تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 3 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832740286




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دختر 13 ساله، بازیچه هوس‌های شیطانی‌ مرد جوان شد


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


داستان زندگی سیاه میترا؛
دختر 13 ساله، بازیچه هوس‌های شیطانی‌ مرد جوان شد
ناخواسته وارد بازی شومی شده است، میترا 16 سال سن دارد و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده است.



  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران، او که به اتهام کلاهبرداری و قتل دستگیر شده در اعترافاتی صریح گفت: یک‌ساله بودم که پدرم به اتهام قاچاق موادمخدر دستگیر شد و به زندان افتاد. از آن موقع چیزی به یاد نمی‌آورم، اما اطرافیان برایم تعریف کرده‌اند که خانواده پدربزرگم با مادرم رفتار خوبی نداشتند.   آنها از اول با این ازدواج مخالف بودند و همین بی‌احترامی‌ها هم باعث شد مادرم طلاق بگیرد. بعد از جدایی او از زندگی‌مان مرا به پدربزرگ و مادربزرگم سپردند. یک سال بعد هم خبر آوردند که مادرم عروس شده است. او دنبال سرنوشت خودش رفت و دیگر یادش نمی‌آمد دختری به اسم میترا هم دارد. پدرم هم در زندان بود و خبر چندانی از او نداشتم.   تمام دنیایم مدرسه و دوستانم بودند اما پدربزرگم اجازه نداد ادامه تحصیل بدهم.  13 ساله بودم که مرد جوانی فریبم داد، خیلی اتفاقی با او آشنا شده بودم. او مرا از خانه فراری داد و بازیچه هوس‌های شیطانی‌اش شدم، مانده بودم چه‌کار کنم. می‌دانستم اگر پدربزرگم بفهمد مرتکب چه اشتباه بزرگی شده‌ام روزگارم را سیاه خواهد کرد.   سرگردان شده بودم که جوان دیگری سر راه زندگی‌ام قرار گرفت، مرا به خانه‌اش برد. زن و بچه داشت و با پدر و مادرش یک جا زندگی می‌کردند. مدتی خانه‌شان بودم، برای خانواده‌اش اصلاً مهم نبود که آنجا چه کار می‌کنم. مجید می‌گفت مرا به طور رسمی‌از پدرم خواستگاری می‌کند و زندگی مستقل و شیکی برایم درست خواهد کرد اما بعد از حدود پنج ماه، او به اتهام شرارت و زورگیری دستگیر شد و به زندان افتاد.   خانواده‌اش که از او می‌ترسیدند وقتی مطمئن شدند به زندان رفته مرا از خانه بیرون کردند. قبل از آنکه از خانه بیرون بیایم چند بسته موادمخدر به‌طور پنهانی از آنجا برداشتم و داخل کیف دستی‌ام گذاشتم. با خودم می‌گفتم اگر ناچار شدم همین مواد را می‌فروشم و یک پولی به جیب می‌زنم.    اما همان روز، درست وقتی که از شدت گرسنگی چشمانم سیاهی می‌رفت مأموران انتظامی‌به اتهام ولگردی دستگیرم کردند. آنها در بازرسی از داخل کیف دستی‌ام چهار بسته تریاک کشف کردند. چون امیدی به جا و مکانی نداشتم اعتراف کردم که از همدستان مجید هستم و خرده‌فروشی موادمخدر می‌کنم.   مدتی بازداشت بودم، بالاخره موضوع را به پدربزرگم اطلاع دادند. او و مادربزرگم آمدند و مرا به خانه برگرداندند اما دیگر حق نداشتم پایم را از خانه بیرون بگذارم و فقط و فقط باید کار می‌کردم. یک روز با دلتنگی زیادی که داشتم از خانه فرار کردم، این بار به خانه همسایه مجید رفتم.   او از دوستان صمیمی‌اش بود. همان روز خبر داد که مجید هم آزاد می‌شود. با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم. دوباره همدیگر را دیدیم، البته مرا به خانه‌اش نبرد. ما نقشه کلاهبرداری از یک پیرمرد پولدار را کشیدیم.  در این بازی شوم مجید نقش دایی‌ام را بازی می‌کرد.   خود را به بهانه‌های مختلف به مرد 64 ساله نزدیک کردم، می‌خواستم با او ازدواج کنم و اموالش را به چنگ بزنم. حدود چهار ماه خانه آن مرد بودم. با حیله و نیرنگ فقط توانستیم 15 میلیون تومان به جیب بزنیم. یک روز فرد دیگری همراه مجید و دوستش به خانه پیرمرد آمدند.   من طبق نقشه مقداری قرص خواب‌آور به او دادم،دوست مجید هم یک آمپول به او تزریق کرد. می‌خواستیم بیهوش‌اش کنیم و اموالش را بدزدیم اما بیچاره به کما رفت، ترسیده بودیم. او را به بیمارستان رساندیم و بستری‌اش کردیم. ما متواری شدیم و از شهرستان مان فرار کردیم.   اما پس از یک ماه مأموران ردمان را پیدا کردند، تازه فهمیدیم پیرمرد فوت کرده و  ما لو رفته ایم. زمانی که شنیدم مجید و دوستانش دستگیر شده‌اند متوجه شدم به آخر خط رسیده‌ام. خودم را معرفی کردم و پرونده در اختیار پلیس آگاهی شهرستان خودمان قرار گرفت. حقیقت را به بازپرس ویژه قتل گفته‌ام، نمی‌دانم چه سرنوشتی انتظارم را می‌کشد.   من حاصل یک ازدواج خیابانی غلط هستم که در آتش اعتیاد پدر و غرور و ندانم‌کاری‌های مادرم سوختم و چون سرپرست درست و حسابی نداشتم کارم به اینجا کشیده شد.   2007    



۲۵/۱۲/۱۳۹۳ - ۰۶:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن