واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردنی که سرقفلی دارد
حضرت آیت الله العظمى آقاى حجت از فقهاى نامدار شیعه و سالك الى الله بود. وى از چند سال قبل ، مرگ خود را پیش بینى كرده ، بنابراین روز به روز، كارهایش را مرتب و منظم مى نمود تا یك سال قبل ، به واسطه خوابى كه دیده بود به مرگ خود اشاره كرد. چند روز مانده به مرگشان براى همه خانواده و اطرافیان ایشان ، این امر هم محسوس شد. آن بزرگوار، كسى را از پى نایب و دوست و وصى خود، حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج سید احمد زنجانى مى فرستد. پس از حاضر شدن ایشان ، در جمعى كه بعضى از فضلاى دیگر هم نشسته بودند، گفتند: مهر اسم مرا بشكنید (مهرى كه با آن ، ذیل نامه ها و فتواها را امضاء مى كردند) آقایان گفتند: چرا؟ ایشان گفت: براى اینكه كسى بعد از من از این مهر سوءاستفاده نكند. عرض كردند: حالا چرا؟ او گفت ، از این كسالت ، خوب نخواهم شد، و اصرار كردند. ولى حاضران جلسه تفأل به نیك نگرفته و انكار كردند. ایشان قرآن خواستند تا براى این كار استخاره كنند همه منتظر و خواهان این بودند كه آیه اى بیابد كه وعده بهبودى حال ایشان را بدهد، اما تا قرآن را گشود و به اول صفحه آن نگاه كرد، تبسم نمود. و با وجد و نشاط و انبساط فراوان ، این آیه را خواند: له دعوه الحق (رعد، آیه 14)، آقا قرآن را به دست حاضرین داد و همه با شگفتى دیدند كه اول سطر آیه كریمه له دعوه الحق بود.پس ، ایشان را قانع كردند كه مهر را نشكند بلكه در ظرفى لاك و مهر، گرفته شد و به نحو امانت نزد آقاى زنجانى بماند. ایشان اجازه داده و قیچى خواستند تا بند آن را از گردن خودشان ببرند. حاضرین ، متأثر از این عمل ، ولى خود با روح باز، بند را برید و مكرر مى گفتند: له دعوه الحق ، له دعوه الحق . پس از آن ، آقاى حاج غلامحسین اتفاق ، وكیل خود در تهران را خواست و در حضور آقاى زنجانى و بعضى دیگر، موجودى خود از وجوهات را حواله نمود كه به طلاب تبریز و نیز مبلغ دو هزار تومان براى چاپ كتاب الغدیر آیت الله امینى بدهد.... از اول روز دوشنبه - و حتى قبل از آن - از هنگام ظهر مى پرسیدند، مثل كسى كه در نزدیك ظهر، كار مهمى داشته باشد. حاضرین ، تصور مى كردند كه ایشان به خاطر نماز، سراغ ظهر را مى گیرند، تا اینكه در روز دوشنبه سوم ماه جمادى از یكى از دامادهایشان پرسیدند: امروز چند شنبه است ؟ او از پریشانى خاطر، اشتباه كرد و گفت : امروز یك شنبه ، دوم ماه است . آیت الله به زبان تركى از روى تعجب گفتند: پى (پى ، واژه اى تركى است كه در مواقع تعجب بكار مى برند). در این موقع ، یكى دیگر از بستگان و نزدیكانش گفت : خیر، امروز دوشنبه ، سوم ماه است . حضرت آیت الله حجت - رحمه الله علیه - چون حساب خود را روشن و مطابق دید، خوشحال شد و سر را به تصدیق حركت داد و باز پرسیدند: چه وقت است و چقدر تا ظهر مانده ؟ آنگاه به فرزند برومند خود، جناب حجه الاسلام سید حسن حجت دستور دادند براى من عدیله بخوان . ایشان هم خواندند و اعتقادات مكرر نمودند تا رسیدند به استودعك دینى مكرر گفتند: خدایا دینم را به تو سپردم پس از عدیله تربت سیدالشهداء - علیه السلام - طلبیده و قدرى میل كردند و گفتند: آخرزادى من الدنیا التربه اوتربه الحسین .حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى ، گفتند: من خدمت ایشان ، حاضر بودم و دیدم و شنیدم كه فرمود: در را باز كنید، جدم على علیه السلام به عیادت من مى آید.من كرارا دیدم كه آیت الله زاده حائرى ، غبطه مى خورد و حسرت مى برد و به نحوه مردن آیت الله العظمى حجت ، و مى گفت : هنوز چنین مردنى ندیدم . و به گفته واعظ شهید آقاى حاج انصارى قمى ، این گونه مردنها واقعا سرقفلى دارد. تنظیم: شکوری - گروه دین و اندیشه تبیانمنبع: سرگذشتهاى تلخ و شیرین قرآنمؤ لف :غلامرضا نیشابورى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]