واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
وقتی که پروندهات پیش خداست / داستان غمانگیز جانبازی که دستش به جایی بند نیست
هشت سال جنگ تحمیلی گذشت اما هنوز تبعات و آثار آن نبرد نابرابر از بین نرفته است، هنوز هم کسانی هستند که هیچ پروندهای از مجروحیت خود ندارند و اکنون علاوه بر مشکلات جسمی، دچار ناراحتیهای اعصاب و روان نیز هستند.
به گزارش خبرگزاری فارس از کلاردشت، صبح یکی از روزهای زمستانی، زنی با چشمانی اشکآلود به دفتر فرماندار کلاردشت مراجعه کرد، تقاضای کمک داشت، فرماندار نیز با شمارهای تماس گرفت تا بلکه قدمی برداشته باشد. آن زن، برای تایید مشکلاتش، از خبرنگار خبرگزاری فارس در کلاردشت به عنوان شاهد داستان زندگی خود و همسرش نام برد اما من چیزی به خاطرم نیامد و برای همین نیز لازم دیدم تا سری به منزل آنها بزنم. روز گذشته به روستای «وحد» کلاردشت رفتم، به منزل سیاوش عسگرزاده، او را دیدم و شناختم؛ اوایل دهه 70 که در یکی از نشریات محلی استان فعالیت میکردم از من خواست تا درد دلش را درباره اینکه مورد اصابت ترکش و موج انفجار خمپاره در زمان جنگ تحمیلی قرار گرفته است را پیگیری کنم، اما من کوتاهی کردم. موضوع مهم این است که تا سالهای سال، هیچ فردی ادعای وجود ترکش در بدن او را باور نمیکرد، تا اینکه در دوم آبان ماه 91، نامهای به شماره 1097/918/3/12/ک/س از کمیسیون پزشکی سپاه کربلای مازندران به معاونت نیروی انسانی سپاه کربلا ـ ایثارگران ارسال و در آن، وجود سه ترکش در قفسه سینه و شکم او تایید میشود.
این جانباز درباره حضور خود در جبهه به خبرنگار خبرگزاری فارس در کلاردشت گفت: ماه رمضان سال 61 به صورت داوطلبانه برای آموزش نظامی به پادگان منجیل رفتم، یکماه بعد از آموزشی، راهی جبهه جنوب شدم، 18 ساله بودم، پس از سه ماه حضور در جبهه به خانه بازگشتم و با اینکه نامزد داشتم اما طاقت نیاوردم و روز نخست عید 62 بهتنهایی راهی جبهه شدم. سیاوش عسگرزاده اظهار کرد: پس از 9 ماه حضور داوطلبانه در جبهه، زمان سربازیام فرا رسید و همین بهانهای شد تا در جبهه بمانم. وی درباره مجروح شدنش گفت: مهرماه 63 در شلمچه در یکی از مناطق جنگی جنوب نگهبان بودم، جمعی از فرماندهان لشگر 21 حمزه هم برای شناسایی آمده بودند که دیدهبان عراقی ما را دید، دقایقی بعد خمپاره 60 به طرف ما شلیک شد، ترکش خمپاره و موج انفجار به ما اصابت کرد و من وقتی به هوش آمدم که چند ساعتی از انفجار گذشته بود.
عسگرزاده ادامه داد: بیشتر از 30 سال از مجروحیتم میگذرد، میگویند باید صورت سانحه داشته باشی و راست هم میگویند اما آن زمان عقلم قد نمیداد که مدارک جبهه و جراحتم را جمعآوری کنم. این جانباز با بیان اینکه عشق منِ روستایی همانند همرزمانم اسلام و اطاعت از امام بود و به فکر جمع کردن مدارک نبودم، افزود: اکنون هنوز پس از سالها، اثرات انفجار همراه من است، همسرم اذیت میشود چون من اعصاب و روان خوبی ندارم. وی بیان کرد: دهیار روستای وحد برای کمک به من و خانوادهام اجازه داده تا هفتهای دو روز را در دهیاری کار کنم اما اعصاب ندارم، شب و روز مجبورم از قرصهای آرامبخش استفاده کنم.
عسگرزاده با اشاره به اینکه با مشکل فراموشی خفیف نیز روبهرو هستم، اظهار کرد: درآمد فعلیام از راه کارگری است، دیگر قادر به کارگری هم نیستم. وی ادامه داد: تا وقتی که تنها پسرم در کنارم بود مشکلات را تحمل میکردم و میتوانستم به او تکیه کنم اما او اکنون سرباز است و من تنها شدهام. همسر این جانباز نیز با دیدن حال نامساعد همسرش، رشته کلام را به دست گرفت و به خبرنگار خبرگزاری فارس در کلاردشت گفت: من و همسرم با هم نامزد بودیم که او به جبهه رفت و مجروح شد، 9 ماه به عنوان داوطلب بسیجی در جبهه بود و در سال 63 نیز دوران سربازیاش آغاز شد و فعالیتش را در خط مقدم ادامه داد.
امالبنین عسگرزاده اظهار کرد: خدا به من و همسرم، دو فرزند هدیه داد که دخترم به خانه بخت رفت و اکنون سه ماه است که تنها پسرم، در خدمت سربازی است. وی ادامه داد: پسرم کمککار خانواده و مراقب پدرش بود، همسرم علاوه بر ترکشهایی که در بدن دارد، به دلیل موج انفجار، اعصاب و روان خوبی ندارد، شبها بیاختیار خانه را ترک میکند و من از این وضعیت خسته شدهام. به گزارش فارس، از این مادر خواستم تا مطالبه خود از مسئولان را بگوید، او نیز پاسخ داد: پسرم را از سربازی معاف کنند و شوهرم نیز به حقوق خود برسد. ----------------------------- گزارش از: ارسلان رسولی ----------------------------- انتهای پیام/3141/
93/11/12 - 07:52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]