واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اخوی یکی از دوپایت را بردار! باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره میکنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آنها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! در عملیات بدر بچههای غواص با بلم از محور خودی حرکت کردند و نزدیک 30 ساعت این بچهها در بلم بودند و پارو میزدند. صدها بلم در هر ستونی حرکت میکردند که از هورالهویزه گذشتند که برسند به منطقه جاده خندق، آن طرف جزایر مجنون، نزدیک سواحل دجله در عمق 40 کیلومتری خاک عراق. شب قبل از عملیات این ستون بلمی که بچههای ما داشتند میرفتند کمین خورد و دو سه تا از قایقها، بچهها شهید شدند و افتادند توی آب و چون تجهیزات همراهشان بود و سنگین بودند، رفتند ته آب. در آن لحظه اتفاقی افتاد، که بعضی از اینهایی که قایق موتوری داشتند، قایق موتوریهایشان را روشن کردند؛ و ما هم که در بلم بودیم طبیعتاً با بلم نمیشد سریع جایی رفت. بلم قدرت تحرک و مانور نداشت. من یک لحظه در ذهنم آمد که تکلیف چیست؟
اگر عملیات لو رفته و باید در رفت، با بلم نمیشود در رفت، ما باید خودمان را یک جوری به یکی از این قایقهای موتوری برسانیم. اگر قرار است مقاومت کنیم، بعضی از اینها چرا روشن کردند و سر ته کردند و دارند بر میگردند؟ توی همین فکرها بودم که یکی از این قایقهای موتوری که داشت بر میگشت خاموش کرد به طور اتفاقی و کنار بلم ما ایستاد. من بلند شدم که برم توی قایق موتوری. یک لحظه تردید کردم که اصلا باید رفت الان یا نباید رفت؟خلاصه قضیه اینطوری شد که من ایستاده بودم و یکی از پاهایم در قایق موتوری بود و یکی از پاهایم در بلم و داشتم فکر میکردم که بپرم توی قایق و بزنم به چاک یا برگردم توی بلم و بنشینم ببینم چه میشود. یکی از برادرهای ما که– چون بچههای غواص توی بلم بودند و لباسهای غواصی آماده بود برای عملیات، به هر کدام از بچههای غواص ساعتهایی داده بودند که در آب کار میکرد و تنظیم کرده بودند که همه سر لحظه معینی وارد عمل بشوند و این لباسها در بلمها بود- ما دیدیم که خوب دیگر حالا که عملیات ظاهرا لو رفته، دیگر احتیاجی به این لباسها هم نیست. ما هم باید بپریم توی قایق و بریم. در آن لحظهای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جملهای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان. به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! یک پایت را در قایق گذاشتی و یک پایت را در بلم، نمیدانی میخواهی در بروی یا میخواهی بایستی مقاومت کنی، اینطوری نمیشود ادامه داد. گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! در آن لحظهای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جملهای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان. به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! ما هم که دیدیم اوضاع خراب شد، گفتم کی خواست برود؟ و به رو در بایستی اینها باز هم برگشتم توی بلم. از خجالت او برگشتم توی بلم نشستم در حالی که دلم توی قایق بود و نشستم کنار آنها. این جمله همیشه در ذهن من است. باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره میکنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آنها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! ما دو تا قاعده تئوریک داریم، دو نوع نظام سیاسی، دو تا جامعه دو جور زندگی دو تا تمدن. یکی تمدنی که بر اساس اصالت لذت و قدرت و شهوت بنا میشود و یکی تمدنی که بر اساس اصالت کمال و عدالت و انسانیت بنا میشود. تو نمیتوانی روشهای او را بروی ولی به این هدف برسی. مدت زیادی هم نمیشود یک پایت در بلم باشد و یک پایت در قایق، چون ممکن است اینها از هم فاصله بگیرند کار دستت بدهند! و بلم مقاومت، ولو بلم باشد، ماندن در آن بلم انسانیتر است تا رفتن به قایق موتوری که پشت به دشمن دارد. راوی : استاد حسن رحیم پور ازغدیتنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]