تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842178514




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«جنگ» آرامش را از آدم‌ها می‌گیرد/ قهرمانی گرفتار در دایره تردید


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نویسنده «بی‌نامی» در گفتگو با مهر:
«جنگ» آرامش را از آدم‌ها می‌گیرد/ قهرمانی گرفتار در دایره تردید

غلامرضا احمدخانی


شناسهٔ خبر: 2507165 سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۸
فرهنگ > کتاب

نویسنده کتاب «بی‌نامی» با تاکید بر بی‌زمان و بی‌مکان بودن رمانش، معتقد است زندگی افراد درگیر یک جنگ، شبیه دایره بسته‌ای است که راه خروجی ندارد. خبرگزاری مهر - فرهنگ: شخصیّت اصلی رمان «بی‌نامی» همراه با چهار نفر دیگر، حین انجام مأموریت شناسایی گرفتار نیروهای گشتی دشمن می‌شوند. به پیشنهاد یکی از افراد، همگی تصمیم به خودکشی می‌گیرند. سخت‌ترین قسمت کار به شخصیّت اصلی واگذار می‌شود؛ او هم باید نفر جلویی‌اش را بکشد و هم به خودش شلّیک کند... و ماجرای دردناک او از همین‌جا آغاز می‌شود. شک و تردیدهای ویران‌گر، که آیا نفر جلویی را کشته است؟ آیا توانسته به خودش شلیک کند؟ و ...در فصل‌های مختلف، شخصیت اصلی رمان خودش را در موقعیّت‌های گوناگون می‌بیند. گاه به واسطه‌ کشتن همرزمانش از سوی مورد تقدیر قرار می‌گیرد، گاه در مقابل شکنجه‌های سخت، لب از لب باز نمی‌کند و گاه با خودش فکر می‌کند که همه‌ این اتفاقات خواب‌های پریشان شب قبل از اعزام به جنگ است و تا چند لحظه دیگر با صدای دلنشین مادرش با این دیالوگ به پایان می‌رسد: «بلند شو آقا پسر... ببین صبحونه برات چی آماده کردم. تخم مرغ عسلی. پنیر محلی. کره. مربا... بلند شو.»غلامرضا احمدخانی نویسنده این رمان، پیشتر سه کتاب دیگر را روانه بازار کرده است؛ مجموعه داستان «فرمانده ما برای چه می‌جنگیم!؟» او از طرف نشر ثالث چاپ شد، دو نمایشنامه هم در سال ۹۱ یکی با عنوان «چهارمین در» از طرف نشر افراز و یکی به نام «گاو مجسم» از طرف انتشارات آوای کلار، منتشر شد. «بی‌نامی» هم چهارمین کتاب و اولین رمان احمدخانی است که در شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی نشر روزنه وارد بازار کتاب شده است. با این نویسنده درباره کتابش به گفتگو نشسته‌ایم.جناب احمدخانی  «بی‌نامی» اولین رمان شماست. کمی از آن بگویید؟ رمان «بی‌نامی» درباره جوانی است که تنها بازمانده یک ماموریت شناسایی در جنگ است. او به همراه همرزمانش در حین شناسایی، گرفتار نیروهای گشتی دشمن می‌شوند و اتفاقاتی در این میان می‌افتد که فقط او می‌تواند به سلامت از این مهلکه البته به ظاهر جان سالم به در ببرد. از آنجا که نیروهای شناسایی ارزش زیادی برای دشمن دارند، آنها برای اینکه به دست نیروهای گشتی دشمن نیفتد، ابتدا تا جایی که می‌توانند مقابله می‌کنند اما وقتی گلوله‌های آنها تمام می‌شود، به یک تصمیم جمعی می‌رسند و آن هم این است که دست به یک خودکشی جمعی بزنند.قهرمان این رمان، نفر آخر انتخاب می‌شود و او باید دو کار را همزمان با هم انجام دهد؛ یعنی هم به نفر قبلی خود شلیک کند و هم بلافاصله به خودش. آنها یک خط صاف را تشکیل می‌دهند و می‌نشینند به ترتیب به هم شلیک می‌کنند.