تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833798568




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه +تصاویری از بنفشه‌خواه و دخترش


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه +تصاویری از بنفشه‌خواه و دخترش
دومین بچه‌ی خانواده‌ پنج نفره‌شان است یا اگر نشانی دقیق‌ترش را بخواهید، دقیقاً بعد از «هژیر» و قبل از «پژمان» به‌دنیا آمده است.

گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه +تصاویری از بنفشه‌خواه و دخترش
دومین بچه‌ی خانواده‌ پنج نفره‌شان است یا اگر نشانی دقیق‌ترش را بخواهید، دقیقاً بعد از «هژیر» و قبل از «پژمان» به‌دنیا آمده است.یکی از برادرهایش مهندس عمران شد و دیگری چهره‌پرداز، اما فرزند وسط خانواده، معروف‌ترین چهره از آب درآمد: بیژن بنفشه‌خواه .بیژن بنفشه‌خواه یکی از محبوب‌ترین بازیگران کمدی ایران است و در آثار طنز بسیاری بازی کرده. اما وقتی از خودش درباره‌ي به‌یاد‌ماندنی‌ترین بازی‌هایش می‌پرسيم، این چهار مجموعه‌ي تلويزيوني را انتخاب می‌کند: «پژمان»، «ساختمان پزشکان»، «بدون شرح» و «راه طولانی».البته بیژن بنفشه‌خواه علاوه بر بازیگری، فعالیت در حوزه‌های دیگر را نیز تجربه کرده؛ مثل اجرای مسابقه‌ی بازیگری «ستاره ۲۰» که تازه‌ترین فعالیت هنری‌اش محسوب می‌شود.
گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه و عکس دخترش+تصاویر
بیژن بنفشه‌خواه داستان نیمه‌تلخ و در بعضی صحنه‌ها پرسوز و گداز روزگار نوجوانی‌اش را برای نوجوانان امروز به تصویر می‌کشد و از راه دراز و پرفراز و نشیبی می‌گوید که بیژنِ دیروز را رسانده به بیژن امروز!اگر بخواهی از بین دوره‌های مختلف سنی، یکی را انتخاب کنی، بهترین روزهاي زندگي‌ات در چه دوره‌ای شکل گرفته؟بهترين روزهاي زندگي من به سال‌هاي دبيرستان برمی‌گردد؛ يعني همان دوره‌ی نوجوانی که آدم پر از انرژي است و بي‌بهانه خوشحال است.ميانه‌ات با درس و مدرسه چه‌طور بود؟من بچه‌ي درس‌خواني نبودم و مدرسه برایم کابوس بود! در دوره‌ي ابتدايي معدلم ۱۹-۱۸ بود. اما از اول راهنمايي سالي يك‌بار تجديد شدم تا اول دبيرستان كه دیگر كلاً مردود شدم! البته يادم مي‌آيد پاييز آن‌سال دوباره از من و حدود 10 نفري كه رد شده بودند، امتحان گرفتند و همه‌مان قبول شديم و رفتيم پايه‌ي دوم. پدرم هم از اوضاع درسي‌ام ناراضي بود. اما از اين‌جور مسايل كه بگذريم، دوره‌ي نوجواني‌ام را دوست دارم و فكر مي‌كنم نوجواني مي‌تواند دوره‌ي طلايي زندگي هركسي باشد.بیژن بنفشه‌خواه از فوت و فنش می‌گویدبا اين اوضاع درس‌نخواندن چه‌طور دانشگاه قبول شدي؟این موضوع باعث تعجب خودم هم شد! تقريباً آن‌قدر از قبول‌نشدنم مطمئن بودم كه حتي «پيك ‌سنجش» را که اسامی قبول‌شدگان در آن چاپ می‌شد، نگرفتم.سال 1370 در مقطع سوم دبيرستان درس می‌خواندم و هنوز ديپلمم را نگرفته بودم. آن‌موقع هنوز مي‌توانستي قبل از گرفتن ديپلم در آزمون دانشگاه آزاد شركت كني؛ من هم همين‌كار را كردم و از بین رشته‌های هنري، گرافیک، نقاشی و نمایش را انتخاب کردم و به همین شکل، تصادفی قبول شدم. حتی وقتی پدرم خبر قبولی‌ام را آورد، فکر کردم شوخی می‌کند! خلاصه دو ترم مرخصي گرفتم و بعد از گرفتن ديپلم، در سال 1371 وارد دانشگاه شدم.خودمانیم، مشكل هنرمندان با درس و مدرسه چيست؟ چرا بعضي‌ها مثل خودت خيلي با مدرسه حال نمي‌كنند؟نمي‌دانم، شاید يك‌جور ريشه‌هاي روان‌شناختي داشته باشد. مثلاً يادم مي‌آيد در دوره‌ي راهنمایی بی‌خود و بي‌جهت کتک می‌خوردم. با ترکه و چوب نوجوان‌ها را مي‌زدند، فقط به‌جرم این‌که چرا سرت را این‌طرفی کردی یا با بغل‌دستی‌ات حرف زدی! آن‌موقع خیلی راحت بچه‌ها را کتک می‌زدند. آخر مگر آدم، نوجوان ۱۲‌ساله را کتک می‌زند؟! البته مدرسه‌هاي زمان ما خیلی شلوغ بود و کمبود‌های زیادی داشتیم. وقتی در يك کلاس ۵۰ دانش‌آموز نشسته باشد، معلوم است که معلم نمی‌تواند درست رفتار کند، اما خوشبختانه شنيده‌ام که الآن اوضاع خیلی بهتر شده است.
گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه و عکس دخترش+تصاویر
پس حالا که در مدرسه كتك خورده‌اي، يكي از خاطره‌هايش را هم براي نوجوانان دوچرخه‌اي تعريف كن.شايد برايتان جالب باشد كه من و «نیما فلاح»، همكلاسي بوديم و دوستي‌مان به دوم دبستان برمي‌گردد. یک‌روز، نفری یک آینه‌ي کوچک سر کلاس برده بودیم و موقعي كه معلم پاي تخته مي‌نوشت، آن را درمي‌آورديم و نور خورشید را روی تخته می‌انداختیم.در يكي از اين لحظه‌ها، يك‌دفعه معلممان برگشت و نیما نور را انداخت توی چشم او! بعد هم سريع آينه‌اش را قايم كرد. معلممان هم آمد يك سيلي آبدار خواباند زير گوش من! هرچه هم به او گفتم کار من نيست، باور نکرد كه نكرد. شايد هم حق داشت، چون آینه را توي دست من دیده بود. البته من هم معرفت به‌خرج دادم و نیما را لو ندادم؛ تازه بعدش هم كه از کلاس بیرون آمدم ناظممان هم یک سيلي ديگر نثارم كرد!يادم مي‌آيد در يك گفت‌وگو گفته بودي كه ذهن بازيگوشي داشتي كه سر كلاس مدام این‌ور و آن‌ور می‌پرید.بله، یک دلیل مشکل‌هاي درسی‌ام، همین نداشتن تمرکز بود. اما هیچ‌وقت كسي سعي نمي‌كرد علت درس‌نخواندنم را كشف كند.كسي به این سؤال فكر نمي‌كرد، نوجواني كه تا پنجم ابتدايي معدلش بالاي ۱۸ بوده، چرا یکهو تجديد مي‌شود؟ فقط چه در خانه چه در مدرسه دعوايم مي‌‌كردند که «چرا درس نمی‌خونی؟!»مواقعي هم كه در مدرسه کتک می‌خوردم، به پدرم نمی‌گفتم. چون می‌دانستم در خانه هم یک دعواي ديگر با پدرم خواهم داشت. از شانس من، برادر بزرگ‌ترم هم درس‌خوان بود و از آن‌هايي بود كه حتي اگر درس نمي‌خواند، ۲۰ مي‌گرفت! مرا با او هم مقايسه مي‌كردند. خلاصه درس، همه‌ي زندگي مرا تحت‌تأثير قرار داده بود؛ آن‌قدر كه گاهي با خودم مي‌گفتم «خدايا من رو بكش!».به قول نوجوان‌ها: «بی‌خیال بابا! تا این حد؟!»بله! مسئله‌ي درس، ذهن و زندگي‌ام را پر از تنش کرده بود؛ تا آن‌جا كه حتی یک‌بار با خودم فکر کردم بروم بالاي ساختمان بلند مخابرات كه نرسيده به سیدخندان است و خودم را بیندازم پایین! بعد در همان گير و دار با خودم فكر كردم حالا اگر رفتم آن‌جا، اگر نگهبان همان دم در، جلويم را گرفت و از من پرسيدند «کجا؟» چه بگويم؟!فكر كردم لابد نمی‌گذارند پايم به پشت‌بام هم برسد، بنابراين مجبورم از پنجره‌اي چيزي بپرم پايين. بعد ياد مادرم مي‌افتادم و فكر مي‌كردم من اگر اين‌كار را بكنم، مادرم چه حالي می‌شود؟ خلاصه اين‌قدر به این چیزها فکر مي‌کردم كه كلاً پشیمان می‌شدم!
گفتگویی خواندنی با بیژن بنفشه‌خواه و عکس دخترش+تصاویر
در گیر و دار مسایل درسی و یأس‌های فلسفی مربوط به آن، عشق و علاقه‌ای هم در دوره‌ي نوجوانی داشتی؟بله، يك آتاری داشتم که پدرم به قیمت ۱۰‌هزار تومان برایم خریده بود و البته خودش هم با آن بازی می‌کرد! برنامه‌ي «دیدنی‌ها» را هم خیلی دوست داشتم وكارتون‌هايي مثل «هاچ، زنبور عسل»،  «سندباد»، «پينوكيو»، «خونه‌ي مادربزرگه» و البته کارتون‌های ژاپنی که بیش‌ترشان افسرده‌کننده بود.بازيگري چه‌طور؟ در دوره‌ي نوجواني‌ات دوست داشتي بازيگر شوي يا آرزوهاي ديگري در سرت بود؟آرزوهای بچگي‌ام كه خیلی یادم نیست، اما آن‌طور كه پدر و مادرم مي‌گويند، گویا می‌گفته‌ام كه دوست دارم در نیروی دریایی کار کنم! اما بزرگ‌تر که شدم، ديگر نمی‌دانستم می‌خواهم چه‌کاره شوم. تا وقتی که كنکور نداده بودم، تکلیفم با خودم روشن نبود. من حتی فکر نمی‌کردم موفق به گرفتن دیپلم شوم، اما هم دیپلم گرفتم و هم در رشته‌ي تئاتر درس خواندم؛ در حالی که اصلاً فکر نمی‌کردم بتوانم به دانشگاه بروم!اما همين ورود به دانشگاه، موجب شد سر از بازيگري دربياوري. درست است؟بله، البته در دانشگاه رابطه‌ام با اساتيد دانشگاه نسبتاً خوب بود. بيش‌تر استادهاي دانشگاه آزاد (مثل مرحوم استاد سمندريان) هم از دانشگاه هنرهاي زيبا آمده بودند و كادر اساتيد، بسيار عالي بود.اما من در شروع دانشگاه برای پرداخت شهريه، مشکل پیدا کردم و پدرم می‌گفت نمی‌تواند هزینه‌ي دانشگاه آزاد را پرداخت کند. برای همین مجبور شدم از ترم دوم سر كار بروم كه اولينش تئاتر عروسكي «بهروز غريب‌پور» به‌نام «ميكي و كارگاه۲» بود. بعدش هم رفتم سر برنامه‌ي «۳۹» که هم‌دوره‌ي «ساعت‌خوش» ساخته و پخش شد؛ ساعت‌خوش، پنجشنبه‌ها پخش می‌شد و ۳۹ جمعه‌ها.قبل از ورود به دانشگاه و در دوره‌ي نوجواني هم در فيلم يا سريالي بازي كرده بودي؟بله، اولین تجربه‌ي بازيگري‌ام به دوران ابتدایی برمی‌گردد و برنامه‌ي نوروزي«سیمای سال»كه من در آن يك آيتم بدون ديالوگ داشتم. در دوره‌ي راهنمایی هم در یک سریال مربوط به گروه كودك بازی ‌کردم. اول دبیرستان هم كه رفتم، در يك فیلم۱۶ ميلي‌متري به‌كارگرداني «سعيد كلاهي» ايفاي نقش كردم كه البته این‌ها را جزء فعالیت‌های حرفه‌ای خودم نمی‌دانم. بعد هم كه وارد دانشگاه شدم و به‌طور تخصصي در رشته‌ي تئاتر مشغول تحصيل شدم.البته قبل‌تر مي‌خواستم بروم هنرستان كه پدرم مخالفت كرد و گفت بهتر است در رشته‌ي تجربي يا رياضي درس بخوانم. البته به‌نظرم این موضوع به‌نفعم تمام شد، چون کسانی که در این دو رشته درس می‌خواندند، بعداً در کنکور دانشگاه راحت‌تر در رشته‌هاي زيرمجموعه‌ي هنر قبول می‌شدند.حالا هم كه حساسيت پدر و مادرها نسبت به كنكور و رشته‌ي تحصيلي نوجوان‌هايشان خيلي بيش‌تر از زمان نوجواني شما شده. ظاهراً فاصله و اختلاف‌نظر و سليقه‌ي نوجوان‌ها و بزرگ‌ترها هم بيش‌تر از دهه‌هاي گذشته شده. نظر شما چيست؟به‌نظر من نباید بچه‌ها را وادار كرد در رشته‌اي كه دوست ندارند، درس بخوانند و بايد به آن‌ها حق انتخاب داد تا به حوزه‌هايي كه جذابيت بيش‌تري برايشان دارد، بپردازند. راستش صحبت درباره‌ي اختلاف‌نظر نوجوان‌ها و والدينشان هم كار آساني نيست و بيش‌تر یک‌جور مسئله‌ي روان‌شناختی است.با این‌حال من در زمان نوجوانی‌ام و نسبت به نوجوان‌های امروز، نه این‌قدر آزادی داشتم و نه این امکانات در اختیارم بود. اين را هم بگويم كه پدرم هم همین حرف را هميشه خطاب به ما مي‌زد؛ و انگار كه اين جريان همين‌طور نسل اندر نسل ادامه دارد.بعضی از نوجوان‌ها گله دارند از اين‌كه پدر و مادرشان زبان آن‌ها را نمی‌فهمند و گاهی حتی با هم جر و بحثشان مي‌شود. بیژن بنفشه‌خواه به‌عنوان يك نوجوان ظلم‌ديده و درك‌نشده، چه نظر و قضاوتي در اين‌باره دارد؟البته من نوجوان‌تر از آنم كه بخواهم پيامي به نوجوان‌ها بدهم! اما نوجوان‌هاي اين دوره و زمانه، قربانشان بروم هرچه بگويي در جوابت یک‌چیزی می‌گویند! آن‌قدر كه من گاهي با خودم فكر مي‌كنم: «حالا مي‌ميري اگه جواب ندی؟! یک‌ذره گوش بده خب نوجوان‌جان!».همشهری آنلاین

یکشنبه 12 بهمن 1393 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


تصویری

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن