واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: درگیری خونین دو دوست سر دختر 12 ساله
پرونده قتل مردی که برای جلوگیری از کشتهشدن فرزندش در نزاع مداخله کرده بود در دادگاه کیفری استان تهران رسیدگی شد و متهم ادعا کرد بهخاطر دختر مورد علاقهاش دست به این کار زده است.
ماموران پلیس، خردادماه سال گذشته در جریان قتل مردی به نام حمید قرار گرفتند. آنها بعد از حضور در محل متوجه شدند این مرد با ضربه چاقو که به رگ گردنش برخورد کرده جانش را از دست داده است. وقتی پسران مقتول مورد بازجویی قرار گرفتند مدعی شدند درگیری زمانی اتفاق افتاد که چند نفر برای بردن کیانا دختر مورد علاقه یکی از پسران خانواده به محل آمدند. تحقیقات ماموران نشان داد کیانا زمانی که ١٢ساله بود با چندپسر در ارتباط بود و سپس ازدواج کرد اما بعد از مدتی طلاق گرفت و دوباره به روابطش با آن پسران ادامه داد و در نهایت دعوای محمود و علی- دورقیب عشقی- برسر کیانا منجر به قتل پدر علی شد. بهاینترتیب محمود- متهم اصلی پرونده- و سهجوان دیگر که او را در این درگیری همراهی کرده بودند، بازداشت شدند و پرونده بعد از صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه٧١ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا نماینده دادستان در جایگاه قرار گرفت و برای متهمان درخواست مجازات کرد. سپس اولیایدم حمید در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. علی پسر مقتول که در جریان دعوا قرار داشت خطاببه قضات توضیح داد: «چندسال بود که کیانا را میشناختم و با او دوست بودم بعد از مدتها ارتباط ما به هم خورد. کیانا قهر کرد و با محمود دوست شد بعد هم دوباره با من دوست شد. چندروزی بود که به خانه ما آمده بود و آنجا زندگی میکرد که یکدفعه محمود و دوستانش آمدند و او را با خود بردند.بار اول پدر و مادرم برای اینکه درگیری نشود اجازه داده بودند کیانا با آنها برود اما بعد من تلفن زدم و با محمود دعوا کردیم، چنددقیقه بعد محمود جلوی خانه ما آمد و درگیری شروع شد. پدرم برای اینکه به من آسیبی وارد نشود جلو آمد و محمود هم چاقویی به گردن پدرم زد.» در ادامه جلسه محاکمه نوبت به محمود رسید. او اتهام قتل را قبول کرد و گفت: «کیانا را از وقتی ١٢ساله بود میشناختم و با او دوست بودم؛ بعد از مدتی از من جدا و با علی دوست شد بعد از علی هم جدا شد و ازدواج کرد اما طلاق گرفت و دوباره به سمت ما آمد. روز حادثه مادر کیانا با من تماس گرفت و گفت کیانا چندروز است به خانه نمیآید؛ خیلی ناراحت بود گفتم او را پیدا میکنم. اول فکر میکردم با یکی از بچهها دوست شده و به دماوند رفته، اما بعد فهمیدم در خانه علی است؛ به آنجا رفتم و کیانا را گرفتم تا تحویل مادرش بدهم بعد از اینکه از آنجا رفتیم علی زنگ زد و به من فحش داد. دوباره به خانه او برگشتم که این اتفاق افتاد. من اصلا نمیخواستم پدر علی را بکشم او مرد خوبی بود و با من هم درگیری نداشت.» هیات قضات بعد از پایان جلسه رسیدگی، برای صدور رای دادگاه وارد شور شدند. شرق
سه شنبه 28 بهمن 1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]