تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816200962




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پیامک های بی نمک و خنده دار


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پيامک هاي بي نمک ولي خنده دار
اس ام اس، پيامک، لطيفه
  - اولي: هيچ خبر داري که ايرج سيگار را ترک کرده؟ دومي: اين امکان ندارد. چون او سال هاي سال است که سيگار مي کشد و هر چه زحمت کشيد و به وسايل مختلف متوسل شد نتوانست سيگار را ترک کند. اولي: درست است، چون ساعت پيش مرد! - هشت نفر! آدم خسيس وارد يک رستوران شدند. در اين موقع گارسون جلو آمده و مي پرسد: آقايان براي ناهار چي ميل داريد؟ يکي از آنها پاسخ مي دهد: لطفا يک بشقاب سوپ با هشت قاشق بياوريد! - معلم: اگر من هزار تومان پول داشته باشم و يک چهارم آن را به تو بدهم، براي من چقدر مي ماند؟ شاگرد: تشکرات صميمانه من! - معلم از شاگرد پرسيد: "آخر ماه" که مي شود ماه کجا مي رود؟ و چرا از نظر ما پنهان مي شود؟ شاگرد پاسخ داد: حتماً مي رود حقوقش را بگيرد! - دزدي در کوچه مي دويد و داد مي زد آي بگيريد، بگيريدش. شخصي از او پرسيد: چه کسي را بگيريم؟ دزد گفت: پاسباني که به دنبال من مي دود. - معلم: مي تواني بگويي سنگ پا از کدام دسته سنگ هاست؟ شاگرد: گمان مي کنم از دست سنگ هاي پررو باشد! - دو دکتر برحسب اتفاق همديگر را در شهري ديدند، يکي از ديگري پرسيد: دکتر شنيدم که شما شهر را ترک کرديد، در صورتي که در آنجا مشتري هاي خوبي داشتيد. دکتر آهي کشيد و گفت: بله، ولي کم کم همه مردند و شهر خلوت شد. - پزشک به مرد بي سوادي گفت: براي چشم پسرت، اين دوا را مي گيري و با دقت در چشم او مي ريزي. مرد فکري کرد و گفت: آقاي دکتر، دوا را تهيه مي کنم. اما شما گفتيد "با دقت" به چشم پسرم بريزم، اما نگفتيد "دقت" را از کجا بايد بخرم؟! - بيمار: آقاي دکتر شما براي موهاي سفيد چي دارين؟ دکتر داروساز: احترام بسيار. - صفاي ما پابرهنه ها مي دوني چيه؟ اينه که ريگي توي کفشون نيست. - سرتو بذار رو شونه هام  خوابت بگيره، جا خالي مي دم بخوري زمين حالت بگيره. - چه غمگينانه مي پيچد درون کوچه قلبم صداي تو که مي گفتي: آهاي نون خشکيه. - هر وقت بغضت گرفت صدام کن، قول نمي دم خوبت کنم اما پا به پات گريه مي کنم. - چه دعايي کنم بهتر از اين: خنده ات از ته دل، گريه ات از سر شوق. - يه فرغون ارادت داريم خدمتتون، خاليش کنين، فرغون امانته. - يک روز يک کبريت سرشو مي خارونه، آتش مي گيره. - بودنت يک جور، نبودت يک جور، در اين دنياي جورواجور، همه چيز هست ناجور. - خواستم خانه عشق را روي قلبم بسازم، اما شهرداري مجوز نداد. - اين پيام جهت بالا بردن کلاس شما در جمع بود. لطفا بعد از خواندن الکي بخنديد. - غضنفر آلبوم عسکش پر ميشه، مي ندازه دور. - خجوب سجر جکارت گجداجشتم آجقا. همه "ج" ها رو حذف کن دوباره بخون. - به عده اي که خود را به آب و آتش مي زنند نيازمنديم. (آتش نشاني) - به عده اي سربه هوا جهت استخدام نيازمنديم. (سازمان هواشناسي) - به تعدادي محدود از افرادي که پول هايشان را پارو مي کنند نيازمنديم. (بانک ها) - زن: امروز پنجمين سالگرد ازدواجمان است، به نظر تو بايد چه کنيم؟ شوهر: يک دقيقه سکوت، فهميديد خانم، سکوت! - استاد: هي، تو چرا داري سرکلاس ساندويچ مي خوري؟ استاد مگه کلاس تقويتي نيست؟ - معلم: پسر چرا ديروز غيبت داشتي؟ دانش آموز: مريض بودم آقا. معلم: ولي من خودم ديدمت که داشتي دوچرخه سواري مي کردي. دانش آموز: آقا داشتم مي رفتم به دکتر بگم بياد خونه معاينه ام کنه. - مشتري: اين چه وضعيه؟ تو کاسه آش من يک پشه است. گارسون: شما چقدر خسيس هستيد آقا مگه يک پشه به اين کوچولويي چقدر آش مي خوره؟!
اس ام اس، پيامک، لطيفه
- معلم: حميد نصف النها را تعريف کن؟ حميد: آقا اجازه! اگر با يک چشم به سفره ناهار نگاه کنيم. اين مي شود نصف  النهار. - همين که صاحب مغازه خواربار فروشي به مغازه رسيد. شاگردش با عجله به او نزديک شد و گفت: کريم آقا. يه موش گنده افتاده بود داخل پيت پنير. صاحب مغازه با دستپاچگي گفت: خوب تو چه کار کردي؟ شاگرد با لبخند گفت: هيچي يه گربه انداختم تو پيت پنير! - معلم: امير بگو ببينم ايران در کدام مدار کره زمين واقع شده است؟ امير: آقا اجازه در مدار گراني. - دکتر: بيماري شما چيست آقا؟ بيمار: هر چي شما صلاح بدانيد. - آموزگار: اسم چهار حيوان درنده را بگو! شاگرد: سه شير و يک پلنگ. آموزگار: اين که نشد، يک پساندار هم نام ببر. شاگرد: سگ. آموزگار: يک پستاندارديگر.شاگرد: يک سگ ديگر. آموزگار که کلافه شده بود گفت: آخر اين دو با هم فرق داشته باشند. شاگرد: بسيار خوب يک سگ سياه و يک سگ سفيد. - مردي از شدت تنهايي، حوصله اش سررفت، گوشه اتاق نشست و يکي توي کله خودش زد و بعد، بلافاصله برگشت و گفت: کي بود؟ - مريم: زهره چه روزي به دنيا آمدي؟ زهره: جمعه. مريم: غير ممکن است جمعه که روز تعطيل است. - در اولين روز بستري شدن آقايي در بيمارستان، برايش غذايي آوردند که کمتر از آن ديگه نمي شد.: يک لقمه نان، يک چکه آش، يک قطره مربا و يک بند انگشت آب. آقا به پرستار خود نگه کرد و گفت: همين. پرستار گفت: بله. اگر فرمايش ديگري داريد بفرماييد. مرد گفت: پس لطفا بعد از غذا يه تمبر پست هم برام بياوريد مي خواهم مطالعه کنم. - مشتري به مغازه شيريني فروشي رفت و يک جعبه شيريني خواست. فروشنده جعبه اي به مشتري داد. مشتري گفت: اين که روش نوشته: فلفل. فروشنده پاسخ داد. بله از قصد نوشتم فلفل که مورچه ها داخلش نروند. - در دادگاه سارقي را محاکمه کردند. دادستان مشغول خواندن ادعا نامه شد و خطاب به هيات منصفه گفت: آقايان اين مرد در کمال زيرکي و مهارت و با نهايت دقت و استادي و تردستي دست به چنين سرقتي زده است. دراين هنگام متهم از جا بلند شد و تعظيمي کرد و گفت: اختيار داريد قربان.  اين قدر بنده را خجالت ندهيد. آخر قابل اين همه تعريف هاي شما نيستم. - در دادگاه قاضي به متهم گفت: شما به شاکي ناسزا گفتيد و بعد او را زديد چرا؟ متهم براي اينکه در بين ناسزا گفت، متوجه شدم او کر است. - مسافر گفت: آقاي راننده شما از مشاهير شعر فارسي چه کساني رو مي شناسيد؟ راننده: جونم برات بگه: حافظ، سعدي، فردوسي، ناصرخسرو، توپخونه، حسن آبادي، نازي آباد، گمرک و ...  دوست عزيز شما مي توانيد لينك ها و مطالب طنز و سرگرم كننده جالب خود را به اي ميل زير ارسال نماييد : 
ايميل فستيوال
بخش امور کاربران سايت تبيان - delkhon پیامک های معمایی پیامک های بی نمک و خنده دار پیامک های جورواجور پیامک های ابریشمی پیامک های همسرانه کاریکلماتورهای خنده دار ضرب المثل های دیجیتالی کاریکلماتورهای خنده دار یک گونی پیامک برای شما لطیفه های کوتاه و بامزه (4) لطیفه های کوتاه و بامزه (3) لطیفه های کوتاه و بامزه (2) لطیفه های کوتاه و بامزه (1) یه گونی پیامک بامزه (3) یه گونی پیامک بامزه (2) یه گونی پیامک بامزه (1) ضرب المثل های به روز شده





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 680]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن