واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
بعد از بنبست دولت شریف امامی تنها راه باقیمانده که در دربار به آن فکر میشد روی کارآمدن یک دولت نظامی بود و طبعاً اسم تیمسار اویسی بیشتر از هر کس به گوش میرسید.
اویسی فرماندار نظامی بود و همه شواهد نشان میداد که عوامل مختلف و مخصوصاً شخص شریف امامی در دولت و شهبانو و یارانش در دربار، که در آن زمان دربار مدار بودند، مانع از آن شده بودند که حکومت نظامی در چهارچوب وظائف و مسئولیتی که به عهده داشت عمل کند، و در حقیقت نیروهای فرماندار نظامی را که ارتشی بودند به صورت شیر بی یال و دم و اشکم درآورده بودند. به همین سبب هم اویسی ناگزیر کنار رفته بود. اما وقتی صحبت از یک دولت واقعی نظامی میشد اسم اویسی باز مطرح شد که بیاید و غائله را خاتمه دهد. اما درست این است که شهبانو و عوامل و یارانش که در آن زمان در دربار تصمیم گیرنده اصلی بودند، که در این باره مفصل صحبت خواهم کرد، مانع از نخستوزیری اویسی شدند. در نتیجه قرعه فال به نام ارتشبد ازهاری زده شد که نه سیاست را میشناخت و نه شرایط را و نه اساساً برای روزهای بحرانی تربیت شده بود. زیرا ارتشیان در زمان شاه حق دخالت در هیچ امر سیاسی را نداشتند و به طور کلی به شدت از سیاست کنار گذاشته میشدند. لذا دولت نظامی و طبعاً ارتشیان قادر به اداره مملکت در چنان شرایط بحرانی نبودند و نشدند و حتی خود ارتشبد ازهاری نیز مرد آن میدان نبود و به زودی معلوم شد که دولت او نه یک دولت نظامی که در حقیقت یک شوخی سیاسی است. در اینجا برای آنکه ماهیت این دولت و ذهنیت رئیس آن را روشن کنیم به نقل از یکی از دوستان درباریم ماجرایی را شرح میدهم که همه چیز را روشن میکند: روزی که قرار بود ازهاری به نخستوزیری منصوب شود و به همین علت هم به دربار احضار شده بود، در سرسرای کاخ سعدآباد با یکی از مقامات دربار رو در رو میشود و به سابقه آشنایی قبلی پس از احوالپرسی میگوید: فلانی دیدی چه خاکی بر سرم شد! و وقتی که آن مقام درباری با تعجب از ارتشبد جویا میشود که ماجرا چیست؟ ازهاری با نگرانی و آشفتگی جواب میدهد که: اعلیحضرت احضار فرمودهاند که فرمان نخستوزیری را به من بدهند! و میبینید که وقتی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران با این ذهنیت که پست نخستوزیری او یک نوع خاک بر سری است با مسئله برخورد میکند طبیعی است که حاصل کار چنین دولتی چه خواهد شد! مزید بر همه آن که ارتشبد ازهاری به یک سکته ناقص هم دچار شد و این سبب تا حتی اگر کور سوی امیدی در پیشانی این دولت باشد یکسره از میان برود و حوادث راه طبیعی خود را طی کند و به آن سرانجامی برسد که نتیجه محتوم آن بود. منبع:پس از سقوط ، سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی ، خاطرات احمد علی مسعود انصاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، تهران، بهار 1385 ، ص 121 تا 123
چهارشنبه 29 بهمن 1393 ساعت 19:40
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]