واضح آرشیو وب فارسی:فارس: امروز در عصر خاطره عنوان شد
شهیدمنطقی فرمانده دلهای رزمندگان/ خندهرو بود و دل نشکست
عصر خاطره شهید علی منطقی با حضور همرزمان شهید و مشتاقان فرهنگ شهادت در همدان برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از همدان، قرار است از خاطراتی سخن گفته شود که روزگاری در افسانههای کهن ایرانی آنها را به نظم و نثر سراییدند و از جوانمردی و رشادت، از دینداری و انسانیت، داستانهای شگفتانگیز ساختند. هنوز لحظاتی تا آغاز برنامه باقی است، چند جوان مصمم در حال تدارک برگزاری مراسم خاطرهگویی هستند که بسیاری از آنها در برهه زمانی هشت سال دفاع مقدس پا روی دنیای خاکی نگذاشتهاند، حتی ممکن است در زمان شهادت سردار سرافراز اسلام «علی منطقی» که قرار است گوشهای از زندگی وی بیان شود، در فروردین ماه سال 1372 به دنیا نیامده باشند؛ اما به نظر میرسد او را به خوبی میشناسند. گوشه و کنار سالن تصاویر و سخنان شهید پیداست، با این حال نمیتوان رد نگاه عکسهای به مراتب کمکیفیت دهههای گذشته را، زمانی که دوربینهای عکاسی دیجیتال نبودند که فداکاریها را با پیکسلهای دنیای الکترونیک به تصویر بکشند، پیدا کرد. انگار او نقطهای را میبیند که از تیر رأس نگاه ما انسانهای معمولی مخفی است، چشمانمان سو ندارند تا افق نگاه شهید را دریابند. مدعوین که همگی به نوعی دعوت شده از سوی شهید هستند، لحظه به لحظه از راه میرسند، به راحتی میتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد، همرزمانی که با دیدن تصاویر شهید، حلقه اشک در چشمانشان جمع میشود و به دنبال تصویرسازی خاطرات گذشته هستند و البته جوانانی که هالهای از ابهام به همراه جذبهای نامعلوم درونشان به دنبال یافتن هزاران پاسخ خود میگردند. میگویند «منطقی» امید به شهادت را حداقل در همدان زنده کرده، چراکه با پایان جنگ تحمیلی کسی فکر نمیکرد به شهادت برسد اما هنوز منطقیهایی بودند که از کاروان عشق جا ماندند و باید از درگاه شهادت دعوت حق را لبیک میگفتند؛ شاید مأموریتی خاص بر دوششان نهاده شده بود که چند سالی پس از پایان جنگ تحمیلی به رفقای خود بپیوندند و به حضور سرور و سالار شهیدان برسند. حالا سه راوی داریم که در برهههای زمانی مختلف در کنار شهید منطقی بودند و در کنارش حضور داشتند، ابتدا حسین شریفی که از دوران کودکی در کنار شهید بوده به بیان سخنان خود پرداخت. شهید خندهرو وی سخنان خود را از مبارزات شهید پیش از پیروزی انقلاب آغاز کرد و گفت: شهیدمنطقی در اسفندماه سال 44 در خیابان شهدا دیده به جهان گشود و در همان دوران ابتدایی در مدارس به پاره کردن عکس شاه اقدام میکرد. دوست و همرزم شهید منطقی اظهار کرد: در 16 سالگی راهی جبهه شد و در عملیات رمضان در پست مخابرات و بیسیمچی حضور یافت که موج انفجار وی را گرفت و با مجروحیت بازگشت در حالی که گمان میکردند به شهادت رسیده است. وی با بیان اینکه پس از مجروحیت در جهاد سازندگی در بخشهای سنگرسازی فعالیت کرد، افزود: در 18 سالگی از جهاد سازندگی به سپاه پاسداران منتقل و مشغول به کار شد. شریفی با بیان اینکه منطقی در عملیات والفجر 8 نیز شرکت کرد و مجروح و در نهایت شیمیایی شد، تصریح کرد: تکه کلام وی همواره این بود؛ «اگر من جبهه نروم، دیگری جبهه نرود، چه کسی باید مقابل آمریکا بایستد». وی از شوخ طبعی و مزاح شهید سخن گفت و بیان کرد: البته مزاحش به گونهای بود که نه تنها هرگز کسی را نمیآزرد که باعث شادی نیز میشد. صبحها به یاد کربلای 4 زیارت عاشورا بخوانید یک دیگر از همرزم شهید منطقی نیز به روی سن رفت تا از عملیات بزرگ کربلای 4 و شهیدمنطقی بگوید. محسن جامهبزرگ با بیان اینکه شهیدمنطقی از اعضای گردان غواصان بود، خاطرنشان کرد: قبل از عملیات کربلای 4 همه رزمندگان تصمیم گرفتند شبها دعای توسل و صبحها زیارت عاشورا بخوانند. وی گفت: پس از واقعه، شهید منطقی همواره میگفت که به یاد عملیات کربلای 4 صبحها زیارت عاشورا قرائت کنید. همرزم شهید منطقی اظهار کرد: شب زندهداری در کنار تمرینات فیزیکی و جسمانی کاری بود که بچههای گردان برای پیدا کردن آمادگی انجام میدادند. وی با اشاره به اینکه دشمن از اجرای عملیات کربلای 4 مطلع شده بود، افزود: با این وجود گردان غواصان توانست خط را بشکند و تا یکهزار و 200 کیلومتر نیز در دل دشمن پیشروی کند اما چون از سایر نقاط این اتفاق رخ نداد دشمن توانست شکست خود را ترمیم کند. جامهبزرگ با بیان اینکه رزمندگان در این عملیات در آب سوختند، تصریح کرد: دشمن حجم سنگینی از آتش را در آب میریخت و رزمندگان در آب سوختند و صدایی از آنها درنیامد. وی که در این عملیات مجروح شده بود، ادامه داد: زمانی که مجروح شدم شهیدمنطقی رابط من با سایر رزمندگان شد. جامهبزرگ گفت: در انتها وقتی متوجه شدیم نیروهای خودی نخواهند رسید با التماس و اصرار، شهید منطقی و سایر رزمندگان را به عقب فرستادیم. مرتب، منظم و بذلهگو راوی دیگر این عصر خاطره نیز همرزم، دوست و خویشاوند شهید بود، محمدرضا شانهساز نخستین شاخصه شهید را نظم او دانست و خاطرنشان کرد: پیش از آغاز جنگ تحمیلی شهید منطقی تا اول راهنمایی تحصیل کرده بود و پس از پایان هشت سال دفاع مقدس با جدیت درس خود را ادامه داد. وی با بیان اینکه شهید همواره، شوخ و خندهرو بود و همیشه لبخند بر لب داشت، گفت: او در قلب همه رزمندگان جا داشت و فرمانده دلهای رزمندگان بود. همرزم شهید منطقی با تأکید بر اینکه تمام 32 سال زندگی علی در ایام بیماری وی خلاصه میشود، اظهار کرد: در عملیات رمضان، گرفتن فاو و کربلای 4 شیمیایی و مجروح شده بود اما پروندهای در بنیاد شهید نداشت. وی افزود: زمانی که علائم شیمیایی بر روی جسم علی خود را نشان داد به اصرار برای او پروندهای تشکیل دادیم، اما خودش راضی نبود. شانهساز با بیان اینکه هیچ فردی سراغ ندارد از شهید کلامی مبنی بر ناشکری شنیده باشد، تصریح کرد: هر کس به عیادتش میرفت، درد را کنار میگذاشت و منش شوخی و بذلهگوییاش را در پیش میگرفت آخر راضی نبود کسی ناراحت از او جدا شود. وی با بیان اینکه برای یافتن دارو برای بیماریاش با مشکلات بسیاری مواجه بودیم، خاطرنشان کرد: وقتی رئیس جمهور وقت، آقای هاشمی رفسنجانی به عیادتش آمد هیچ چیز از او جز التماس دعا طلب نکرد. آن فرد من هستم علی منطقی در بمباران شیمیایی حلبچه ماسک خود را به فردی داد که از تجهیزات کامل برخوردار نبود و نتوانسته بود به ارتفاعات نیز مراجعه کند. این شهید بزرگوار در 22 فروردین سال 1372 بر اثر عارضه شیمیایی که از جبهههای جنگ برای خود سوغات آورده بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پس از پایان مراسم، رزمندهای که ماسک شهید منطقی را زده بود، از کنارم بلند شد و گفت: آن فردی که آنها میگویند، من هستم. انتهای پیام/89040/گ40
94/01/23 - 21:57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]