واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فيلمي که ديده نشود انگار ساخته نشده است

گفتوگو با مهدي رحماني، كارگردان «ديگري»تا به حال توجه کردهايد که از جمع اهالي سينما چه بخش قابل توجهي را هموطنان اصفهاني تشکيل دادهاند؟ البته اهالي اصفهان همواره اهل ادب و هنر بودهاند اما يکي ديگر از دلايل مهم اين امر آن است که اصفهانيها هميشه هواي همشهريهايشان را دارند و پيش از اينکه با هم رقابت داشته باشند، رفاقت دارند و اصلا همينطوري اصفهان شده نصف جهان! مهدي رحماني هم يک فيلمساز جوان و نوپاي اصفهاني است که به تازگي و با همکاري يکي از همشهريان با سابقهاش محمدعلينجفي(تهيهکننده فيلم) در سينما، به اين جمع پيوسته و اولين فيلم او «ديگري» اين روزها بر پرده سينماهاست.آقاي رحماني، فيلم «ديگري» يک قصه اصلي دارد که ارتباط پسربچه است با مردي که قصد دارد با مادرش ازدواج کند و يک قصه فرعي زن روستايي که ناچار به اطاعت از رسوم قومي است که هر دو موضوع بارها در فيلمهاي متعددي مطرح شدهاند مثل پدر و کافه ترانزيت. چرا براي فيلم اول سراغ يک قصه نخ نما شده و تکراري رفتيد؟ مسئلهاي که فيلم پيدا کرده همين است که همه ديگري را با اين دو فيلم مقايسه ميکنند. کافه ترانزيت را هم تازگي ميشنوم که مطرح ميشود. اما اساسا ديگري با هر دوي اين فيلمها فرق دارد و من اينطور فکر کردم که آن را ساختم. در کافه ترانزيت مسئله زني است که نميخواهد با برادر شوهرش ازدواج کند و در پدر هم ماجراي پسري است که وقتي ميرسد، مردي با مادرش ازدواج کرده و بايد از امروز او را به جاي پدرش بپذيرد. اما ديگري مسئلهاش اينها نيست؛ اولا که هنوز اين مرد ناپدري او نشده و زن هم قدرت ستيز کردن با برادرشوهرش را ندارد مثل فيلم کافه ترانزيت و روي پاي خودش نيست و يک زن خيلي معمولي است.البته ما در فيلم شناختي از اين زن پيدا نميکنيم که بگوييم جزو کدام دسته است. شخصيت زن خيلي پرداخت خوبي ندارد. خب، زن پيچيدگي خاصي ندارد. آن زني که شما در کافه ترانزيت ديديد چند درصد از زنان روستايي را شامل ميشود؟ ما در ديگري سعي کرديم اساس، روابط آدمها باشد و تاکيدش مخصوصا بر رابطه مرد و پسر داستان است.روستايي که در فيلم ميبينيم، نزديک تهران است؟ بله.پس چرا اين بچه اينقدر از شهر هراس دارد؟ وحشتش ديگر زيادي غير عادي است و اين يکي از دلايل اصلي نزديکشدنش به شخصيت ابراهيم است. چرا غيرطبيعي است؟ به نظر من 99درصد بچههاي شهر هم در اين سن از شهر و آدمهايش ميترسند.مگر 13،12ساله نيست؟ خب باشد. يک بچه سوم راهنمايي مگر از شهر نميترسد؟ من از شهر و آدمهايش ميترسم.شما خيلي با نازک طبعي نگاه ميکنيد. اين يک مسئله ديگر است. شما بايد نگاه رئاليستي ميداشتيد. حالا نگفتيد چرا اين موضوع برايتان جذابيت داشت که به عنوان کار اول به سراغ آن برويد؟ مسلما دغدغهام به آن صورت نبود که بگويم سالها به آن فکر ميکردم و مثل بچهام است و... .من چند سالي بود به دنبال اين بودم فيلم بلندم را بسازم و يک فيلمنامهاي هم در دست داشتم که به دلايلي متوقف شد. زماني هم اين اتفاق افتاد که ما پيش توليد را شروع کرده بوديم و گفتند بايد تغيير کند. ديديم اگر بخواهيم فيلمنامه را تغيير دهيم، آمدهايم ابرويش را درست کنيم چشمش را کور کردهايم. پس آن را گذاشتيم کنار و اين طرح را آقاي کاشاني به من پيشنهاد کرد و گفتم باشد ميسازم. اين طرح با آن يک فاکتور مشترک داشت: اينکه يک بچهاي ميآيد در شهر ولي خب اساسا فرق داشت؛ هم به لحاظ داستاني و هم ساختاري به اين کار هم من از لحاظي دلبستگي داشتم و آن هم تعلق خاطرم به سينماي رئاليستي بود که اين کار هم از همين جنس بود. پيش از اين هم اغلب کارهايم مستند بود و تخصصم در مستندسازي بود و ميخواستم کار اولم کاري باشد که بتوانم از آن دفاع کنم. نميخواستم کاري انجام دهم که خودم خيلي به آن ايمان ندارم اما بسازم به خاطر اينکه حرف روز جامعه است. براي شروع فکر ميکردم کاري انجام ميدهم که بلدم. ژانري که مورد توجه مردم است مرحله دوم کار است. اين بود که ديدم اين فيلمي است که من ميتوانم از عهدهاش بربيايم.اما اين رئاليسمي که دربارهاش حرف ميزنيد با خيلي از اتفاقاتي که در فيلم ميافتد مغايرت دارد. آن مراسم عروسي که در پايان فيلم ميبينيم واقعا ممکن است براي يک زن بيوه و مرد زن و بچهدار برگزار شود؟ يا اينکه طوري درباره 4ميليون حرف ميزنند که انگار 40ميليون است. ميخواهند زمين بخرند با 2ميليون تومان از آن! مراسم عروسي به آن شکل اتفاق نميافتد، درست ميگوييد. ولي فراموش نکنيد که من ميخواستم شوک وارد شود به آن بچه و به تماشاگر.فکر ميکنيد اين قابلباور است؟ من نظرم اين است که داستان آن چيزي که به مخاطب ميگويي اگر درست بگويي باور ميکند، حتي اگر دروغ بگويي. به هر حال سينما يک دروغ است ديگر.حدود 50دقيقهاي از فيلم صرف سفر ابراهيم و رضا به تهران ميشود و اتفاقاتي که در اين سفر ميافتد خيلي جالب توجه نيستند و از طرفي هرکدام چند بار تکرار ميشوند؛ مثلا پشت فرمان نشستن بچه، فرار کردناش، دعواي آن زن و شوهر و... . خب اين تکرار لازم بود؛ مثلا پشت فرمان نشستن بچه بار اول با برخورد عصبي ابراهيم مواجه شد که دعوايش کرد و بار دوم از او حمايت کرد.خب اگر يک مسئلهاي در فيلم مثل همين پشت رل نشستن که تکرار ميشد، قابل قبول بود ولي همه چيز به همين شکل تکرار ميشود. ديگر فيلم کش آمده. خب آن زن و شوهر که دعوا ميکنند در فيلم يک موتيف است، خيلي حرف دارد.مسئله دلايل پشت ماجراها نيست، مسئله کيفيت خود فيلم است. وقتي شما يک زندگي رئاليستي را ميبينيد همين است. نميتوانيد قواعد ژانر را فراموش کنيد. در اين تکرارها هم اتفاقات کوچکي ميافتد که ممکن است نگاه ما را عوض کند.چرا فروتن را براي نقش ابراهيم انتخاب کرديد؟ او امتحانش را در مورد نقش روستايي و گرفتن لهجه پس داده بود! ما اصلا قرار نبود لهجه داشته باشيم. لهجه را خود آقاي فروتن به نقش اضافه کرد! من اصلا به طور کلي با لهجه مخالفم. چون من خودم لهجه دارم و ميدانم چه اتفاقي ميافتد. شما وقتي لهجه ميگذاريد براي آدمها کاراکتر تعريف ميکنيد، بعد هم هيچ کس نميتواند مثلا اصفهاني صحبت کند مگر اينکه اصفهاني باشد. حالا وقتي اين کار را ميکنيد هر بازيگري يک جور حرف ميزند.بله. جالب است که هيچکدام از شخصيتها هم لهجه نداشتند جز ابراهيم. به هر حال چون روستايي بود انتخاب کرده که اينطور بازي کند. البته بيشتر اوايل فيلم اين لهجه وجود دارد و ما تا آمديم اين را حذف کنيم قدري زمان برد ولي نميخواستيم باشد و آن جاهايي هم که هست از دستمان در رفته!به مريلا زارعي هم نقش زن روستايي نميآمد. براي همين آنقدر لپهايش را گلي کرده بوديد. انصافا خيلي در اين نقش نشسته و بازياش هم فوقالعاده است. با اينکه نقشاش کوتاه است و ديالوگ چنداني ندارد ولي همين باعث ميشود بازيگر گيج شود که چه کند، ولي ايشان کارش را درست انجام داد.به هر حال در اين نوع فيلمها جا انداختن بازيگران شناختهشده خيلي سخت و بعيد است. البته من هنرپيشه حرفهاي آوردم که اکران بگيرم. چون در غير اين صورت قطعا فيلم اکران نميگرفت. اينکه اصلاً شکي درش نيست و طبيعتا من دلم ميخواست فيلم بسازم که اکران شود و ديده شود. اين برايم از همه چي مهمتر بود. چون وقتي فيلمي ديده نشود انگار اصلا نساختي. من قبلا آنقدر فيلم کوتاه ساختم و آنقدر جشنواره رفتم که ديگر فقط فيلم جشنواره دغدغهام نيست. دوست دارم فيلمي بسازم که هم خودم دوست داشته باشم و هم حداقل يک فروش نسبي داشته باشد.حالا اکران مگر شرايط خوبي دارد؟ من همين الان نامه نوشتم به شوراي صنفي که تو را به خدا اکران ما را تمديد کنيد. ما فيلممان را با سرمايه خصوصي ساختيم و فروش بدي هم ندارد، در اين 15،10 روز اول فروش خوب بوده و 20 ميليون فروخته بدون هيچ تبليغاتي و تکسانس هم بوديم.آقاي محمدعلي نجفي که تهيهکنندگي کار را بر عهده داشتهاند با توجه به اينکه خودشان هم کارگردان شناختهشدهاي هستند در امر کارگرداني فيلم دخيل بودند؟ آقاي نجفي از آغاز و در پيشتوليد در مورد همه چيز مشاور من بودند و با ايشان تمام مسائل را در ميان ميگذاشتم ولي گفته بودند که اين فيلم توست و در نهايت خودت بايد تصميم بگيري. هر جا از من نظر بخواهي نظرم را ميدهم ولي خودت فيلم را ميسازي و پاي فيلم هم در آخر خودت بايد بايستي.فيلمبرداري هم يکي از همين موارد بوده، ظاهرا که ايشان نظر ديگري داشتند اما در نهايت شما نظر خودتان را اعمال کرديد که نتيجهاش خيلي مطلوب نبود. رضا تيموري از دوستان و همکاران من بوده و من با او چندتا فيلم کار کرده بودم و خيلي هماهنگ بوديم به همين دليل خواستم که در اين کار کنار من باشد و کمک کند. گرفتن مجوز از خانه سينما هم خيلي سخت بود و بايد ارشاد تأييد ميکرد که ما اين کارها را انجام داديم ولي به هر حال در فضاي حرفهاي براي اولين بار قرار گرفتن براي من که ميخواستم با بازيگران حرفهاي هم کار کنم، حجم زيادي از انرژيام صرف اين ميشد که خودم را به باور آنها برسانم و آقاي نجفي معتقد بود که در يک کار فقط يک نفر بايد اين انرژي را صرف کند و بهتر است فيلمبردار شناختهشده و ثابت شده باشد و با تمرکز و دقت بيشتري کار کند که حالا در نهايت منجربه اين همکاري شد، من با نظر ايشان مخالف نيستم.پس شما هم از نتيجه کار همين استنباط را داريد؟ نه، من با نتيجه کار مشکلي ندارم چون حاصل دکوپاژ خودم است و من تمام قابهايم را از اول تا آخر ميديدم اما شايد اگر آدم باتجربهتري بود باري از دوشم برميداشت و من با انرژي و دقت بيشتري کارم را انجام ميدادم.چطور آقاي نجفي را پيدا کرديد و پذيرفتند تهيهکننده کار باشند؟ پيدا کردن ايشان که سخت نبود. من اصفهانيام، ايشان هم اصفهاني هستند! اين نقطه مشترکمان بود و من از طريق يکي از دوستان مشترکمان معرفي شدم به ايشان. قبل از آن قرار بود با تهيهکننده ديگري کار کنم ولي بعد با ايشان صحبت کرديم و به نتيجه رسيديم.ندا رجبي / همشهريتنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]