واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
پرویز برادر مهدی بوشهری شوهر سوم اشرف پهلوی و پسر سناتور جواد بوشهری بود. پرویز بوشهری در فرانسه بزرگ شده بود و ظاهراً از آن دیوانه های روزگار بشمار میرفت و گاه دست به چنان کارهای دیوانهواری میزد که در جمع دوستان فرح اسمش را «زنجیری» گذاشته بودند.
پرویز بوشهری به کار داد و ستد آن هم در شکل زد و بند آن شرکت داشت و به قول معروف هر جا که بوی پول میآمد حاضر و آماده بود، در مناقصهها، در صادرات و واردات و در هر کار نان و آبدار دیگر دستش در کار بود. خلاصه کلام در تجارت و داد و ستد منحصر به یک رشته واحد نبود و آنقدر سر و کلهاش در همه جا پیدا میشد که این اواخر سر و صدای هویدا هم درآمده بود و بوسیله یکی از دوستان نزدیک پیغام شفاهی، ودر عین حال ملتمسانه، داده بود که شما را به خدا به این پرویز بگوئید که تکلیفش را روشن کند و اینقدر در همه جا حاضر نباشد و اقلاً حوزه فعالیت تجاری و اقتصادیاش را به یکی دو سه تا کار منحصر کند تا ما هم تکلیف کار خودمان را بفهمیم. در اینجا برای اینکه از شیوة کار پرویز بوشهری نمونه بدهم، ماجرای اختلافی را که با فلیکس آقایان بر سر واردات شکر پیدا کرد بازگو میکنم. جریان از این قرار بود که فلیکس آقایان رئیس فدراسیون اسکی، و یکی از دوستان نزدیک شاه، در کار واردات شکر دست داشت و وزارت بازرگانی هم طبعاً به علت موقعیتی که داشت همراهیهای لازم را با او میکرد و سالها واردات شکر به کشور با نظر و بدست «آقایان» صورت میگرفت و او نفع خودش را میبرد و مسئلهای هم نبود. اما از آنجا که پرویز بوشهری هر جا که بوی منفعت استشمام میشد حاضر بود، میل کرد که در این کار هم وارد شود اما به سد فلیکس آقایان برخورد. با اینهمه او دست بردار نشد و بخصوص که در اینکار شاپور ریپورتر نیز با او همراه بود و بدین ترتیب دو فرد با نفوذ از حلقه دوستان خصوصی دربار شاخ به شاخ شدند. در آن هنگام مهدوی وزیر بازرگانی بود و ماحصل مبارزه این دو نفر این شد که بعضی از اسرار پشت پرده مربوط به واردات شکر از پرده بیرون افتاد و کار به بازرسی و تهیه گزارش رسید. نتیجه این که، مهدی وزیر بازرگانی و دو تن از معاونین اودر مظان اتهام به سوء استفاده قرار گرفتند. اما چون کسی زورش به فلیکس آقایان و پرویز بوشهری، که عاملان اصلی بخور بخور بودند نمیرسید، دو تن از معاونین وزارت بازرگانی را دراز کردند واز کار بر کنارکردند و پرونده هم برایشان تشکیل دادند و مهدوی هم از وزارت بازرگانی کنار گذاشته شد. منتها چون او با هویدا مناسبات نزدیک داشت و هویدا هم خودش میدانست که کار از کجا آب میخورد و دست چه کسانی در ماجراست او را به عنوان وزیر مشاور به نخستوزیری برد. و چون همان هنگام شاه سپهبد حجت رئیس سازمان تربیت بدنی را به علت عدم توفیق تیمهای ورزشی ایران در المپیک کانادا مورد غضب قرار داده بود و دستور انحلال سازمان ورزش را داده بود، مهدوی را که از ورزش و ورزشکاری هیچ اطلاعی نداشت، سرپرست سازمان منحل شده تربیت بدنی کردند که به عنوان چرخ پنجم فعلاً انجام وظیفه کند. به خاطرم هست در جریان غوغای شکر که مقارن با مبارزه با گرانفروشی هم بود یک روز به مهدوی وزیر بازرگانی گفتم با این شیوه مبارزه با گرانفروشی که فقط کاسب جزء را نقره داغ میکنید، کار مبارزه با گرانفروشی و جلوگیری از بازار سیاه به جایی نمیرسد و ممکن است حتی حکومت هم سقوط کند. مهدوی در جوابم گفت اگر حکومت سقوط کرد مرا اعدام کنید! گفتم وقتی حکومت سقوط کرد اعدام شما به چه درد میخورد و عجبا که حداقل بخشی از پیشبینی من درست از آب درآمد و اگر چه حکومت سقوط نکرد اما خود مهدوی سقوط کرد و موقعیت شغلی و اعتبارش را به کلی از دست داد، چرا که پیش از این ماجرا مهدوی نه تنها وزیر مقتدر کابینه به شمار میرفت بلکه به عنوان قائم مقام حزب رستاخیز از چهرههای حساس و با قدرت روز به شمار میآمد که همه آن موقعیتها را یک جا از دست داد. منظور اینکه درگیری دو تن از افراد با نفوذ دوستان حلقه خصوصی شاه و فرح پیامدهایی به دنبال داشت که در آن روزها مردم نمیدانستند منشاء این خبرها و حوادث در کجاست. گفتنی است تا سال 1350 انحصار خرید شکر ایران در دست دکتر فلیکس آقایان رئیس شبکه مهیب مافیای ایران و عضو هیات مدیره مافیای بین المللی بود که این معامله را از طریق برخی کمپانیهای فرانسوی ترتیب می داد. در سال 1351 شاپور ریپورتر که از نقش شامخ خود در دولت بریتانیا مغرور شده بود بر این معامله چنگ انداخت و با دلالی خود قرارداد شکر ایران را با یک شرکت انگلیسی ، احتمالاً بدون موافقت شاه منعقد نمود . فلیکس آقایان از این حادثه به خشم آمد و با دسیسه او گزارش قرارداد فوق به عنوان یک معامله تقلب آمیز منتشر شد. در پی این واقعه شاپور جی نزد فردوست رفت و فساد اطرافیان شاه را متذکر شد و تهدید خود را دال بر انتشار اسناد تاسیس سلسله پهلوی توسط اینتلیجنت سرویس و فساد دربار ایران به اطلاع رسانید . مدت کوتاهی بعد در زمستان 1351 هوشنگ دولوی قاجار عامل مافیای ایران به جرم حمل مواد مخدر در سوئیس دستگیر شد و مطبوعات غرب افشاگریهای گسترده ای را در باره سلطه مافیا بر دربار ایران آغاز کردند که در آن زمان غیر مترقبه و عجیب بود. محمدرضا پهلوی وحشتزده و مرعوب، تسلیم شد و با وساطت لرد روچیلد مقرر شد که شاپور جی متن کامل خاطرات پدرش را منتشر نکند. منابع : - پس از سقوط ، سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی ، خاطرات احمد علی مسعود انصاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، تهران، بهار 1385 ، ص 54 تا 56 - فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج 2 ، ص برگرفته از مجله الکترونیکی دوران 1111
دوشنبه 3 فروردین 1394 ساعت 10:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]