واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
کودکانی که بحران سوریه دوبار آنها را قربانی خود کرد
بحران سوریه موجب شده تا کودکان سوری بر سر دو راهی »چه کنم» و «آینده و سرنوشتی نامعلوم» حیران و سرگردان بمانند و این باری سنگین است که دوش کوچک آنها توان کشیدن آن را ندارد.
به گزارش خبرگزاری فارس، بحران سوریه تنها کودکی را از کودکان سوری نگرفته است، بلکه این بحران زندگی را از آنها گرفته و بارها با سرنوشت آنها بازی کرده است. بحران سوریه موجب شده تا کودکان سوری نقشهایی متفاوتتر از آنچه که باید در زندگی و در مرحله کودکی خود بازی کنند، نقشهایی که ایفای آنها بسیار سنگینتر و بیشتر از توان کودکانه آنهاست. بحران سوریه موجب شده تا کودکان سوری بر سر دو راهی »چه کنم» و «آینده و سرنوشتی نامعلوم» حیران و سرگردان بمانند و این باری سنگین است که دوش کوچک آنها توان کشیدن آن را ندارد. هم اکنون زندگی برای کودکان سوریه بسیار سخت و طاقتفرسا شده، اما سختتر و طاقت فرساتر از آن «جنگ» است که بر هرآنچه میخواستند، برای آینده خود بنا کنند، فائق آمده است. کودکانی که تا پیش از آغاز بحران سوریه معنای خانواده و وطن و محبت را درمییافتند، اما هم اکنون این کلمات برای آنها بیمعنا و مفهوم است. پایگاه خبری سلاب نیوز نیز با پرداختن به این بُعد از بحران سوریه، از «شیما» نوجوان 14 ساله سوری مینویسد که نوزاد 4 ماهه خود را درحالی که به شدت گریه میکند، در بغل دارد و در حالیکه او کودکی بیش نیست، نمیداند، با کودک خود چه کند. شیما بیش از 3 سال نداشت که مادر خود را از دست داد و پدرش مسئولیت تربیت و بزرگ کردن وی را برعهده گرفت، اما چه سود که در 13 سالگی و در حوادث جاری در سوریه پدر خود را نیز از دست داد. برای شیما کسی باقی نمانده بود، جز چند دوست و آشنا که برای شانه خالی کردن از مسئولیت نگهداریش، او را به همسری جوانی سوری درآوردند. اما این پایان درد و رنج شیما نبود، بلکه بیشتر از 5 ماه از ازدواج با همسرش نگذشته بود که در شهر «حمص» همسرش مفقود میشود. شیما پس از آن 3 ماه را در پی همسرش در حمص تنها و بیکس سپری میکند، اما تشدید درگیریها در این شهر و بارداری موجب میشود، وی به لبنان فرار کند، در حالیکه هیچ آشنایی در این کشور نداشتم. شیما ادامه میدهد: در راه با خانوادهای همراه شدم که شناختی از آنها نداشتم، اما چون وضعیت مرا مشاهده کردند، به من نزد یکی از آشناهایشان پناه دادند و در آنجا پس از به دنیا آوردن فرزندم اتاقی دادند. هم اکنون من و این کودک بدون آنکه پناهگاهی و یا خانوادهای و درآمدی داشته باشیم در لبنان بسر میبریم. شیما نوجوان 14 ساله سوری درحالی فرزند خود را بزرگ میکند که خود نیاز مبرم به حمایت دارد، او نمیتواند به غیر از امروز خود به روز دیگری فکر کند و یا برای آینده خود برنامه ریزی کند، چون آیندهای را پیش روی خود نمیبیند. «احمد» نوجوان 16 ساله سوری در یتیم خانهای در حلب زندگی میکرد، برادرش از یک سال پیش او را به این یتیم خانه سپرده بود، با وجود بحران سوریه به خصوص سرایت آن به حلب وی ترجیح داده بود، در همان یتیم خانه بماند، چون پناهگاه و ماوای دیگری نداشت، اما وقتی این یتیم خانه نیز هدف حملات تروریستی گروههای مسلح قرار گرفت، بالاجبار نزد برادرش بازگشت تا خانه برادرش نیز هدف حملات تروریستی قرار گیرد و حین فرار، برادر خود را گم کند، از آن تاریخ تاکنون وی هیچ اطلاعی از برادرش ندارد و به همین دلیل مجبور میشود، راه لبنان را پیش گیرد. پناهندگی به لبنان آغاز مصایب وی بود، چراکه کسی را در لبنان نداشت که به وی پناه دهد. اینگونه بود که برای بیش از دو ماه پیادهروهای منطقه «الضبیه» در لبنان پناهگاه وی و ماوا و مأمن وی بودند تا اینکه یکی از روزها مورد ضرب چند جوان قرار میگیرد. به بیمارستان منتقل و پس از آن به یک مرکز خیریه منتقل میشود تا در آنجا اتاقی به وی داده شود و مرحلهای جدید از زندگی خود را آغاز کند، بیآنکه بتواند، افقی پیش روی آیندهاش ترسیم کند. واقعیت امر این است، چنین کودکانی که تعداد آنها کم نیستند، کمکی مادی یا معنوی از جمعیت خیریه یا سازمان و ارگان و نهادی دولتی یا غیررسمی دریافت نمیکنند، آنها با وجود سن کم خود مجبور هستند، به تنهایی و بدون چشم داشت یاری و کمک بار زندگی خود را بر دوش بکشند و در این مسیر در معرض خطرات بسیاری قرار میگیرند و این یکی از ابعاد نادیده گرفته شده بحران تحمیلی سوریه است. «ریما» دختر بچه 10 ساله سوری به همراه برادرش علی 13 ساله طی درگیریهای شهر «رستن» و درحالی که تنها یک سال از بحران سوریه گذشته بود، یعنی در سال 2012 از دست دادند. این خواهر و برادر سوری نیز چون کسی را نداشتند که به آنها پناه دهد، ترجیح دادند، به تنهایی در خانه خود به زندگیاشان ادامه دهند، در حالیکه در این مدت عمه علی و ریما در آلمان تلاش داشت، نیازهای مالی آنها را تامین کند. با تشدید درگیریها در رستن، عمه علی و ریما هزینه سفر آنها به بیروت را تامین میکند و آنها در کوی «السلم» اقامت میکنند، بیشک چنین شرایطی برای بسیاری از کودکان بیسرپرست سوری شرایطی ایدهآل و رویایی است که به ندرت با آن مواجه میشوند، با این حال برای این دو کودک 10 و 13 ساله زندگی در کشور و شهری غریب بسیار سخت است، ریما مرتب گریه میکند و از برادرش درباره آینده تاریک و مبهماشان سوال میکند: چکار خواهیم کرد؟ اما پاسخ برادر سکوت است. چنین کودکانی خیلی زودتر از آنچه که باید بزرگ میشوند و بار مسئولیت زندگی را بر دوش میگیرند، بیآنکه امیدی به تغییر وضعیت خود داشته باشند. آینده تاریک و مبهم و بیپناهی و غربت وجه مشترک تمام این کودکان است که دوبار تازیانه زندگی را خوردهاند، یکبار با از دست دادن والدین خود و یکبار با بحران تحمیلی بر کشورشان که زندگی و آینده آنها را تباه کرد. انتهای پیام
93/12/12 - 00:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]