واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
مهمان کلام اهلبیت؛
حکایات جالب آموزنده/ قسمت چهارم
این مجموعه مفید به صورت سلسله وار تقدیم می شود به علاقه مندان و پیروان خاندان عصت و طهارت.
سرویس فرهنگی جام نیوز؛ این مجموعه مفید به صورت سلسله وار تقدیم می شود به علاقه مندان و پیروان خاندان عصت و طهارت. حکایت اول جابر جعفى نقل مى كند:
بعد از خاتمه اعمال حج، با جمعى به خدمت امام محمد باقر عليه السلام رسيديم. هنگامى كه خواستيم با حضرت وداع كنيم ، عرض كرديم توصيه اى بفرمايند!
اظهار داشتند:
اقوياى شما به ضعفا كمك كنند!
اغنيا از فقرا دلجويى نمايند!
هر يك از شما خير خواه برادر دينى اش باشد. و آنچه براى خود مى خواهد براى او نيز بخواهد!
اسرار ما را از نااهلان مخفى داريد، و مردم را بر ما مسلط نكنيد!
به گفته هاى ما و آنچه از ما به شما مى رسانند توجه كنيد؛ اگر ديديد موافق قرآن است، آن را بپذيريد و چنانچه آن را موافق قرآن نيافتيد، بر زمين بياندازيد!
اگر مطلبى بر شما مشتبه شد، درباره آن تصميمى نگيريد و آن را به ما عرضه داريد تا آن طور كه لازم است براى شما تشريح كنيم.
اگر شما چنين بوديد كه توصيه شد و از اين حدود تجاوز نكرديد و پيش از زمان قائم ما كسى از شما بميرد، شهيد از دنيا رفته است . هر كس قائم ما را درك كند و در ركاب او كشته شود، ثواب دو شهيد دارد و هر كس در ركاب او يكى از دشمنان ما را به قتل برساند، ثواب بيست شهيد خواهد داشت. بحارالانوار جلد 2 صفحه 236 حکایت دوم ماءمون رقى نقل مى كند:
روزى خدمت امام صادق عليه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام كرده، نشست. آن گاه عرض كرد: يابن رسول الله، امامت حق شماست زيرا شما خانواده رأفت و رحمتيد، از چه رو براى گرفتن حق قيام نمى كنيد، در حالى كه يكصدهزار تن از پيروانتان با شمشيرهاى بران حاضرند در كنار شما با دشمنان بجنگند!
امام فرمود:
- اى خراسانى! بنشين تا حقيقت بر تو آشكار شود.
به كنيزى دستور دادند، تنور را آتش كند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى كه شعله هاى آن، قسمت بالاى تنور را سفيد كرد.
به سهل فرمود:
- اى خراسانى! برخيز و در ميان اين تنور بنشين!
خراسانى شروع به عذر خواهى كرد و گفت:
- يابن رسول الله! مرا به آتش نسوزان و از اين حقير بگذر!
امام فرمود:
- ناراحت نباش! تو را بخشيدم.
در همين هنگام، هارون مكى، در حالى كه نعلين خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام كرد. امام پاسخ سلام او را داد و فرمود:
- نعلين را بيانداز و در تنور بنشين!
هارون نعلينش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد!
امام با خراسانى شروع به صحبت كرد و از اوضاع بازار و خصوصيات خراسان چنان سخن مى گفت كه گويا سال هاى دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببيند وضع تنور چگونه است. سهل مى گويد، بر سر تنور كه رسيدم، ديدم هارون در ميان خرمن آتش دو زانو نشسته است. همين كه مرا ديد، از تنور بيرون آمد و به ما سلام كرد. امام به سهل فرمود:
در خراسان چند نفر از اينان پيدا مى شود؟
عرض كرد:
- به خدا سوگند! يك نفر هم پيدا نمى شود.
آن جناب نيز فرمودند:
آرى ! به خدا سوگند! يك نفر هم پيدا نمى شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان اين مرد يافت مى شد، ما قيام مى كرديم. بحارالانوار جلد 47 صفحه 123 حکایت سوم
هارون پسر جهم نقل مى كند:
هنگامى كه حضرت صادق عليه السلام در (حيره) منصور دوانيقى را ملاقات نمود، من در خدمت ايشان بودم.
يكى از سران سپاه منصور پسر خود را ختنه كرده بود. عده زيادى از اعيان و اشراف را براى وليمه دعوت كرد. امام صادق عليه السلام نيز از جمله دعوت شدگان بودند. سفره آماده شد و مهمانان بر سر سفره نشستند و مشغول غذا شدند. در اين ميان، يكى از مهمانان آب خواست. به جاى آب، جامى از شراب به دستش دادند. جام كه به دست او داده شد، فورا امام صادق عليه السلام نيمه كاره از سر سفره حركت كرد و از مجلس بيرون رفت. هر چه خواستند امام را دوباره برگردانند، برنگشت.
فرمود: از رحمت الهى بدور و ملعون است آن كس كه بر كنار سفره اى بنشيند كه در آن شراب باشد. بحارالانوار جلد 47 صفحه 39 حکایت چهارم
روزى جوانى به حضور امام صادق عليه السلام آمد و عرض كرد:
- سرمايه ندارم.
امام عليه السلام فرمود: درستكار باش! خداوند روزى را مى رساند.
جوان بيرون آمد. در راه، كيسه اى پيدا كرد. هفتصد دينار در آن بود. با خود گفت: بايد سفارش امام عليه السلام را عمل نمايم، لذا من به همه اعلام مى كنم كه اگر هميانى گم كرده اند نزد من آيند.
با صداى بلند گفت:
هر كس كيسه اى گم كرده، بيايد نشانه اش را بگويد و آن را ببرد. فردى آمد و نشانه هاى كيسه را گفت، كيسه اش را گرفت و هفتاد دينار به رضايت خود به آن جوان داد.
جوان برگشت به حضور حضرت، قضيه را گفت.
حضرت فرمود: اين هفتاد دينار حلال بهتر است از آن هفتصد دينار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت كرد و بسيار غنى شد. بحارالانوار جلد 47 صفحه 117.
۰۲/۱۲/۱۳۹۳ - ۱۷:۲۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]