واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: كوفیان چند دسته بودند؟گرچه امام مجتبى علیه السلام از تعدادى یاران پاكباخته و دلاورى برخوردار بود ولى شمار آنها به اندازه اى نبود كه بتوان با انبوه سپاه جرار شام برابرى كنند و بودند گروهی که بندگان درهم و دینار و پست و مقام بودند كه شعارشان گوش آسمان را پاره مـى كـرد امـا بـزدل بـودند و بوقلمون صفت، مردنمایانى در گاه نبرد از نو عروس حجله لطیف تر و شكننده تر.
یكی از علل صلح امام حسن شرایط داخلی امت اسلامی بود. بـراى بـررسـى ایـن علل لازم است چهره اى از دشمنان و یاران امام در كوفه آن زمان را بدانیم: كوفیان مـردم كـوفـه و شـهـرهـاى اطـراف آن كـه اطـراف آن كـه یـاران امـام را تشكیل مى دادند از چند گروه تشكیل مى شدند:اول ـ یاران صدیق و با وفا و شیعیان خالص و با معرفت امام .دوم ـ دنیا پرستان كه در جستجوى مال و ثروت و مقام بودند.سوم ـ افراد شك دار دو دل در تشخیص حق یا در ادامه جنگچهارم ـ متعصبان كه فقط از رئیس قبیله خود پیروى مى كردند.پنجم ـ خوارج كه قصد یارى امام را نداشتند و در ظاهر خواستار جنگ با معاویه بودند.لازم بـه یـادآورى اسـت كـه جـز گـروه اول ، سایر پیروان على علیه السلام كه به نام شـیـعـه آن روز نـامـیـده مـى شـدند شیعه به معناى مصطلح آن (یعنى كسانى كه على علیه السـلام را جـانـشـیـن بـه حـق و بـلافـصـل پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدانند و او را در طـول بـیـسـت و پـنـج سـال مـحروم از حق خود بشناسند) نبودند، بلكه آن حضرت را خلیفه چـهـارم مـى شـنـاخـتـنـد كه با لیاقتهاى شخصى كه دارد و بیعت عمومى كه با او شده به خـلافـت رسـیـده است ، نه امام معصوم و واجب الاطاعه چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله . از ایـن رو صـد در صد و بى چون و چرا طرفدار آن حضرت نبودند، لذا مى بینیم على علیه السلام نتوانست دست به اصلاحات كلى بزند و بسیارى از بدعتها را كه در آن زمان رواج داشـت بـرانـدازد، زیـرا فریاد واسنة عمراه مردم برمى خاست و سپاهیان حضرتش پراكنده مى شدند.(1)این نكته در یاران امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نیز به چشم مى خورد.گروه اول ـ گرچه امام مجتبى علیه السلام از تعدادى یاران پاكباخته و دلاورى برخوردار بود ولى شمار آنها به اندازه اى نبود كه بتوان با انبوه سپاه جرار شام برابرى كنند. از ایـن رو جـنـگـیـدن آنـان نـه تـنـهـا دردى را دوا نـمـى كـرد بـلكـه شـهـادتـشـان زیـان غـیـرقـابـل جبرانى به شمار مى رفت و صحنه تاخت و تاز را خالى و باز براى معاویه باقى مى نهاد.افـراد دودلى كـه حـق و باطل را نشناخته بودند، از طرفى فریب شعارهاى پـوچ و دروغـیـن مـعـاویـه و یـاران او را مـى خـوردنـد كـه عـلى عـلیـه السـلام شـریـك قتل عثمان است گروه دوم ـ بندگان درهم و دینار و پست و مقام بودند كه شعارشان گوش آسمان را پاره مـى كـرد امـا بـزدل بـودند و بوقلمون صفت ، مردنمایانى در گاه نبرد از نو عروس حجله لطیف تر و شكننده تر. كسانى كه على علیه السلام حاضر بود ده تن آنان را با یك تن از سـپـاه مـعـاویـه مـعـاوضـه كـنـد، زیـرا یـاران مـعـاویـه در بـاطـل خـود اسـتـوار بـودند و یاران او در حق خود سست ! آنها همان سپاهیان على بودند كه خون به دل على علیه السلام كردند و آن حضرت از دست سستى آنان آرزوى مرگ مى كرد. گـاه تـحقیرشان مى نمود و گاه بر آنان نفرین مى كرد. وعده مى دادند ولى در بزنگاه ، جبهه را خالى مى كردند و عقب مى نشستند. آنان كه گاه به بهانه سرما و گاه به بهانه گـرما از جهاد با دشمن طفره مى رفتند. درد دلهاى على علیه السلام در (نهج البلاغه ) از دسـت هـمـیـن كـوفـیـان گـوش جـان را مـى خـراشـد و دود دل حضرتش از آنان به آسمان بلند بود. اینك همین گروه اطراف امام مجتبى گرد آمده و با رودربایستى با او بیعت نموده اند. ولى امام مى داند كه آنان را عهد و وفایى نیست و به هنگام لزوم صحنه را خالى مى كنند.گـروه سـوم ـ افـراد دودلى كـه حـق و باطل را نشناخته بودند، از طرفى فریب شعارهاى پـوچ و دروغـیـن مـعـاویـه و یـاران او را مـى خـوردنـد كـه عـلى عـلیـه السـلام شـریـك قتل عثمان است و ما خونخواه خلیفه ایم ، و از طرفى نمى توانستند حقانیت على و فرزند او را انـكـار كـنـنـد و نـیـز در سـالهـا جـنـگ خسته و فرسوده بودند و ادامه جنگ را خوش نمى داشتند.
گـروه چهارم ـ اینان چشم به دهان رئیس خود دوخته بودند، اگر او پایدارى مى كرد آنان نـیـز مـى مـانـدند و گرنه ، نه معاویه از روحیه آنان با خبر بود، از این رو با پولهاى هـنـگـفـتـى سـران آنها را مى خرید، و با اعلام انصراف رئیس قبیله تمامى آنها منصرف مى شـدنـد، حـتـى سـران آنـهـا بـراى مـعـاویـه نامى نوشتند كه گوش به فرمان او هستند و حـاضـرنـد حـسـن بـن على راكت بسته تحویل وى دهند یا او را ترور كنند.(2)گـروه پـنـجـم ـ ایـن گـروه هـمـان خـوارج هـسـتـند كه در باطن نه امام حسن علیه السلام را قـبول داشتند و نه به معاویه معتقد بودند. هر دو را مزاحم اهداف خود مى دانستند. اینان مى خـواسـتـند با امام به طور مشروط بیعت كنند، یعنى مشروط به جنگ با معاویه، و نظر امام این بود كه اگر او امام است و او باید تصمیم بگیرد شرط معنى ندارد و آنها نمى توانند براى او تكلیف معین كنند (چنانكه مى خواستند براى پدرش على تكلیف معین نمایند)... . این گـروه گـر چه در ظاهر با امام بودند ولى در صدد بودند كه جنگ درگیرد و در این میان انتقام كشتگان نهروان را از امام و شیعیان بگیرند... .حسین استادولیبخش عترت و سیره تبیانپی نوشت ها:1-در روایتى كه در روضه كافى / 59 ـ 63 آمده آن حضرت بسیارى از آن بـدعـتـهـا را بـر مـى شـمـرد، سـپـس مـى فـرمـایـد: اگـر بـخـواهم دست به اصلاح بزنم لشكریانم از اطراف من مى پاشند.2-ارشاد مفید/ 190.منبع: حسن بن علی علیهماالسلام ،بیدارترین سردار
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 511]