واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: هر که حرص به قناعت بفروشد؛ ظفر یابد به عزّ و مروت وبلاگ > صیافی، مهدی - قناعت،طلب ناکردن است آن را که در دست تو نیست و بینیاز شدن [است]؛ بدانچه هست.
قال الله تعالی: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»الایه(هرکس که عمل کند شایستهای را - مرد باشد یا زن- در حالی که (به دل) مؤمن باشد، به راستی که او را زندگی میبخشیم به زندگانی پاک الایه (یعنی تا آخر آیه).(نحل،آیه 97) بسیاری از مفسران گفتهاند که حیات طیّبه، قناعت است اندر دنیا. جابرِ عبدالله گوید(رضی الله عنه) که پیغامبر (صلّی الله عَلَیه و سلَّم) گفت: قناعت،گنجی است که بنرسد.(به پایان نمی رسد مأخذ حدیث را طبرانی در اوسط و بیهقی در زهد ارائه کردهاند). و ابو هریره (رضی الله عنه) گوید که پیغامبر(صلّی الله عَلَیه و سلَّم) گفت: پرهیزگار باش تا عابدترین مردمان باشی [و خرسند باش تا شاکرترین مردمان باشی و هرچه خویشتن را خواهی مردمان را خواه تا مؤمن باشی] و با همسایگان، همسایگی نیکو کن تا مسلمان باشی و بسیار مخند که خنده بسیار دل را بمیراند.( صحیح بخاری، 6015 و 6014 و مسلم، 5- 2624/ 41). [و گفتهاند: درویشان مردهاند اِلا آنکه خدای تعالی او را به عزّ قناعت زنده کند]. بشر حافی گوید: قناعت، پادشاهی است (که) آرام نگیرد [مگر] اندر دل مؤمن. [احمد بن ابی الحواری گوید؛ ابوسلیمان دارانی گفت: قناعت از رضا، به جای ورع از زهد است. ( یعنی قناعت نسبت به مقام رضا مثل ورَع نسبت به زهد است). گفتهاند: قناعت، آرامِ دل بوَد به وقت نایافتن آنچه دوست داری. ابوبکر مراغی گوید: عاقل آن است که کارِدنیا تدبیر به قناعت کند. ابوعبدالله خفیف گوید: قناعت،طلب ناکردن است آن را که در دست تو نیست و بینیاز شدن [است]؛ بدانچه هست. و در معنی آنکه خدای (عزوجل) میگوید: «رِزْقاً حسناً» ؛ گفتهاند: قناعت است. محمدبن علی الترمذی گوید: قناعت، رضا دادن است به آنچه قسمت کردهاند از روزی. [و دیگر گفتهاند: قناعت،بسنده کردن ایت به آنچه بوَد و بیشتر را طلب ناکردن]. وهببن مُنبّه گوید: عزّ و توانگری به جولان بیرون شدند. قناعت را دیدند. به نزدیک او بایستادند. [و گفتهاند: هر کس که قناعتش فربه بوَد؛همه خوردنیهایش خوش بود]. [ابوحازم به قصّابی بگذشت. گوشتِ فربه میفروخت. قصّاب گفت: یا ابا حازم! از این گوشت بخر که فربه است. گفت: سیم ندارم. گفت: زمانت دهم. گفت: من خود را زمان دهم نیکوتر از آنکه تو زمان دهی!. و گفتهاند: قانعترین مردمان کیست؟ گفت: آنکه مردمان را معاونت پیشه کند و مؤونت کم افکند. و اندر زبور است که قانع، توانگر است اگرچه گرسنه باشد. و [گفتهاند] خداوند تعالی پنج چیز به پنج جای بنهاد: عزّ اندر طاعت و ذلّ اندر معصیت و هیبت اندر قیامِ شب و حکمت اندر شکم خالی و توانگری اندر قناعت. [ابراهیم مارستانی گوید: کینه بکش از حرص خویش به قناعت؛ چنانکه از دشمن کشی به قصاص]. ذوالنّون مصری گوید: هر که قناعت کند؛ از اهل زمانه راحت یابد و بر همگان مهتر گردد. [کتّانی گوید: هر که حرص به قناعت بفروشد؛ ظفر یابد به عزّ و مروت]. و گفتهاند: هر که چشم بر چیز مردمان دارد؛ اندوه وی دائم بود. گویند: مردی حکیم را دیدند تره از سرِ آب [فرا] میگرفت و میخورد. این مرد گفت: ای حکیم! اگر [تو] خدمت سلطان کنی؛ تو را این نبایستی خورد. حکیم گفت: اگر تو بدین قناعت کردی؛ خدمت سلطانت نمیبایستی کرد. ... بویزید را گفتند: به چه یافتی این چه یافتی؟ گفت: اسباب دنیا جمع کردم و به رسن قناعت بیستم و اندر منجنیقِ صدق نهادم و به دریای نومیدی انداختم و به راحت افتادم. عبدالوهّاب گوید: به نزدیک جنید بودم و به وقت موسم، بسیاری عجم و مولَّدان،گرد وی نشسته بودند. مردی پانصد دینار بیاورد و پیش نهاد و گفت: بر این قوم تفرقه کن. [جنید] گفت: جز این مال [دیگر] داری؟ گفت: دارم [و بسیار دارم]. گفت: دیگرت مال همی باید؟ گفت: باید. گفت: برادر[که] تو اولی تری به این زر؛ و قبول نکرد. آنچه در بالا آمد چند خطی بود از کتاب، ترجمه رساله قشیریّه، زَیْن الاسلام استاد ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری، مترجم: ابو علی حسن بن احمد عثمانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: مهدی محبتی، که توسط انتشارات هرمس در سال 1391 منتشر شده است.
یکشنبه 19 بهمن 1393 - 09:15:08
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]