اساس داستان اما، توهم و خیال است یعنی همه این جریانات در ذهن راوی داستان اتفاق می‌افتد؛ یعنی در یک جا فکر می‌کند که آنها دست به خودکشی زده‌اند، در جای دیگر فکر می‌کند چنین چیزی اصلاًً وجود نداشته است، در فصلی از رمان به این نتیجه می‌رسد که به فرد جلویی شلیک کرده و در فصلی دیگر دچار این تردید می‌شود که چنین کاری را نکرده است و حتی در فصلی از رمان به این نتیجه می‌رسد که اصلاً به خودش هم شلیک کرده و همه اینها خاطرات و آن لحظات بعد از مرگ است.یعنی تردید، دوگانگی و عدم قطعیت و مسئله اصلی راوی داستان هم این است که دچار تردید شده و انگار وارد یک بازی شده که هیچ راه فراری از آن ندارد و هیچ قطعیتی برایش وجود ندارد.در این رمان هیچ چیزِ قطعی وجود ندارد و همه چیز بر پایه شک و تردید و در مرز بین خیال و واقعیت قرار دارد و در جاهایی از رمان، راوی به این نتیجه می‌رسد که همه این خواب‌ها و خیال‌ها و تردیدها را درست در شبِ اعزام به جنگ می‌بیند. حتی در فصول مختلف جابجایی‌های زمانی زیادی وجود دارد، جابجایی‌های مکانی هم وجود دارد؛ راوی یک روز خودش را در آسایشگاه روانی و در فصل بعدی خودش را در کشور مقابل، یعنی کشور متخاصم می‌بیند. یک بار مورد تقدیر قرار می‌گیرد چون نیروهای دشمن فکر می‌کنند او بوده که همرزمان خود را کشته است یک بار هم در مقابل شکنجه‌های وحشتناک آنها برای گرفتن اطلاعات مقاومت می‌کند و تبدیل به یک قهرمان می‌شود.همه اینها یک حالت دوگانگی به وجود می‌آورد، در این مسئله قطعیتی وجود ندارد و همه اینها می‌خواهد این را بگوید که راوی داستان محصول وضعیتی است که در آن گرفتار شده است یعنی با توجه به اینکه دوره بی‌سیم را گذرانده و به زبان خارجی هم آشنایی دارد و دارای تخصص است، آگاهانه یا شاید هم ناآگاهانه برای این ماموریت انتخاب شده است و این انتخاب، کل زندگی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.* جنگی که در داستان روایت می‌شود، آیا جنگ ایران و عراق است؟ خیر، نگاه من اصلاً به دفاع مقدس معطوف نبود.  نگاه من به کلیت جنگ است. جنگ یک پدیده مذموم و طردشده است و هیچ عقل سلیمی هم جنگ را نمی‌پذیرد. البته در صورتی که کشوری مورد تهاجم قرار بگیرد، دفاع از آن کشور وظیفه همه شهروندان است و تک تک مردم آن کشور باید از کیان و ناموس خود دفاع کنند. ولی نگاه من در این رمان نگاه کلی به جنگ است و شاید حرف من با آنهایی باشد که جنگ را بی‌دلیل شروع می‌کنند و باعث مصیبت‌های زیادی برای مردم می‌شوند.* با توجه به داستان جذاب و گیرای این رمان، دلیل این همه تردید که راوی داستان دچار آن است، چیست؟ به عنوان نویسنده قصدتان از تشدید این تردید چه بوده است؟ وقتی پدیده‌ای مثل جنگ زندگی یک نفر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، او از خلال یادآوری خاطرات، به تضادهایی بین موقعیت فعلی و موقعیت قبلی‌اش پی می‌برد. این دو وضعیت مدام با هم در تناقض هستند و جنگ بسان یک زلزله وارد زندگی او شده و مدام او را تکان می‌دهد؛ راوی داستان من ثبات ندارد و این اثراتی است که جنگ برای او به وجود آورده است.در واقع این عدم قطعیت از عدم ثبات می‌آید یعنی او به وضعیتی دچار شده که نمی‌تواند به یک تصمیم‌گیری کلی برسد و انگار به وضعیتی دچار شده که خودش نمی‌خواهد آن را بپذیرد و اساساً توان پذیرش آن را ندارد.
بی‌نامی
البته ممکن است در مقطعی بپذیرد که این اتفاق افتاده و گروهی که او در آن بوده، در موقعیتی قرار گرفته‌اند که تصمیم به خودکشیِ دسته‌جمعی می‌گیرند با این حال بلافاصله در فصول بعدی دوباره این عدم قطعیت به سراغش می‌آید و او از منظر دیگری به این موضوع نگاه می‌کند و نمی‌خواهد بپذیرد و انگار دارد با این واقعیت موجود می‌جنگد و این سرنوشت شوم را نمی‌پذیرد و بسان بیماری است که مدام در حال تلاش برای مقابله با بیماری‌اش است و می‌خواهد این امید را در خودش زنده کند که به آن وضعیتِ قبل از جنگ برگردد.* شاید به همین جهت رمان دارای «پایان باز» است...سیر داستانی این رمان، در واقع یک حرکت دوار است و وضعیتی است که قهرمان رمان در آن گرفتار است و در واقع یک حرکت دایره‌وار است. رمان از آسایشگاه شروع می‌شود و دوباره به صحنه‌ای در آسایشگاه ختم می‌شود. متاسفانه افرادی که دچار چنین وضعیتی هستند، اطراف ما کم نیستند حالا ممکن است یا از جنگ ناشی شده باشد و یا وضعیت‌های دیگر؛ زندگی این افراد انگار شبیه یک دایره بسته است و هیچ راه نجاتی از آن نیست.* رمان شما مبنای واقعی و مابه‌ازاء خارجی هم دارد؟ برای نویسنده یک تلنگر کافی است که چنین پروسه‌ای در ذهنش شکل بگیرد. قطعاً بخشی از رمان متکی بر مستندات واقعی است و بخشی هم، جهان فکری و ذهنی نویسنده و تخیلی است که وارد داستان می‌شود.من با نمونه‌هایی هم که دچار وضعیت‌هایی مشابه بوده‌اند، آشنا هستم و با آنها صحبت کرده‌ام ولی به این معنی نیست که این داستانِ شخص یا اشخاصی خاص باشد، یعنی مثلاً به یک ماموریت شناسایی رفته باشند، گرفتار نیروهای گشتی شده باشند و قس علی هذا. ولی به هر حال بعضی از جانبازان سرافرازی که من با آنها صحبت کرده‌ام، می‌گفتند که بخش‌هایی از این داستان می‌تواند زندگی ما باشد.* «بی‌نامی» اساساً چگونه شکل گرفت؟ من یک روز بر حسب تصادف نشسته بودم و یک لحظه خودم را با سربازی که بی‌سیم روی دوشش است و در بیابان دارد راه می‌رود، جانمایی کردم و گفتم اگر آن سرباز باشم، چه حسی می‌توانم داشته باشم و همین مسئله، چرخه ذهنی من شد و کم کم شاخ و برگ پیدا کرد، چند نفر دیگر کنار این سرباز قرار گرفتند و تشکیل یک گروه را دادند، بعد هدفی به آنها محول شد و بعد وارد خاک دشمن شدند و ... البته من در این زمینه تحقیقات زیادی انجام دادم در مورد اینکه گروه‌های شناسایی چگونه عمل می‌کنند؟ اگر با نیروهای گشتی دشمن مواجه می‌شدند، چه اتفاقی می‌افتاد؟ و ...نگاه من در این رمان، نگاه کلی به پدیده جنگ است. جنگ در هر نقطه این دنیای خاکی، تاثیرات مخربی دارد و می‌تواند روح و روان و زندگی انسان‌ها را تک به تک تحت تاثیر قرار دهد؛ جوانی که در این داستان سرگذشت او روایت می‌شود، رابطه‌ای بسیار عاشقانه و محبت‌آمیز با مادرش دارد و می‌توانسته زندگی بسیار خوبی در کنار مادر پیرش داشته باشد که متاسفانه جنگ این امکان را از او می‌گیرد. داستان من بی‌مکان و بی‌زمان است و نام هیچ نقطه‌ای از کشور و حتی جهان در آن برده نشده، تنها نام موجود در داستان «پریماه» است؛ این رمان مربوط به هیچ نقطه‌ای از جهان نیست و در عین حال به همه جای جهان می‌تواند مرتبط باشد؛ یعنی اگر من توانسته باشم موفق عمل کنم، یک لهستانی هم می‌تواند خودش را در متن داستان قرار دهد.* نقش نمایشنامه‌ای که در این رمان گنجانده‌اید، در پیش بردن موضوع داستان چیست؟ ظاهراً این بازیِ فرمی است. اینطور نیست؟ این یک تجربه بود. ما در روانشناسی یک بحثِ درمانی به نام تئاتردرمانی داریم. راوی داستان زمانی که در آسایشگاه است، درمان‌های مختلفی می‌گیرد؛ دارویی، مشاوره‌ای و حتی شوک‌درمانی. یکی از درمان‌ها، تئاتردرمانی است که یکی از پزشک‌های آسایشگاه به راوی رمان من پیشنهاد می‌کند.این پزشک به راوی می‌گوید که بخشی از زندگی خودش را که احساس می‌کند ذهن او را به چالش کشیده و نمی‌گذارد به آسایش برسد که همان خودکشی دسته‌جمعی و تشکیل یک خط صاف و شلیک کردن به نفر جلویی و خودش است، به صورت یک نمایش اجرا کند و هدف از آن هم این است که او بتواند از بیرون به این پدیده نگاه کند و به این روش بتواند درمان شود و به یک آرامش برسد و از این تردید و جابجایی‌های ذهنی نجات پیدا کند.همانطور که گفتم این یک تجربه بود و اصطلاحاً من با هنرهای دیگر گفتگو کرده‌ام و اتفاقاً نظیر این مورد در همین داستان، کم هم نیست؛ من خیلی از شعرهای ناظم حکمت و پابلو نرودا و اسامی رمان‌ها و ... است که اصطلاحاً رمان من با آنها گفتگو می‌کند.* با توجه به تفاوت روایت «بی‌نامی» با دیگر روایت‌های بعضاً رسمی از جنگ - دست کم آنهایی که تاکنون منتشر شده -، فکر می‌کنید روایت شما چقدر خریدار داشته باشد؟ امیدوارم خوانندگان در یک نگاه کلی‌تر این رمان را بخوانند و با من همزبان شوند که واقعاً جنگ، چیز بدی است. دنیای ما نیازمند آرامش است و آرامش است که همیشه باعث ثبات می‌شود.همه چیز در آرامش خلاصه می‌شود و متاسفانه جنگ الان هم در همه‌جای دنیا آرامش را از مردم گرفته است. من معتقدم نه تنها در خصوص مقوله جنگ بلکه در مورد هر موضوع دیگری، عاقلانه‌ترین راه این است که از منظرهای مختلف به یک پدیده نگاه شود؛ در واقع هر موضوعی به نظر من یک منشور است و از هر زاویه‌ای که به آن نگاه کنید، بُعد جدیدی را می‌بینید و یک دنیای جدید به روی شما باز می‌شود.نباید بترسیم از منظری به یک موضوع نگاه کنیم که خیلی‌ها از آن زاویه به موضوع نگاه نکرده‌اند، البته نمی‌خواهم از واژه ترس استفاده کنم و خودم را آدم شجاعی قلمداد کنم اما بهتر این است که از زاویه تازه‌ای به موضوع نگاه شود. به هر حال قرار نیست همیشه از یک منظر خاص به موضوع نگاه شود. من سعی کرده‌ام فضایی در ذهن مخاطب خودم ایجاد کنم که او فکر کند که چرا این وضعیت به وجود آمده است.تاکید می‌کنم که نگاه من به پدیده جنگ، نگاه جهانی است؛ من همانقدر از شنیدن جنایاتی که الان در کشورهای اطراف ما جریان دارد، ناراحت می‌شوم که از شنیدن اخبار جنایات بالکان در جنگ بوسنی. جنگ آرامش را از آدم‌ها می‌گیرد.فکر نکنید که اگر جنگی در آمریکای جنوبی اتفاق می‌افتد، تبعاتش به منِ ایرانی نمی‌رسد. من خیلی وقت‌ها که اخبار را گوش می‌کنم و می‌بینم که جنگ در اوکراین در جریان دارد، تبعات منفی آن من را هم درگیر می‌کند. من هم انسانم و نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم. من سعی کرده‌ام از زاویه‌ای تازه به این موضوع نگاه کنم. امیدواری من فقط این است که مردم یک لحظه تعمق کنند که جنگ چه تبعات منفی برای همگان دارد، برای انسانیت.....................................گفتگو از کمال صادقی









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن