واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ساعتهايي كه يك نفر ساخته و كوك كرده
حكمتو فلسفه- لايبنيتس معتقد است كه بهعلت فاعلي نميتوان اكتفا كرد زيرا به هر حال، ذهن انسان ترجيح بيمرجح را نميپذيرد.
او علت ترجيح را علت كافيه يا علت موجبه يا اصل جهت كافي ناميد. درواقع سوبژكتيويزم بار كلي در بحث عليت - يا همان اعتقاد به دال و مدلول - در لايب نيتس به اصل جهت كافي ميرسد.
براساس اين اصل، «بايد نظر كنيم در اينكه فلان امر چرا چنين واقع شد و قسم ديگر واقع نشد با آنكه ممكن بود بشود. زيرا ذهن انسان ترجيح بيمرجح را نميپذيرد و هيچچيز تا واجب نشود، موجود نميشود. لايبنيتس در اين تحقيق به همان چيزي رسيد كه افلاطون و ارسطو ميگفتند كه: هرچه واقع ميشود براي رسيدن به كمال وجود است يعني به بهترين وجهي كه براي وجود ممكن است و آن علت غائي اوست.»
درواقع اصل جهت كافي در مقام اثبات است نه ثبوت. فرق است ميان مقام اثبات و ثبوت. «نميتوانم بپذيرم»، غيراز «نميتواند وجود داشته باشد» است.
از طرفي لايبنيتس به يك حقيقت كه نيرو و كوشش نام دارد معتقد شد. وي معقتد است كه چيزي حقيقت است كه «فعل و تاثيري داشته باشد و آنچه فعل و تاثير دارد، نيرو و كوشش است و نيرو هرگاه فعلش به حركت و اشباه آن باشد، جسم است و چون بهصورت علم و ادراك درآيد، روح است.» اگرچه لايبنيتس به حقيقت واحد معتقد است اما اين بدان معنا نيست كه كثرت موجود در عالم را مورد توجه قرار نداده است. او براي توجيه اين كثرت معتقد است كه حقيقت واحد بهصورت اجزاي بسيار درآمده و نام اين اجزا را موناد نهاده است.
تلقي موناد بهعنوان نيرو كوشش يا به تعبير امروزين، انرژي، درواقع نتيجه رويكرد عقلي و نه تجربي لايبنيتس است. لايب نيتس نيز همانند مالبرانش براي توجيه رابطه عليت همه امور را منتسب به خدا ميداند. اما برخلاف مالبرانش معتقد است كه خدا صانعي عاجز نيست كه لازم باشد دائما در ماشيني كه ساخته، دست ببرد؛ بلكه از ابتدا اين ماشين را كامل ساخته و تا ابد چرخها و اجزاي اين ماشين به اتفاق كار خواهند كرد. به عبارتي ديگر لايبنيتس به يك «هماهنگي پيشين بنياد» معتقد است.
براين اساس، «هر امري كه در هر جوهر فرد (موناد) واقع ميشود، نتيجه امري است كه بلافاصله پيش از آن در آن جوهر واقع شده بود و اين رشته همچنان بهقهقرا تا روز اول خلقت كشيده است و در جوهرهاي ديگر همچنين، و اين احوال جوهرهاي مختلف برحسب ترتيبي كه خداوند از آغاز مقرر فرموده با هم مقارنه و موافقت دارند و اين مقارنه و موافقت بهنظر ما بهصورت تاثير و تاثر و علت و معلول جلوه ميكند ولي خطاست؛ چون هر حالتي در هر جوهري معلول حالت پيشين خود اوست نه معلول حالت جوهر ديگري كه مقارن او است.» لذا مثلا وقتي اراده ميكنم كه پايم را حركت دهم، اراده من معلول حالتهاي پيشين نفس من است و حركت پايم نيز معلول احوال پيشين پايم است. ليكن بايد توجه داشت كه اين مقارنه را خدا از ازل ايجاد كرده است؛ مانند دو ساعت كه توسط يك فرد، ساخته و كوك شدهاند.
تاريخ درج: 28 ارديبهشت 1387 ساعت 10:26 تاريخ تاييد: 28 ارديبهشت 1387 ساعت 12:37 تاريخ به روز رساني: 28 ارديبهشت 1387 ساعت 12:31
شنبه 28 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]