واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بوسه قاتل برطناب دار
مردي كه از دو سال قبل به اتهام قتل همسرش در حبس به سر ميبرد در جلسه محاكمه از قضات خواست حكم قصاص او را صادر كنند تا زودتر مجازات شود.
به گزارش خبرنگار ما، بعد از رسميت پيدا كردن جلسه شعبه 75 دادگاه كيفري استان تهران، نماينده دادستان در جايگاه حاضر شد و در شرح كيفرخواست گفت: مرد63سالهاي كه از زندان به دادگاه منتقل شده است يوسف نام دارد. ظهر روز اول آذرماه سال 91 بود كه اين مرد با خانه دخترش تماس گرفت و گفت كه مرتكب قتل شده است. لحظاتي بعد هم مأموران پليس با تماس دختر متهم راهي خانه او شدند و يوسف را در حال كشيدن سيگار در يكي از اتاقها بازداشت كردند. مأموران در اتاق ديگر، جسد مقتول را در حالي كه با سيم تلفن به دور گردنش خفه شده بود، كشف كردند. نماينده دادستان ادامه داد: يوسف در اولين مراحل بازجوييبه قتل همسرش اقرار كرده و حادثه را هم شرح داده است، بنابراين جرم او محرز است و برايش درخواست مجازات دارم.
پس از آن پدر و مادر مقتول به دادگاه گفتند كه خواستهشان قصاص است و حاضر به گذشت نيستند. پدر مقتول گفت: يوسف بايد توضيح دهد كه چرا دخترم را كشته است. دخترم بيش از 20 سال در خانه او زندگي كرد و آزاري هم نداشت. يكي از دختران مقتول هم گفت: پدرم مرد بدگماني بود و فكر ميكرد كه مادرم به او خيانت ميكند. او سر اين موضوع مادرم را اذيت ميكرد در حالي كه مادرم گناهي نداشت و زن پاكدامني بود. من مادرم را از دست دادهام و پدرم در زندان است. در حقيقت در اين مدت پدر ندارم چراكه سايهاش از زندگي ما كوتاه شده است. حالا هم ميخواهم او قصاص شود چراكه بعد از مرگ مادرم او را هم از دست دادهام. دختر ديگر مقتول اما گفت: من از پدرم اعلام گذشت ميكنم اما ميخواهم او در حبس بماند تا تاوان بدگمانيهايش را بدهد.
سپس يوسف به درخواست قاضي اسدي در جايگاه قرار گرفت و اتهام خودش را پذيرفت. او توضيح داد: سال 70 بود كه با همسرم آشنا شدم و با هم ازدواج كرديم. ما زندگي آرامي داشتيم تا اينكه بعد از 10 سال با زني كه در همسايگي ما زندگي ميكرد، رفتوآمد كرد و اختلاف ما شروع شد. آن زن به مصرف مواد اعتياد داشت و ميدانم كه عامل اصلي حادثه هم رفتار آن زن است. مدتي كه گذشت به رفتار همسرم مظنون شدم و درباره آن از او سؤال كردم. گفت كه به من خيانت نميكند و دچار توهم شدهام. يك روز يكي از دوستانم درباره زني كه در محله ما زندگي ميكرد از من سؤال كرد. وقتي به نشانيها در دقت كردم فهميدم كه دوستم درباره همسر من حرف ميزند. چند روز بعد هم وقتي از مغازه سر كوچهمان خريد كردم شنيدم كه دو نفر درباره يكي از زنان محل حرف ميزنند. ايستادم و به حرفشان گوش دادم. نشانيهايي كه ميدادند به نشانيهاي همسرم شباهت داشت. احتمال دادم كه همسرم خيانت ميكند. به خانه آمدم و از همسرم توضيح خواستم كه انكار كرد. با هم مشاجره كرديم. سيم تلفن را برداشتم و به دور گردنش انداختم و فشار دادم. در آن حالت گفت كه قبول دارد خيانت كرده و خواست او را طلاق دهم. گفتم كه ديگر براي طلاق دير شده. نتوانستم خودم را كنترل كنم. احتمال دادم اگر رهايش كنم دوباره منكر همه چيز شود به خاطر همين خفهاش كردم. بعد با دخترم تماس گرفتم و ماجرا را توضيح دادم. سيگاري روشن كردم و مشغول كشيدن شدم تا اينكه مأموران رسيدند و بازداشت شدم.
قاضي سؤال كرد: چرا وقتي به همسرت بدگمان شدي او را طلاق ندادي؟ متهم گفت: همسرم خودش يك بار درخواست طلاق داد. گفت كه از بدگمانيهايم خسته شده. وقتي به دادگاه رفتيم متوجه شدم كه ميلاد يكي از ائمه است. به احترم آن امام از طلاق پشيمان شديم و آشتي كرديم تا اينكه حادثه اتفاق افتاد. متهم گفت: همسرم آبروي مرا در محل برده بود. حالا هم از وضعيتي كه دارم خسته شدهام. طناب دار را ميبوسم و از شما ميخواهم زودتر مرا قصاص كنيد تا از زندگي خلاص شوم.
هيئت قضايي بعد از شنيدن آخرين دفاع متهم و وكيل مدافع او وارد شور شدند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]