واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: سهراب اگرچه به ارغوان امید میبخشد و برای نجات او از این بیماری دشوار تلاش میكند، اما گویی او دارد به خود كمك میكند تا به زندگی امیدوارانه برگردد و خودسازی را جایگزین خودكشی كند... «خانه روشن» ساخته وحید موسائیان كه از چند وقت پیش اكران شده است، پیش از هر چیز مرا به یاد فیلم شبهای روشن ساخته فرزاد موتمن انداخت كه شاید این تداعی به خاطر شباهت نام فیلم و فضای حاكم بر قصه و مناسبات عاطفی و انسانی شخصیتهای آن و سیری است كه داستان فیلم از تاریكی و ظلمت به نور و روشنایی طی میكند. حتی نورپردازی و محدودیت لوكیشن و جنس دیالوگهای این دو فیلم نیز به هم شباهتهایی دارد. خانه روشن بر مبنای یك ساختار متضاد شكل میگیرد كه مجموعهای از مفاهیم و باورهای دوگانه را درون خود بازنمایی كرده است. مفاهیمی چون نور و روشنایی، یاس و امید، عشق و نفرت، غم و شادی و در نهایت مرگ و زندگی از عناصر متقابلی هستند كه داستان را پیش میبرند و مخاطب را با چالشهای خود درگیر میكنند. بدیهی است كه این مخاطب بیشتر مخاطب خاص است كه خود نیز به نوعی با تجربههای پیچیده شخصیتهای قصه دست و پنجه نرم كرده، لذا را میتوان این را جزو فیلمهای روانكاوانهای تقسیمبندی كرد كه بیشتر به فردیت آدمی میپردازند و سرگشتگی او را در جهان مدرن به تصویر میكشند. خود موسائیان نیز معتقد است كه خانه روشن بخش سوم و تكمیلی سهگانه او درباره سرگشتگی و تنهایی انسان معاصر است كه در آثار قبلی خود یعنی خاموشی دریا و تنهایی باد آغاز كرده بود. در واقع، او یك مضمون مشترك را در آثارش دنبال میكند كه اگر یكی از عناصر مشترك را زبان، فرهنگ و موسیقی لری بدانیم كه به خرم آبادی بودن خود كارگردان برمیگردد، آنگاه این سهگانه به چهارگانهای تبدیل میشود كه فیلم گوشواره را نیز باید به آن اضافه كرد. ردپای فرهنگ و زبان بومی كارگردان در همه آثار او قابل مشاهده است. جالب اینكه مسعود رایگان، همشهری موسائیان اولین تجربه بازیگری خود را با حضور در فیلم خاموشی دریای او به ثبت رسانده است. خانه روشن 2 شخصیت اصلی دارد كه مثل فیلم شبهای روشن، تجربههای تلخی در زندگی داشتهاند و همین دردهای مشترك موجب همدلی و نزدیكی و در نهایت علاقه آنها به یكدیگر شده است. شخصیتهایی كه در جستجوی روزنه امید، برای رهایی از سرگشتگی و تنهایی خویش هستند. البته در خانه روشن شخصیت ارغوان به اوج سرگشتگی رسیده و با دلشكستگی عمیقی كه دارد، دچار یك بیماری روانتنی شده كه او را نسبت به نور و صدا حساس كرده است. البته تضادی در شخصیتپردازی ارغوان به چشم میخورد كه گاهی مخاطب را دچار تردید در فهم از موقعیت او میكند. آیا ارغوان به دلیل مرگ پدر دچار افسردگی حاد شده است یا این تعارض و عدم انطباق فلسفی و روانی او با جامعه مدرن و زندگی است كه او را غمگین كرده است؟ آیا مشكل اصلی او یك بیماری روحی و فردی است یا ریشه در چالشهای اجتماعی دارد؟ او سرخورده از بحرانهای روحی انسان معاصر در جامعه صنعتی و شهری مدرن است یا از شكست در عشق به این حال و روز افتاده است؟ این سوالات را درباره سهراب هم میتوان پرسید. اما آنچه كه از ظاهر قصه به آن میرسیم این است كه كارگردان قصد داشته مجموعهای از عوامل موثر در سرگشتگی انسان معاصر كه در نهایت به فقدان معنی و امید در زندگی آدمی بدل میشود در شخصیتهای قصه گنجانده شده تا هر كس بخشی از تنهایی و تجربه تلخ سرگشتگی خود را در این شخصیتها پیدا كند. در نهایت، آنچه كه انسان را از تحمل این موقعیت بغرنج و تاریك نجات میدهد عشق است كه در ذات خود امید و ستایش از روشنایی و زندگی را دارد و موجب میشود كه ارغوان در پایان قصه پردههای یاس و تاریكی را به واسطه سهراب (نمادی از عشق) كنار بزند و هر دو صورت معشوق را در روشنایی نور تماشا كنند. سهراب اگرچه به ارغوان امید میبخشد و برای نجات او از این بیماری دشوار تلاش میكند، اما گویی او دارد به خود كمك میكند تا به زندگی امیدوارانه برگردد و خودسازی را جایگزین خودكشی كند. در ابتدای فیلم و قبل از تیتراژ ابتدایی سهراب را میبینیم كه خود را درون یك رودخانه انداخته و در آن فرو میرود و در یك سوم پایانی فیلم متوجه میشویم كه او موفق به این كار نمیشود و آب (نماد روشنایی در فرهنگ ما) آن را پس میزند. بیرون آب نیز، 2 جوان برای او موسیقی و نوای زندگی را در یك ملودی شاد لری سر میدهند و او تصمیم میگیرد كه برای دست یافتن به رویاها و آرزوهایش به جای اینكه به تاریكی و تنهایی پناه ببرد به امید و تلاش برای زندگی بهتر فكر كند و تكیه گاه او در این بازگشت به زندگی، عشق به ارغوان است. سهراب زمانی میتواند روی ارغوان تاثیر بگذارد كه خود از درون به این باور رسیده باشد كه سهم آنها از زندگی تاریكی نیست. او در یك تجربه پرنوسان و متناقص به این نتیجه میرسد. سهراب تلاش كرده بود تا مثل همه زندگی نكند اما زندگی قاعده بازی خود را بر او نیز تحمیل كرده و او همواره در نوسان روشنایی و تاریكی و امید و یاس زندگی كرده است. این تجربه را در خاموش و روشن كردن چراغ خواب هتل میتوان رمزگشایی كرد. در واقع، ارغوان بهانهای است تا سهراب خود را در آیینه او ببیند و ماهیت واقعی درونش را به این طریق، فرافكنی كند. درست است كه خانه روشن دغدغه انسان معاصر و گرفتاری بشر مدرن را در سرگشتگی جهان مدرن بازنمایی میكند، اما در توجیه این شرایط و شیوه برون رفت او از این بحران به بهانههای ساده خوشبختی بسنده میكند. بدین معنی كه فیلمبرداری او از محیط اجتماعی و مردم عادی كه هر كدام دلایل عامیانه خود را برای زیستن و امید به آینده ابراز میدارند، نوعی تقلیل دادن مساله بودن یا نبودن ارغوان به تاویل سطحی از زندگی است كه درمانی ساده انگارانه برای بیماری پیچیده ارغوان است. این در حالی است كه در جایی از قصه، ارغوان در جدالی با سهراب، از زندگی به خاطر دیگران - حتی مادرش - نیز ابراز انزجار میكند و آن را دلیل محكمی برای امید خود به زندگی نمیداند. از نظر ساختار نیز خانه روشن بازیگران كم تعداد و نا آشنایی دارد كه به ویژه در زمان تولید فیلم یعنی 4 سال پیش، ناشناختهتر بودند. فیلم در یك سكون و تاریكی روایت میشود و به اقتضای قصه، ضرباهنگ كندی دارد. دوربین نیز غالبا در حالت ثابتی قرار گرفته، به غیر از تصاویری كه سهراب با دوربین شخصیاش میگیرد. با این حال، خانه روشن فیلم قابل قبولی به نظر میرسد كه لذت تماشا را از مخاطب دریغ نمیكند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 494]