واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: نگاهی به خصوصیات و زندگی یک مبارز قدیمی و معلم پیشکسوت وبلاگ > آیت اللهی، میرزا علی - در نوجوانی جذب جلسات مذهبی یزد شد. وقتی در هنرستان صنعتی یزد (شهید رجایی فعلی) درس میخواند از جمله کسانی بود که در طیف مذهبی قرار میگرفت. وقتی در سالهای نوجوانی وجوانی آقای غفوری تمام امکانات برای انحراف مهیا بود هیچ نقطه ضعفی از این جوانمرد شریف دیده نشد.
وقتی در سال ۱۳۵۲ وارد دانشگاه علم و صنعت شد بلافاصله از نیروهای مذهبی و فعال مسجد دانشگاه، گروه کوه نوردی، طیف مذهبی و... به شمار آمد. دیری نپایید که صبرش از اختناق آن دوران تمام شد و در جرگه نیروهای مذهبی دانشگاه فرار گرفت. از همان سال اول دانشگاه در اعتصابات (دوران اختناق ۵۶-۵۲ غیر قابل تصور است) شرکت میکرد، بیریا و شاید هم کم ملاحظه! در همان اولین اعتصاب با دو تن از دوستانش در صف اول تظاهرات داخل دانشگاه قرار گرفته و از سوی نگهبانان شناخته شدند. نهایتا از راه دیوار و غیرمتعارف استفاده کرده و از دانشگاه خارج شده و با معاوضه لباسها و تغییر ظاهری به دانشگاه وارد میشدند. کم کم به امید فراموشی نیروهای گارد بودند ولی شرایط نشان میداد که بازگشت به هیأت و لباس قبلی آنها را به دردسر خواهد انداخت. بالاخره آقای غفوری نتوانست دوام بیاورد و میگفت: «من خودم نیستم! این ترکیب من نیست، از قیافه مبدل خسته شدهام و...». بالاخره صبرش که تمام شد با لباس قبلی به دانشگاه آمد و در بدو ورود دستگیر شد. در مقر گارد شدیدا کتکش زده بودند، پاهایش از ضربه نوک پوتین دژخیمان زخمی شده و تورم و درد آزارش میداد. راضی بود که خودش شده است! بالاخره دستگیرش کردند. در مراسم ختم دوم دانشجویانی که از کوه سقوط کرده بودند زندانی شد. در زندان نیز گویا میخواستند با فانوسقه به سرش ضربه بزنند که خوشبختانه منصرف شده بودند و بالاخره بعد از چند ماه از زندان آزاد شد. صبر نداشت، انگیزه و شورش مثال زدنی بود. همیشه زیر رختخواب او ضبط صوت، نوار سخنرانی امام (ره) آماده بود که شاید بتواند دانشجویی را با کلام امام جذب کند و بیم آن میرفت که بیگدار به آب بزند و لو برود. صداقت، صراحت و اخلاص و بیآلایشی او را از سایرین متمایز کرده بود. اهل مطالعه بود، فروتن و دوست داشتنی. با لبخندی که همیشه لبانش را مینواخت. از سومین سال دانشجویی او بود که با تغییر منزل، صاحبخانه خوبی یافته بود. مردی صاحبخانهاش بود که بر خلاف سایر صاحب خانههای دانشجویی با رفت و آمد زیاد به منزل آقای غفوری مخالفتی نداشت. میهمان نوازی، گرمی برخورد و صفای او باعث شده بود که منزلشان پاتوق دوستان مبارز شود. یک بار که منزلشان توسط نیروهای ساواک محاصره شده بود (قصد دستگیری دانشجویان دیگری را داشتند که اتاقشان روبروی اتاق آقای غفوری بود)، لا اقل ۶ نفر از بچه مذهبیهای فعال مذهبی و یک کارتن کتابهای ممنوعه سیاسی یک جا جمع شده بودند ولی خوشبختانه مأمورین ساواک اتاق ایشان را بررسی نکرده بودند. همیشه بدنبال خرید کتاب و شنیدن سخنرانی بود. انتشارات بعثت، سخنرانیهای مرحوم فخرالدین حجازی و... بعد از پیدایش فضای باز سیاسی دوران کارتر و شروع باز شدن امکان فعالیتهای سیاسی، نیروی خود را بر چاپ اوزالید، اطلاعیهها و... متمرکز کرده بود و بالاخره بعد از پیروزی انقلاب مدتی فروش کتاب را پیشه خود کرده بود. به سادگی درس رشته مهندسی را فدای خدمت به مردم کرد و با معادل سازی واحدهای درسی فوق دیپلم فنی را گرفت (البته بعدا در رشته تربیتی ادامه تحصیل داد) و در ارگانهای مختلف فعالیت میکرد تا اینکه جذب آموزش و پرورش شد. در تهران کم کم داشت به عنوان یکی از نیروهای قابل اعتماد آموزش و پرورش شناخته میشد و پلههای ترقی و انتصاب در پستهای مختلف را تجربه میکرد که مرحوم پدرش بیمار شد. خیلی راحت و ساده به همه امکاناتش در تهران پشت پا زد و به یزد آمد. وقتی از او دلیل را پرسیده بودند پاسخش روشن بود: «خدمت به والدین و رضایت پدر!». آمد تا پدرش را سرپرستی کند و سپس مادرش را سرپرستی کند!
همسر اقای غفوری یزدی نبود و یکی از غیر یزدیها از ایشان پرسیده بود چگونه حاضر شدید به یزد مهاجرت کنید؟ پاسخ چنین بود: اخلاق خوش محمد آقا باعث شده که به هر جای مملکت برود با او خواهم رفت. وظیفهشناسی و حساسیت اعتقادی از او فردی ساخته بود که در هر کجا کار میکرد به زودی مورد توجه مسوولین مافوق و مراجعین قرار میگرفت. از اولین تجربیات کاری او که به عنوان معلم و دبیر علوم در دبیرستان جهان آرای تهران زیر نظر مرحوم شهید دکتر غلامرضا دانش آشتیانی شروع به کار کرد تا تا مسئولیتهای مختلفی که در آموزش و پرورش تهران و یزد گرفت، مسئولیتهای کاری در استانداری، کانون زبان و دانشگاه جوادالائمه و... همیشه چهره مثبت و فعال، وقت گذار و نتیجه گرایی از او ساخته بود. واقعیت این است که کمتر کسی را دیدهام که از این بزرگوار بدی دیده باشد، مرد خانه، مرد کار و مرد فعال در عرصههای اجتماعی با بینش روشن و آگاه به امور زمانه و سیاست بود که در عین آگاهی در عمل متعادل رفتار میکرد. اگر غفوری با اتصال به بخشی از زندانیان سیاسی که هم بندش بودند و استفاده از سوابق انقلابی و فعالیتهای اجتماعی قبل از انقلاب خود میخواست به حطام دنیایی برسد به راحتی میتوانست از فرصتهای طلایی بدست آمده استفاده کند ولی هرگز وارد این بازیها نشد و فروتنانه سعی کردعمری زندگی سالم داشته باشد. فکر میکنم بیماری و سختی پایان عمر (بیش از سه ماه بستری در بیمارستان و عملهای متعدد) عنایت خداوندی بود و میخواست او را پاکتر کند تا در سرای باقی جایگاهی رفیع و منزلی فسیح برای این عزیز صادق تدارک ببیند. از سوی دیگر ایام بیماری او عرصه آزمایشی برای دیگران نیز بود، همسرش اولین کسی بود که از این آزمایش سربلند و پیروز بیرون آمد، فکر میکنم صبروارۀ عجیب این بانوی فداکار را به خود مشغول کرده بود، صبح به عشق همسر بین صفا و مروه سعی میکرد، گاه شبها تا صبح بیدار میماند و نیایش و دعا و صبح تا شب در بیمارستان پشت قسمت «آی سی یو» در انتظار دیدن پزشکان، احوال گرفتن از بیمار، گرفتن دستور خرید داروی کمیاب و.... تا ساعت ملاقات فرا برسد و چون پردانهای به دور شمع وجود کسی بگردد که سالها با او زیسته بود. دوستی میگفت اگر ماهیت فردی را خواستی بشناسی به همسرش نگاه کن و ببین نسبت به او چه نظری دارد؟ چون تمام زیر و بم زندگی او و ویژگیهای رفتاری و اخلاقی او را میشناسد و همسر غفوری به او اعتقاد داشت.
شنبه 18 بهمن 1393 - 09:26:26
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]