تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827597135




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هفت سین هایی از جنس سیم خاردار/ خاطرات نورزی در تکریت


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مهر گزارش می دهد/
هفت سین هایی از جنس سیم خاردار/ خاطرات نورزی در تکریت

مشهد


شناسهٔ خبر: 2519098 دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۷
استانها > خراسان رضوی

مشهد- نوروز شاید در نگاه نخست برای بسیاری از مردم تداعی کننده سفره هفت سین، سبزه و ماهی قرمز باشد اما برای عده ای از مردان و فرزندان غیور این مرز و بوم یادآور سین هایی از نوع سیم خاردار است. به گزارش خبرنگار مهر، ایام نوروز و شهر تکریت که این روز ها برای بسیاری از مردم عراق شوق رهایی از گروه تروریستی داعش را به هم گره زده است برای عده ای از آزادگان ایرانی که روزگاری در این شهر در اسارت نیروهای بعثی بودند دلشان را با خاطراتی از جنس سیم خار به هم دوخته است.اردوگاه تکریت ۱۱ از جمله اردوگاه هایی بود که به دلیل شرایط بسیار سخت و عدم وجود امکانات و همچنین شکنجه های روحی و روانی فراوان در بین اسرا از آن به عنوان «اردوگاه وحشت» یاد می شد.بسیاری از رزمندگان اسلام که در این اردوگاه اسیر بودند هیچ گاه تا آخرین روز آزاد سازی نامشان در فهرست صلیب سرخ ثبت نشد و خانواده های آنها و جمهوری اسلامی ایران تا پایان جنگ از زنده بودن آنها خبری نداشت.هر چند که رژیم بعثی در تکریت ۱۱ سعی داشت اسرای ایرانی را از فهرست صلیب سرخ و دید جهانیان پنهان نگاه دارد اما هیچگاه نتوانست خاطرات نوروز در تکریت را پاک کند و اتحاد رزمندگان را حتی با توسل به زور در هم بشکند.  پذیرایی با باتومحسن قادری از جمله ازادگان و جانبازان سرافرازی است که در سن ۲۱ سالگی برای پیوستن به لشکر ۲۷ از تهران عازم جبهه های جنوب شد و به قول خودش در نخستین نوروزی که به اسارت درامد از وی با باتوم و کتک پذیرایی کردند.وی که در جبهه به عنوان آر. پی. چی زن خدمت می کرد در عملیات کربلای ۵ در پاتک دشمن مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و مجروح شد.
اسرای تکریت 11
این جانباز ۷۰ درصد با بازخوانی خاطرات نوروزی در اردوگاه تکریت در گفتگو با مهر گفت: اردوگاه تکریت ۱۱ متعلق به اسرایی بود که تا پایان جنگ نامی از هیچ یک از آنها در جایی ثبت نشد و به معنای واقعی مفقود الاثر بودند.وی بیان کرد: پنجم اسفند ماه سال ۶۵ بود که وارد این اردوگاه شدیم هرچند که هیچ شباهتی به یک اردوگاه نداشت بلکه یک انبار بزرگ بود که حتی از داشتن سرویس بهداشتی و حمام نیز محروم بود.وی افزود: با وجود اینکه آمار اسرا بعدها به ۲ هزار نفر رسید اما تنها ۷ چشمه دستشویی در اردوگاه وجود داشت و تنها سرمایه اسرا یک پتو و یک دست لباس زرد بود.وی ادامه داد: عزاداری، برپایی نماز جماعت، خندیدن، حرف زدن و حتی ناله کردن از درد جراحت جرم بود و پاسخ همه این اتهامات ضربات باتوم توسط نگبانان بود.وی از خاطرات نوروزی نخستین سال اسارت گفت و افزود: هیچ امکاناتی نداشتیم. نشستن دور هم جرم بود و لذا نخستین نوروز در تکریت آنهم به شکل پنهانی توانستیم با مصاحفه عید را به یکدیگر تبریک بگوییم.صادقی اذعان کرد: پس از گذشت دو سال که وضعیت بهتر شد در سال ۶۷ توانستیم عید نوروز را با خمیرهای نان جشن بگیریم.وی افزود: خمیرهای میانه نان را جمع می کردیم و سپس آن را آرد می کردیم و با کمی شکر مخلوط می کردیم تا به این شکل شیرینی برای نوروز تهیه کنیم.قادری ادامه داد: پذیرایی از اسرا در تمام زمان ها حتی در اعیاد و مراسم عزاداری ضرب و شتم با باتوم و چوب بود.    سفره ای از جنس سیم خاردارسید محسن حیدری دیگر ازاده و جانباز ۳۵ درصد مشهدی است که در واحد اطلاعات عملیات لشکر ۵ نصر مشغول به دفاع از ارزش های انقلاب بود که در سال ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ در سن ۱۵ سالگی به اسارت نیروهای بعثی درآمد.سید محسن با بیان اینکه بچه های این اردوگاه کاملا مذهبی و به برپایی مراسم معنوی و فرهنگی اعتقادی راسخ داشتند در گفتگو با مهر بیان کرد: برپایی آیین های  مذهبی برای اسرا نسبت به برپایی ایین نوروز اهمیت بیشتری داشت.
اسرای تکریت 11
وی افزود: با این حال در سال های نخست به دلیل اینکه مفقود الاثر بودیم و هیچ شخصی از زنده بودن ما اطلاعی نداشت قدرت هیچ کاری در اردوگاه نداشتیم.وی ادامه داد: ۳ سال نخست اسارت شرایط سختی بر اردوگاه حاکم بود و تنها سفره ای که برای ما پهن می شد تنبیه بدنی از طرف بعثی ها بود.وی گفت: سال ۱۳۶۹ که کمی از سختگیری ها کاسته شده بود برای نخستین بار توانستیم به صورت مخفیانه سفره هفت سینی برای مدت ۵ دقیقه در اردوگاه و دور از چشم عراقی پهن کنیم.وی گفت: هفت سین در تکریت با همه سفره های ایرانی تفاوت داشت چون سین های سفره اردوگاه ما را سیم خاردار، سوزن، سنجاق قفلی، سنگ و به جای سبزه نوار سبز رنگ دور پتو ها تشکیل می داد و البته یکی از بچه ها یک تکه سنگ را به شکل ماهی تراش داد که در نوع خود کاری هنری بود.وی افزود: این سفره هفت سین تنها ۵ دقیقه و با همین سین های آهنی بر پا شد و تا زمان آزادی دیگر موفق به گسترانیدن سفره ای با این همه تشریفات نشدیم.نمایش صلابت از جنس ایرانیسید محسن بیان کرد: برای برپایی مراسم عزاداری و سوگواری حضرت زهرا(س) که مانند امسال با نوروز تقارن یافته بود اجازه ای به اسرا داده نمی شد و لذا مراسم عزاداری را روز ها و دور از چشم عراقی ها و خیلی بی صدا و با ریختن اشک برپا می کردیم.وی افزود: با اینکه باید همه اسرا لباس زرد به تن می کردند سال ۶۸ هنگام رحلت امام در خرداد ماه با وجود درجه دمای هوا بیش از ۴۲ درجه اما همه بچه ها به احترام امام و برای اینکه چهره ای عزادار و یک رنگ به خود بگیرند لباس های زرد را از تن خارج کرده و در آن گرما ژاکت های پشمی سبز تیره ای که عراقی ها برای زمستان به بچه ها داده بودن به تن کردند و به بیرون آمدند.وی افزود: در طول ۴ سال اسارت این تنها زمانی بود که هیچ عراقی از دفتر بیرون نیامد و جرات تنبیه اسرا را به خود نداد.سید محسن گفت: پنجم شهریور ۶۹ نیز که بالاخره پس از ۴ سال اسارت تنها یک روز نام ما در فهرست صلیب سرخ  جای گرفت و مطمئن شدیم که قرار است به ایران بازگردیم برای اینکه خود را ثابت کنیم تمام پتو های اردوگاه را به بیرون منتقل کردیم و نخستین و آخرین نماز جماعت را در مقابل چشمان بهت زده بعثی ها اقامه کردیم.حیری افزود: اقامه نماز جماعت در تکریت ۱۱ ممنوع بود ولی بالاخره بچه ها این ممنوعیت را شکستند هر چند که این نماز با مشت و لگد بعثی ها به جان بچه ها به پایان رسید اما بسیار شیرین بود.دعای مقلب القلوب حال بعثی ها را تغییر داد هادی گفتی یکی از رزمندگان بسیجی اهل سبزوار که در سن ۱۶ سالگی سنگر علم را رها کرد و به جبهه شتافت حال با ۵۰ درصد جانبازی و ۴ سال اسارت اما با چهره ای بشاش و خندان از خاطرات نوروز در تکریت گفت: دبیرستان را رها کردم و به فرمان امام برای دفاع از ارش های اسلامی و صیانت از اسلام به جبهه های حق علیه باطل به عنوان کمک تیربارچی اعزام شدم.
اسرای تکریت 11
وی افزود: در عملیات کربلای ۵ و در منطقه شلمچه بودم که ابتدا یک تیر مستقیم به بینی ام خورد و سپس بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه چشم راستم به شدت مجروح شدم.وی ادامه داد: به دلیل شدت جراحات در سراشیبی سنگر بر زمین افتادم و به مدت ۲۴ ساعت با همین وضعیت رها شدم.هادی بیان کرد: بارش رحمت الهی در آن موقع آغاز شد و خاک شلمچه که دیگر گل شده بود کم کم به داخل لباس و حفره چشمم نفوذ پیدا  کرد.وی گفت: هیچ حرکتی نمی توانستم انجام بدهم و لذا در ۲۴ ساعتی که در آن وضعیت به حال خود رها بودم چشمانم با گل های سرازیر از سنگر به صورت طبیعی خدادادی پانسمان شد.وی افزود: هنگامی که به خود آمدم در اسارت عراقی ها قرار داشتم، آنها یک شب مرا در شلمچه و یک شب در بصره نگاه داشتند و در تمان این مدت نه تنها مرا مداوا نکردند بلکه غذا یا آب نیز به من ندادند.وی افزود: با وجود گذشت ۶ روز از این ماجرا اما باز هم به وضعیت من رسیدگی نشد و تنها مرهم و پانسمان من همان گل هایی بود که از خاک شلمچه چشمانم را پر کرده بود.هادی افزود: خداوند حافظ من بود زیرا تا آخر جنگ و در تمام سال های اسارت بعثی ها اجازه درمان به من نداند و حتی چشم ترکش خورده ام را پانسمان نکردند از همین رو زمانی که به استخبارات منتقل شدم در مقابل مسئول استخبارات به ناگهان چشمم تخلیه شد و به بیرون پرتاب شد.وی در خصوص خاطرات نوروز در زمان اسارت نیز گفت: مراسم عزاداری و آیین های مذهبی برای بچه های تکریت حساسیت بیشتری داشت اما یک بار که یکی از بچه ها توانسته بود نوک یک مداد به دست بیاورد دعای تحویل سال را بر روی یک تکه کاغذ سیگار نوشتیم تا آن را دست به دست کنیم اما عراقی ها متوجه شدند.وی افزود: در آن زمان یک نگهبان عراقی به نام مصطفی به داخل اردوگاه آمد و وقتی دعای مقلب القلوب را از دست ما گرفت حالش تغییر کرد و سپس گفت: حال شما نباید تغییر کند و لذا همه بچه ها را در عید نوروز به تنبیه با باتوم و چوب دعوت کرد.رزمنده ای که در اسارت ناشر شدسیدحسین حسینی رضایی از جمله رزمنده های پاسداری است که در دوران اسارت به ناشر کتاب های دعا تغییر شغل داد.وی که دارای ۳۵ درصد جانبازی است از خاطرات خود در تکریت ۱۱ گفت: من در اردوگاه مسئول ساخت قلم فرانسه یا قلم نوشت بودم.
اسرای تکریت 11
وی افزود: با یک سوزن سنجاق قفلی آنقدر بر روی آلومینیم های قوطی های شیر خشک خط می کشیدم تا بتوانم از آنها قلم برای نوشت بسازم.سید حسین بیان کرد: برای درست کردن کتاب دعا کمی روغن نباتی از اشپزخانه برداشت می کردیم و سپس آن را با دوده چراغ مخلوط می کردیم تا جوهر تهیه کنیم و بر روی کاغذ های پاکت سیگار یا مقوای مواد شوینده  دعا می نوشتیم و بین بچه ها توزیع می کردیم.وی افزود: اگر هراز گاهی موفق می شدیم که یک باطری از عراقی ها بگیریم آن را می شکافتیم تا از ذغال داخل آن برای نوشتن و انتشار کتاب دعا استفاده کنیم زیرا این برگه ها برای ایام سوگواری بسیار مفید بود.سفره پر نعمت اسارت جمع شدمحسن میرزایی غواص اطلاعات عملیات لشکر ۵ نصر و ساکن مشهد مقدس نیز که در عملیات کربلای ۵ به اسارت بعثی ها در امد در بازخوانی خاطرات خود در تمامی اعیادی که در تکریت به عنوان شخصیتی مفقود روز گار گذراند در گفتگو با مهر ابراز کرد: وقتی که توسط بعثی ها دستگیر شدم  از آنجا که آنها فکر می کردند من ژاپنی هستند باعث رقص و پایکوبی آنها شدم.
اسرای تکریت 11
وی افزود: عده ای از آنها می گفتند این اسیر ژاپنی است اما عده ای مرا چینی و کره ای می نامیدند و به زبان عربی می گفتند «یابانی» است.وی بیان کرد: عراقی ها با دستگیری من از آنجا که فکر می کردند من اسیر خارجی هستم خیلی ابراز خوشحالی می کردند اما همین که متوجه شدند من ایرانی هستم مرا هنگام تنبیه با کابل یا چوب «مغول» خطاب می کردند.میرزایی عنوان کرد: با وجود اینکه پس از آزادی همه خوشحال می شوند اما باور کنید که ته دل ما به دلیل جمع شدن سفره نعمتی به نام اسارت غم فرا گرفته بود.وی افزود: وقتی بچه ها مجبور بودند یک ظرف غذا را بین ۱۲ نفر تقسیم کنند یا سه عدد هندوانه را باید بین ۱۸۰ نفر تقسیم می کردند آنوقت می شد گذشت و ایثار را به معنای واقعی و مناعت طبع بچه ها را مشاهده کرد.گزارش: بابک رحیمیان









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن