرف می زنند و این خود بار مسوولیت و انگیزه من را دو چندان می كند.در آتن تمام كشورها با نهایت سرمایه گذاری می آیند كه از موجودیت خود دفاع كنند و من هم قصد دارم با نهایت توان تلاش كنم تا با افتخار آفرینی در آتن بتوانم دل مردم كشورم را شاد كنم.هنوز گرد و غبار زلزله بم از چشمانت پاك نشده بدون شك مردم بم، كمك های تو و سایرین را به این زودی ها فراموش نخواهند كرد.در مقابل عشق و همدلی مردم خونگرم كشورم، من هیچ بودم. واقعاً باید دست و پنجه این ملت نوع دوست را طلا گرفت. من در این یك ماه، چیزهایی را شاهد بودم كه نگرشم به زندگی را كاملاً عوض كرد.
راجع به فروش پیراهنت حرف نزن.این كوچك ترین كاری بود كه می توانستم در قبال موج عظیم انسان دوستی و فداكاری انجام دهم. وقتی مطلع شدم یك ایرانی مقیم انگلیس، قصد دارد آن پیراهن را با قیمت 40هزار دلار بخرد، آنقدر خوشحال شدم كه فكر می كردم، خواب می بینم .آن 40هزار دلار به دستت رسید؟!با هماهنگی كه بین من و آن شخص خیر صورت پذیرفت، پول را در اختیار سازمان بهزیستی قرار دادیم تا با ساخت یك مجموعه، كودكان بی سرپرست بم را درآنجا اسكان دهند.از اینكه وقتت را در اختیار ما گذاشتی، سپاسگزاریم.من هم از شما تشكر می كنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1085]