واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
شوخیهای جالب شبکههای اجتماعی (102)
هر نوشته ای نویسنده ای دارد. هر نویسنده ای حق دارد اسمش را پای مطلبش ببیند. نوشته هایی که در این صفحه می خوانید، Status های کپی پیست شده ای است که در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخیده و صاحبش را گم کرده.
برترین ها: هر نوشته ای نویسنده ای دارد. هر نویسنده ای حق دارد اسمش را پای مطلبش ببیند. نوشته هایی که در این صفحه می خوانید، Status های کپی پیست شده ای است که در شبکه های اجتماعی دست به دست چرخیده و صاحبش را گم کرده. اگر «شما» نویسنده این آثار هستید، لطفا عصبانی نشوید. لبخند بزنید و به خواننده هایی فکر کنید که با خواندن نوشته هایتان لبخند می زنند و در دل تحسین تان می کنند.
1. جا داره از خمیر دندون تشکر کنم
به خاطر خدمات شایانی که سالهاست در ایران به بیماران دچار سوختگی درجه پایین ارائه میدهد و هیچ وقت با تبلیغ ضد سوختگی بر روی خودش ریا نکرده و فقط میگه من حافظ دهان و دندان شما هستم
2. ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ بچگیاش دستشویی کوچیک ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﮕﻪ: ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﻢ ،،،
ﯼ ﺷﺐ ﺩﺍﺋﯿﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ . ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺩﺍﺋﯿﻢ ﮔﻔﺖ :
دایی ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﻧﻢ!
ﺩﺍﺋﯿﻢ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﭼﯿﻪ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺷﻪ ،،،ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﻢ ﺑﺨﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﺪﺍﺭ
ﻧﺸﻪ
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺖ ﮐﻨﻪ ﺭﻓﺘﮕﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ،،،
ﻋﻔﻮﻧﺖ ﮔﻮﺵ 1 ﺳﺎﻝ ﺑﯿﺸﺘﺮ بهش ﻓﺮﺻﺖ زندگى ﻧﺪﺍﺩ!
3. دختره میره آتلیه
میگه آقاااااااا؟
شما عکس یهویی هم میگیرید؟
.
.
.
.
.
ضمنا مراسم ختم عکاس فردا بر سر مزار آن مرحوم دایر میباشد.
4. یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :
والله … داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!
5. هفته پيش زن داييم تو سوپ خامه ريخته بود. خيلي خوشمزه شده بود.
اومديم خونه مامانم سوپ درست كرد
.
.
.
.
.
.
.
.
خواست مثلا روي زن داييمو كم كنه تو سوپ خامه شكلاتي ريخته!
اينجا بيمارستان خاتم الانبيا
بخش اسهالیا
آی لاو یو ننه.....
6. فامیلمون با یکی تصادف کرده
تو تصادف هیچکدوم چیزیشون نشده،
ولی
.
.
.
.
پیاده شدن همدیگرو رو طوری زدن
که الان جفتشون تو آی سی یو ان!!!
7. ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﯾﺎﺿﯿﻤﻮﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﺭﯾﺎﺿﯽ
ﻣﯿﺨﻮﻧﯿﻢ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺟﻮﻥ ﺁﺩﻣﺎ
ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﺭﺑﻄﯽ ﺩﺍﺷﺖ!!
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺭﯾﺎﺿﯽ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻮﻧﮕﻼﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﺎ ﻧﺮﻥ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﭘﺰﺷﮑﯽ!!
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭﻱ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.
8. شیشه ی پنجره را باران شست ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مونده شستن فرشا و پرده ها و گردگیری اتاق ها و آشپزخونه!
9. بهم گفت خدافظ برا همیشه! منم با تعجب به چشاش خیره شدم و گفتم: بعد از تو زندگیم...
.
.
.
.
.
.
.بی مکث جریان دارهههههههههه
اوهوم تا چشت درآد...!
10. به مامانم ميگم:
دشمنت کيه تا بزنم چشماشو درارم برات؟
ميگه:
«دشمنی بالاتر از اولاد نيست
شاخه گاوی بدتر از داماد نيست.»
هيچي ديگه همين جوری خودم و شوهرمو شست انداخت رو بند!
11. آژانس بین المللی انرژی هسته ای اگه نحوه استفاده صلح آمیز ملت از ترقه های چارشنبه سوری رو از نزدیک ببیننف دیگه اجازه غنی سازی گوگرد نوک کبریت هم بهمون نمیدن!
12. سوار تاکسی شدم 1 نفر مونده بود تاکسی پر شه بعد نیم ساعت یه دختره اومد راننده به شوخی گفت: خانوم ما 1ساعته منتظر شماییم..
دختره هول شد گفت: ببخشید خواب موندم...
.
.
.
.
.
.
ینی ما 4 نفر که ترکیدیم. خود تاکسیه از شدت خنده استارت نمیخورد...
13. زنگ زدم به مامانم میگم : مامان مهمون اومده چیکار کنم؟؟؟
میگه: برو تو کمددیواری یه جعبه هست که روش نوشته رادیو آقاجون .. مودم توی اونه وصلش کن رمزشم اسم بچه وسطی همسایه بغلی هست؛ مهمونا سرگرم بشن تا خودمو برسونم
14. خدا لعنتت کنه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اوج عصبانیت کریم در فاطما گل
15. دوست دارم پیر شدم برم تو معاملات ملکیا بشینم به عنوان بی طرف فقط معامله به هم بزنم.
16. اینایی که همش پاشونو میکنن توو یه کفش، پاشون بو نمیگیره؟
17. باجناقم برای خودشیرینی یک گوشی آیفون برای مادر زنم گرفته. باز جای شکرش باقیه خدا دوتا بلا رو با هم نازل نمیکنه و من اصلا زن ندارم
18. یک بازی از لیگ هندوستان دیدم که توش تیم زرد 8 بر0 از تیم سفید جلو بود بعد تیم سفید دقیقه ی نود یه گل زد بازی رو برد!
19. کل سال ۹۳ توی سه ماه گذشته بعد حالا تو این دوهفته آخر سال میخواد جبران کنه. یه ماهه دو هفته مونده به عید!
20. اونقدری که تو شستن فرش پارو زدم.
.
.
.
.
اگه واسه تایتانیک میزدم الان غرق نمیشد
21. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﻮﻥ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ
ﺩﻭ ﮐﯿﺴﻪ ﺧﻮﻥ ﺑِﻬﻢ ﺯﺩﻥ، ﺗﺎ ﺑِﻪ ﻫﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻡ.
یارو گفت دیگه اینورا پیدات نشه عوضی
22. اخبار شبکه سه رفتن از دکتر چشمپزشک پرسیدن «چرا میگن حقیقت رو باید توی چشمها دید؟». خدایا، هیچی ولش کن.
23. نفر جلویی من تو عابربانک معمولن یه پیرزن/ پیرمرد صبوره که با خودش حداقل 4 تا قبض آورده تا پرداخت کنه ولی نمیتونه. یکی از امتحان های الهی هست به نظرم!
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 279]