واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
با مشکل روانی همسر چه برخوردی کنیم؟ زیر بنای یک ازدواج موفق در سایه شناختیکامل و همهجانبه از خصوصیات و ویژگیهای شخصیتی طرف مقابل است. بعضی افراد زمانیکه تصمیم به ازدواج میگیرند، ملاک اولیهشان ظاهر افراد است که موردپسندشان باشد و از بررسی معیار مهمی چون سلامت روحی و روانی غافل میشوند. این در حالی استکه بعضی زوجها پس از ازدواج تازه متوجه وجود اختلالات روانی در همسرشان شده و ادامه زندگی مشترکشان در هالهای از ابهام قرار میگیرد و چه بسا کار به جدایی هم بکشد.
این هفته شبنم به دلیل مشکلات روحی و روانی همسرش به اتاق مشاوره مجتمع خانواده تهران آمد که در ادامه صحبت های او و تحلیل دکتر پرویز رزاقی، روان شناس را می خوانید. همسرم خودزنی می کند! شبنم: یک سال است ازدواج کرده ام. شوهرم مردی بسیار مهربان است که بی اندازه دوستم دارد و هرکاری که بخواهم برایم انجام می دهد. او برای ازدواج با من سختی های زیادی تحمل کرده و با این که به سیگار خیلی وابسته بود، اما برای راضی کردن من برای ازدواج، حتی آن را هم کنار گذاشت و رابطه اش را با دوستان نابابش قطع کرد و حالا تبدیل به یک مرد مهربان و پاک شده است. بعد از ازدواج سعی کردم جوابگوی تمام محبت های او باشم و به شوهرم کمک کردم تا درس بخواند و وارد دانشگاه شود و این اتفاق هم افتاد. با این که خیلی دوستم دارد، اما گاهی اوقات رفتارهایی نشان می دهد که حسابی عصبی و ناراحتم می کند. وقتی این رفتارها را از او می بینم، استرس زیادی به من وارد می شود و از شدت ترس سکوت می کنم. اما او از سکوتم متوجه می شود که ناراحت شده ام. به جای این که بیاید و منطقی با من در مورد ناراحتی ام صحبت کند، رفتارهای عجیب و غریبی از خودش نشان می دهد و به دلیل همین کارهایش بتازگی از او و تنها ماندن با او وحشت دارم. مثلا وقتی می بیند از او دلخور هستم، ضربه های محکمی به پیشانی و سرش می زند، پاهایش را می لرزاند و گریه می کند یا فریاد می کشد. وقتی این کارها را انجام می دهد، بشدت می ترسم و جرات نمی کنم به او نزدیک شوم. حتی گاهی اوقات از او به سبب رفتارهایش متنفر می شوم. هربار که دعوا می کنیم، شوهرم بعد از خودزنی، دیگر حرف نمی زند تا زمانی که با او آشتی کنم. پس از آشتی التماس می کنم که دیگر خودش را نزند. او هم قول می دهد. اما وقتی دوباره سر موضوعی دعوای مان می شود، خودش را کتک می زند و هربار از دفعه قبل بدتر. بعد از هربار دعوای مان به اتاق می رود و در را روی خودش می بندد. وقتی داخل اتاق است، مدام احساس می کنم می خواهد خودکشی کند. به آرامی به اتاق نزدیک می شوم و می بینم باز دارد خودش را کتک می زند و ناله می کند. خیلی می ترسم. آن قدر که می خواهم از خانه فرارکنم. یکبار به من گفت وقتی خودش را کتک می زند، دوست دارد من جلو بروم و دستانش را بگیرم و نگذارم خودش را کتک بزند. وقتی از شوهرم می پرسم که چرا خودت را می زنی، می گوید به تو خیلی وابسته هستم و می ترسم بعد از دعوا از من متنفر شوی و ترکم کنی یا می گوید طاقت بی محلی های تو را ندارم. یکی از دلایلی که فکر می کنم باعث شده شوهرم این رفتارها را از خود نشان دهد این است که یکی از برادرانش ازدواج ناموفق داشته و همسرش او را ترک کرده است. احساس می کنم این موضوع خیلی روی همسرم تاثیر گذاشته و برای همین بعد از هر دعوا می ترسد او را ترک کنم. اما باور کنید دیگر از این وضع خسته شده ام. من هم کم کم دارم مثل خودش می شوم. دلم نمی خواهد مادر یا حتی دوستانم از وضع روحی شوهرم باخبر شوند. خجالت می کشم. نمی دانم باید چکارکنم؟ بمانم و با او زندگی کنم یا طلاق بگیرم؟ لیلا حسین زاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
 
پنج شنبه 7 اسفند 1393 ساعت 17:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]