واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در بوتهي خاک سازي اکسيرشاعر : خاقاني آتش ز اثير و ز آسمان دمدر بوتهي خاک سازي اکسيرگه رنگ دهي به خاک و گه شمگه ياره کني ز ماه و گه تاجپر نقطهي زر سياه ملحماز رفتن توست بر تن دهرافراخته آستين معلموز آمدن تو دست گيتيبر بيرق شام سوخت پرچمتف علم تو در دم صبحروزي ده و رازدار و محرمخاقاني را تويي همه روزکاندر دلش آتشي است مدغمتاب و تب او ببين به ظاهروز جيحون ساز نوش اين سماز خوارزم آر مهر اين تبخاک در قدوهي معظمجان داروي او بيار يعنيدر گرد عنان او همي چمدر گرد رکاب او همي دوخورشيد دگر فراز ادهمتا خورشيدي پياده بينندمنشور جلال اوست معجممختار عجم بهاء دين آنکمه شد زمن و عطارد ابکمبا جوش ضمير و جيش نطقشچون چشم گوزن کام ارقمبا لطف کفش گرفت ترياقليک آدم از او شده مکرمبه ز آدمي است و آدمي ناماز زادهي عوف و پور ملجمدر نام نگه مکن که فرق استهفت اختر مکرمت مقومبيقوت ده اناملش نيستبر خصم ظفر نيافت رستمبيياري زال و پر عنقااز ديدهي آخر الزمان نماي کحل کفايت تو بردهرمزي ز تو وز فحول يک رملفظي ز تو وز عقول يک خيلشاگرد تو يحييبن اکثممولاي تو ثابتبن قرهگفت اي پدر قدم تقدمتقدير به همت تو واخوردکاي طفل معاملت تعلمراي تو به آسمان ندا کردنه گلشن و هشت باغ درهمداده است قضا بهاي قدرتيوسف صفتي به هفده درهمانصاف بده که هست ارزانکس زخمه نکرد برتر از بمبالاي مديح تو سخن نيستبر عرش که بر شود به سلم؟در وصف تو کي رسم به خاطرديلم داند نژاد ديلمطبع تو شناسد آب شعرماين طائفه را منم مقدمگر چه شعرا بسي است امروزبسته است مرا قضاي مبرمهرچند درين ديار منحوسانگشت کهن محل خاتممرخاتم را چه نقص اگر هستاي همدم روح، روح در دمدر قالب آدم اميدماين عقد جواهر منظميعني برسان به حضرت شاهکارم ز خطر نمود مبهمچون بحر ميان جانبين بودوصف تو که با ضمير شد ضمدر حال به گوش هوش من گفتفارغ شو و «فاقذ فيه فياليم»کاي مادر موسي معانيگرچه نکنم دعا مقسماي داعي حضرت تو ايامچو سبع شداد باد محکمگويم که چهار اساس عمرتنقصان نرسد پس اذاتمکار تو تمام باد چونانکدر چار دري و هفت طارماي شحنهي شش جهات عالموي کعبهي قدس را تو زمزماي جنت انس را تو کوثرعشرتگه تو دهان ضيغمنيرو ده توست ناف خرچنگرجعت کني از اشارت جمهمخانه شوي به مهد عيسي
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 375]