واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: داستان زندگی دانش آموزی که دسته گل به رضاشاه پرتاب کرد
داستان زندگی شهید سید مجتبی نواب صفوی با عنوان «پروانهای که سوخت» نوشته سارا عرفانی به چاپ پنجم رسید.
آفتاب: «پروانهای که سوخت» چهارمین کتاب از مجموعه قهرمانان انقلاب است که در قالب داستان به زندگی و مبارزات شهید سیدمجتبی نواب صفوی میپردازد. نویسنده در این کتاب با شرح مختصری از تولد، طفولیت و تحصیلات اولیه سیدمجتبی عبور میکند تا به سرعت مخاطبش را به بخشهای مهیج زندگی این قهرمان بزرگ و نامدار مردم ایران برساند.
نویسنده با وجود فصلبندی کتاب، هر قصه را در چند پاراگراف تعریف میکند و با ایجاز از آنها میگذرد تا خواننده، عصارهای از مراحل گوناگون زندگی سیدمجتبی نواب صفوی را با تمام جلوههای مبارزاتی وی درک کند. در «پروانهای که سوخت» خیالپردازی جایی ندارد و شخصیتها، همانهایی هستند که در تاریخ معاصر ایران نقشآفرینی کردهاند؛ چرا که قصههای زندگی شخصیت اصلی کتاب به قدر کافی، جذاب هست که نویسنده در اندیشه خلق یک قصه موازی یا مکمل برای اثرش نیفتد.
دانستن اینکه نواب صفوی در کودکی، زمانی که رضاشاه ملعون به دبستانشان آمده و او به جای استقبال از پهلوی، دستهگل را به سمت شاه پرت کرده، برای جویندگان تاریخ، حتماً جذابیت دارد. پس از آن است که نواب در جوانی با تشکیل جمعیت فداییان اسلام و ترور نویسنده مرتدی به نام احمد کسروی، به یک قهرمان ملی برای مسلمانان عدالتخواه تبدیل میشود و ...
در بخشی از کتاب می خوانیم: نیرهسادات او را از پشت پرده دید. چادرش را روی سر انداخت و از اتاق بیرون آمد. به طرف سیدمجتبی رفت و سلام کرد. سیدمجتبی لبخند زد. گفت: «سلام، حالت خوبه؟»
ـ شکر خدا.
ـ اینجا راحتی، یا سخت میگذره؟
ـ نه همه چیز خوبه. فقط ای کاش میتونستیم بیشتر باهم باشیم؛ ولی همینقدر هم غنیمته. خدا شما رو برای من نگه داره.
سیدمجتبی، جورابهایش را پوشید، بند کفشهایش را بست و گفت: «باید منو ببخشی که مجبوری اینقدر سختی رو تحمل کنی.»
چاپ پنجم کتاب «پروانه ای که سوخت» در 110 صفحه با قطع پالتویی از سوی سوره مهر روانه بازار نشر می شود.
این ناشر همچنین چاپ سوم «گربه ای که می خواست خانگی شود» نوشته جین ثایر با ترجمه محمدرضا سرشار را روانه بازار نشر کرد. این کتاب داستانی مصور به قلم جین ثایر با تصویرگری فئودور روجانکوفسکی است که مخاطبان آن گروه های سنی زیر دبستان و سالهای اول دبستان هستند. «گربه ای که می خواست خانگی شود» نخستین بار در سال 1376 منتشر شد و داستان یک گربه ولگرد به نام ببری است، که با دیدن وضعیت مرفه و زندگی آسوده یک گربه خانگی، آرزو می کند که او هم گربه خانگی می بود.
در بخشی از این کتاب آمده است: « بعضی وقتها گربه خانگی برای اینکه هوایی بخورد، و دور و بر خانه قدمی بزند، بیرون می آمد. یک بار ببری او را دید؛ و برایش گفت که دوست دارد یک گربه خانگی بشود. گربه خانگی خمیازه ای کشید و گفت: اما تو نمی توانی گربه خانگی بشوی.
ببری گفت: چرا؟
- چون من گربه این خانه هستم.
او این را گفت و با تنبلی به طرف در - که برایش باز شده بود - رفت. اما وقتی ببری به دنبالش رفت، در روی او بسته شد.
برای لجبازی با گربه خانگی هم که شده، ببری تصمیم گرفت هر طور شده، یک گربه خانگی بشود.»
تاریخ انتشار: ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]