تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827869385




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ولي اول جمال خود بياراست


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ولي اول جمال خود بياراست
ولي اول جمال خود بياراستشاعر : جامي وز آن ميل دل يوسف به خود خواستولي اول جمال خود بياراستولي افزود از آن خود را رواجيبه زيورها نبودش احتياجيلطافت را نکو آوازگي دادز غازه رنگ گل را تازگي دادهلال عيد را قوس قزح ساختز وسمه ابروان را کار پرداختگره در يکدگر زد مشک چين رانغوله بست موي عنبرين راز عنبر داد پشتي ارغوان راز پشت آويخت مشکين گيسوان راسيه کاري به مردم کرد آغازمکحل ساخت چشم از سرمه‌ي نازبه جانان کرد عرض صورت حالنهاد از عنبر تر جابه‌جا خالبر آن آتش دل و جانم سپندستکه رويت آتشي در من فکنده‌ستکه شد مصر جمال، آباد از آن نيلبه مه خطي کشيد از نيل چون ميلکه ميلي بود بهر چشم بدخواهنبود آن خط نيلي بر رخ ماهفتاد آنجاش ميل سرمه از دستاگر مشاطه ديد آن نرگس مستکز آن دستان دلي آرد فراچنگبه دستان داد سيمين پنجه را رنگکز آن نقش‌اش به دست آيد نگاريبه کف نقشي زد او را خرده‌کاريبه جانان ز اشک عنابي خبر دادبه فندق، گونه‌ي عناب تر دادقران افکند مه را با ستارهنمود از طرف عارض گوشوارهبه حکم آن قران، گردد قرين‌اشکه تا آن دولت دنيا و دينشلباس توبه‌تو پوشيد در برچو غنچه با جمال تازه و ترز گل پر کرد دامان سمن رامرتب ساخت بر تن پيرهن راسمن در جيب و گل در آستين کردشعار شاخ گل از ياسمين کردبجز آبي تنک بر لاله و گلنديدي ديده گر کردي تاملدو ماهي از دو ساعد کرده آرامعجب آبي در او از نقره‌ي خامز زر کرده دو ماهي را مطوقز دستينه دو ساعد ديده رونقکه حسنش گيرد از مه تا به ماهيرخش مي‌داد با ساعد گواهيبه زرکش ديبه‌ي چيني بياراستچو بر نازک تنش شد پيرهن راستفروزان تاج را بر خرمن مشکنهاد از لعل سيراب و زر خشکبه صحن خانه طاووس خرامانشد از گوهر مرصع جيب و دامانخيال حسن خود با خود همي بستخرامان مي‌شد و آيينه در دستعيار نقد خود را يافت کاملچو عکس روي خود ديد از مقابلپرستاران ز پيش و پس فرستادبه جست و جوي يوسف کس فرستادعطارد حشمتي خورشيد جاهيدرآمد ناگهان از در چو ماهيجبين و طلعتي نور علي نوروجودي از خواص آب و گل دورز شوق‌اش شعله گويي در ني افتادزليخا را چو ديده بر وي افتادچراغ ديده‌ي اهل بصيرت!گرفتش دست، کاي پاکيزه سيرت!زماني در سياست باشم امروزبيا تا حق‌شناس‌ات باشم امروزکه تا باشد جهان، گويند از آن بازکنم قانون احساني کنون سازبه اول خانه ز آن هفت‌اش درون بردبه نيرنگ و فسون کز حد برون بردبه قفل آهنين کرد استوارشز زرين در چو داد آن دم گذارشز دل راز درون خود برون دادچو شد در بسته، از لب مهر بگشادکه:«اي همچون من‌ات صد شاه، بنده!جوابش داد يوسف سرفکندهبه آزادي دلم را شاد گردان!مرا از بند غم آزاد گردان!پس اين پرده تنها با تو باشم»مرا خوش نيست کاينجا با تو باشمسخن گويان به ديگر خانه‌اش بردزليخا اين نفس را باد نشمرددل يوسف از آن اندوه بشکستبر او قفل دگر محکم فروبستنقاب از راز چندين ساله برداشتدگر باره زليخا ناله برداشتبه پايت مي‌کشم سر، سرکشي چند؟بگفت: «اين خوشتر از جان! ناخوشي چند؟متاع عقل و دين کردم فدايتتهي کردم خزاين در بهايترهين طوق فرمانم تو باشيبه آن نيت که درمانم تو باشيبه هر ره برخلاف من شتابي»نه آن کز طاعت من روي تابيبه عصيان زيستن طاعت‌وري نيستبگفتا: «در گنه فرمان بري نيستبود در کارگاه بندگي، بندهر آن کاري که نپسندد خداوندبر آن دست توانايي مبادا!»بدان کارم شناسايي مبادا!به ديگر خانه منزلگاه کردنددر آن خانه سخن کوتاه کردنددگرسان قصه‌هاش از سينه سر زدزليخا بر درش قفلي دگر زدهمي بردش درون، خانه به خانهبدين دستور از افسون فسانهبه هر جا نکته‌اي ديگر همي راندبه هر جا قصه‌اي ديگر همي خواندنيامد مهره‌اش بيرون ز شش دربه شش خانه نشد کارش ميسرگشاد کار خود از هفتمين جستبه هفتم خانه کرد او را قدم چستسياهي را بود رو در سفيديبلي نبود درين ره نااميديبه نوميدي جگر خوردن نشايدز صد در گر اميدت برنيايداز آن در سوي مقصد آوري راهدري ديگر ببايد زد که ناگاه
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن