تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820223438




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟! |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟!
با شروع انقلاب تمام نوشته‌هاي خويش را اعم از تراوشات فلسفي داستان‌هاي كوتاه، اشعار و ... در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزي كه «‌حديث نفس» باشد ننويسم و ديگر از «خودم» سخني به ميان نياورم. سعي كردم كه « خودم» را از ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار مانده‌ام.
کد خبر: ۴۸۹۴۸۸
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۲ - 09 April 2015




امروز 20 فروردين ماه همزمان با بیست و دومین سال‌روز شهادت سيد مرتضي آويني است. او که قبل از انقلاب سیبیل نیچه ای می گذاشت و با در دست گرفتن کتب فلسفی سعی بر ابراز خود در میان جمع داشت، تا آنکه با دم مسیحایی حضرت امام خمینی (ره) "خود" را از میان برداشت تا هر چه هست خدا باشد و سید شهیدان اهل قلم شد.

به گزارش «تابناک»، سيد اهل قلم در شهريور سال 1326 در شهر ري متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه‌ي خود را در شهرهاي زنجان، كرمان و تهران به پايان رساند و سپس به‌عنوان دانشجوي معماري وارد دانشكده‌ي هنرهاي زيبا دانشگاه تهران شد. او از كودكي با هنر انس داشت؛ شعر مي‌سرود. داستان و مقاله مي‌نوشت و نقاشي مي‌كرد. تحصيلات دانشگاهي‌اش را نيز در رشته‌اي به انجام رساند كه با طبع هنري او سازگار بود، ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي معماري را كنار گذاشت و به اقتضاي ضرورت‌هاي انقلاب به فيلم‌سازي پرداخت.


راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟!



شهيد آويني نوشته است:«حقير داراي فوق ليسانس معماري از دانشكده‌ي هنرهاي زيبا هستم اما كاري را كه ‌اكنون انجام مي‌دهم نبايد با تحصيلاتم مربوط دانست. حقير هر چه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با يقين كامل مي‌گويم كه تخصص حقيقي در سايه‌ي تعهد اسلامي به دست مي‌آيد و لاغير. قبل از انقلاب بنده فيلم نمي‌ساخته‌ام، اگر چه با سينما آشنايي داشته‌ام. اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب ادبيات بوده است. با شروع انقلاب تمام نوشته‌هاي خويش را اعم از تراوشات فلسفي داستان‌هاي كوتاه، اشعار و ... در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزي كه «‌حديث نفس» باشد ننويسم و ديگر از «خودم» سخني به ميان نياورم... سعي كردم كه «خودم» را از ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار مانده‌ام. البته آن چه كه انسان مي‌نويسد هميشه تراوشات دروني خود اوست. همه‌ي هنرها اين چنين هستند. كسي هم كه فيلم مي‌سازد، اثر تراوشات دروني خود اوست. اما اگر انسان خود رادر خدا فاني كند، آن گاه اين خداست كه در آثار او جلوه‌گر مي‌شود. حقير اين چنين ادعايي ندارم ولي سعي‌ام بر اين بوده است.»او بر اين باور بود كه با وقوع انقلاب اسلامي و ظهور انسان كاملي چون امام خميني (ره) بشر وارد عهد تاريخي جديدي شده است كه آن را «‌عصر توبه‌ي بشريت» مي‌ناميد. عصري كه به انقلاب جهاني امام عصر ( عج) و ظهور « دولت پايدار حق» منتهي خواهد شد.
اواخر سال 1370«موسسه‌ي فرهنگي روايت فتح» به فرمان مقام معظم رهبري تاسيس شد تا به كار فيلم‌سازي مستند و سينمايي درباره‌ي دفاع مقدس بپردازد و تهيه‌ي مجموعه‌ي روايت فتح را كه بعد از پذيرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد.
شهيد آويني و گروه فيلمبرداران روايت فتح سفر به مناطق جنگي را از سر گرفتند و طي مدتي كم‌تر از يك سال كار تهيه‌ي شش برنامه از مجموعه‌ي ده قسمتي « شهري در آسمان» را به پايان رساندند و مقدمات تهيه‌ي مجموعه‌هاي ديگري را درباره‌ي آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدند. شهري در آسمان كه به واقعه‌ي محاصره، سقوط و باز پس‌گيري خرمشهر مي‌پرداخت. در ماه‌هاي آخر حيات زميني شهيد آويني از تلويزيون پخش شد. اما برنامه وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعه‌هاي ديگر با شهادتش در روز جمعه بيستم فروردين 1372 در قتلگاه فكه ناتمام ماند.


راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟!


آنچه در ادامه می خوانید بخشی از مصاحبه با مریم امینی همسر شهید سید مرتضی آوینی است که با خواندن آن می توان به راز انقلاب درونی آقا سید و تغییر شگرف او پی برد. خانم امینی! می‌توانیم بگوییم زندگی مشترک شما سه مرحله داشت. قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و بعد از شهادت.اگر اجازه بدهید از ازدواجتان شروع کنیم. مثلاً این‌که‌آقا مرتضی کی به خواستگاری شما آمد؟ مورد خاصی نداشت. خیلی معمولی بود. سال 1354 بود که نامزد شدیم و خردادماه 1357 ازدواج کردیم. فقط می‌توانم بگویم که نسبت به شرایط آن‌روز خیلی ساده ازدواج کردیم. خرید ما یک بلوز و دامن سفید برای من بود و یک کت و شلوار سفید برای مرتضی.
این علاقه روز به روز بیشتر و پخته‌تر می‌شد و بعد از ازدواج هم چیزی از آن کم نشد. مرتضی خیلی به من و بچه‌ها علاقه‌مند بود. یکی دو سال آخر، این علاقه را خیلی ابراز می‌کرد و به زبان می‌آورد. این‌ها همه نتیجه‌ي تفکراتی بود که داشت. روش او تغییر می‌کرد. هرچه به زمان شهادت نزدیک‌ می‌شدیم، بدون هیچ اغراقی احساس می‌کردم داریم به سال‌های اول زندگی برمی‌گردیم؛ منتها در این ابراز علاقه‌های آقامرتضی مرتباً یک حالت ذکر و شکری وجود داشت. بیان ایشان از لطفی که خدا دارد جدا نبود. هرچه بیشتر عشق به خدا در ایشان شدت می‌گرفت ابراز علاقه به خانواده هم شدیدتر می‌شد. در آخرین لحظه‌های زندگی‌شان، همراهشان نبودم ولی بچه‌های روایت فتح می‌گفتند در لحظه‌های آخر هم ابراز علاقه می‌کردند. از احوالات آقامرتضی در روزهای انقلاب بگویید.
یک خصوصیت واحدی می‌گویم که دو مرحله‌ي زندگی آقامرتضی یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به‌هم وصل می‌کند. از وقتی من مرتضی را شناختم، [او به] دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی ـ اجتماعی حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست‌‌وجوی او را بی‌جواب می‌گذاشت، ولی میل به پیدا کردن حق و حقیقت در این جست‌و‌جوها زیاد بود. آن‌قدر در این مورد پافشاری می‌کرد که حتی از خودش هم می‌گذشت. در این جست‌و‌جوها خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه‌ها بود که وقتی با حضرت امام (ره) آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید؛ چیزی که سالها به‌دنبالش بود و در وجود مبارک حضرت امام (ره) پیدا کرد. یک ذره هم کدورت در دلش نبود که نفس خودش را با این یافتن مقدس قاطی کند. وقتی شناخت، دیگر فاصله‌ای نبود. به یک معنا به واقعیت رسیده بود. به همین دلیل و به خاطر این واقعیت هرچه را که نشانی از نفس داشت، سوزاند. آقا مرتضی این واقعیت را چگونه بروز می‌داد؟ تمام زندگی‌اش وقف انقلاب شد. خودش هم می‌گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. [برايش] فرقی نمی‌کرد. با تمام وجود خودش را وقف انقلاب کرد و آن‌چه از او انتظار میِ‌رفت، انجام ‌داد. زمان جنگ ایشان را خیلی کم در خانه می‌دیدیم؛ هرچند شب یک بار. تمام دغدغه‌ي ذهنی‌اش جنگ بود.

راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟!


شما به ماندگاري مذهبی آقامرتضی اشاره کردید. چه زمانی احساس کردید این قوام در ضمیر ایشان ته‌نشین شده و ثبات گرفته است؟ به نظر من این کشش مذهبی از ابتدا با ایشان عجین بود و همین امر بود که او را به جست‌وجو برای یافتن حق و حقیقت وامی‌داشت. وقتی ایشان آن نقطه‌ي روشن و نورانی را دیدند، دیگر تزلزلی از ایشان ندیدم. کاملاً این درک و دریافت را پیدا کرده بود که وقتی حق را ببیند آن‌را بشناسد. چون از اول، نفس خودش در میان نبود. وقتی شناخت، موضوع تمام شده بود. انگار مصداق درستش پیدا شده است. آقامرتضی آدم باسوادی بود. مطالعات ایشان از کجا شروع شد؟ چه چیزهایی را بیشتر مي‌خواند؟ تقریباً تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود. نامهای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم هست که زیاد درباره‌اش حرف می‌زد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله‌ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا درباره آن سخن گفته باشند. فکر می‌کنم مرتضی هم دقیقاً این‌طور بود. به خیلی‌های دیگر هم می‌شود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمان‌هایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد. غم و شادی آقامرتضی چه وقت‌هایی بود؟ وقتی با بچه‌های بسیج بود، نیرو می‌گرفت. وقتی مجبور بود به اتفاق‌های روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را می‌گیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین می‌شد. کلمه‌ي روزمرگی از کلمه‌های رایج در کلام و نثر ایشان بود. اين كلمه را زياد به‌كار مي‌برد و چه‌قدر پرهيز مي‌كرد تا گرفتار اين روزمرگي نشود. وقتي مي‌شد كه من سر مسأله‌اي ناراحت و گرفته مي‌شدم و به ايشان شكايت مي‌كردم، به من مي‌گفت: « ببين! هزاران كهكشان در آسمان وجود دارد. يكي‌اش راه شيري است. سياره‌هاي زيادي در آن هست كه يكي‌اش زمين است. همين زميني كه ما روي آن زندگي مي‌كنيم. » از كل به جز مي‌آمد. بعد مي‌گفت: « ما هم ذره‌اي در اين مجموعه هستيم. حالا ببين اين حرفي كه شما مي‌گوييد، جايش در اين مجموعه‌ي باشكوه كجا است؟ » آدم در آن كلـيت مي‌ديد كه چه‌قدر آن اتفاق ناچيز و بي‌اهميت بوده است و اگر درست به آن نگاه نكند دچار مشكل خواهد شد. بيان ايشان از روزمرگي در مورد آن مصاديقي كه عنوان كردم چنين بود.

راز انقلاب درونی سید شهیدان اهل قلم چه بوده است؟!

آقامرتضی صرف نظر از پشتوانه‌ي غنی مطالعات و ذهن نقادش، " دل آگاهی" هم داشت.
این حالت که شما می‌گویید، در تمام دوران زندگی‌اش چهره‌ي خود را نشان داده بود. از خانواده‌ي محترمش شنیدم که سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده‌ماندنش به معجزه بیشتر شباهت داشت. می‌گفتند در آن حال بی‌هوشی و بی‌خودی، بارها زیرلب می‌گفت: "امام زمان (عج) مرا نگه‌داشته است... " این حرف در آن روزها عجیب بود. فکر می‌کنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس می‌کردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی می‌کند. نسبت به زمانی که در آن زندگی می‌کرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگی‌های مهم زندگی ایشان بود. منبع: برگرفته از کتاب (مرتضی آیینه زندگی ام بود )













این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن