تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه نيّت درست داشته باشد، دل سالم و پاك دارد، زيرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شيط...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820724500




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهادت در آخرين روزهاي جنگ


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شهادت در آخرين روزهاي جنگ
چند صباحي است كه در صفحه پايداري روزنامه «جوان» به معرفي شهداي قرآني مي‌پردازيم.
نویسنده : غلامحسين بهبودي 
هم آنان كه كلام الهي دل‌هايشان را چنان صيقل داده بود كه تنها خدا را در خود انعكاس مي‌دادند و اين چنين براي نيل به محبوب راه پر فراز و نشيب جهاد را برگزيدند و شهيد لقب گرفتند. سيد‌حميدرضا معظم يكي ديگر از اين شهداي قرآني است كه فرازي از زندگي‌اش را پيش رو داريد. سيد‌حميدرضا سال 1345 در محله مولوي تهران به دنيا آمد. محله‌اي قديمي و سنتي كه به خاطر بافت مذهبي‌اش از مساجد زيادي برخوردار است و حميدرضا هم در چنين جو و حال و هوايي پرورش يافت. سيد رضا پدر حميدرضا وكيل دادگستري بود و به اعتبار او خانواده معظم در بازارچه سعادت برو بيايي داشتند و جزو خانواده‌هاي شاخص شناخته مي‌شدند. خصوصاً آنكه شهيد سيد‌ابوالقاسم معظم يكي از سه برادر بزرگ حميدرضا، جواني مياندار در هيئات و تكايا بود كه بين جوانان هم سن و سالش از اعتبار ويژه‌اي برخوردار بود. آن روزها در هر هيئت و مسجدي كه ابوالقاسم مي‌رفت، تعداد زيادي از جوانان مذهبي همراهي‌اش مي‌كردند. حميدرضا هم به تبعيت از برادر و البته تربيت مذهبي كه داشت، از همان دوران كودكي صفت بچه مسجدي را براي خود انتخاب كرد و در فعاليت‌هاي مذهبي حضور پررنگي داشت. مساجد كه همواره سنگري براي انقلابيون به شمار مي‌رفتند، در ماه‌هاي منتهي به پيروزي انقلاب پناهگاه امني براي فعاليت‌هاي جوانان و نوجوانان محله مولوي به شمار مي‌رفتند. در شرايطي كه تقويم‌ها روزهاي پرالتهاب سال 57 را به نمايش مي‌گذاشتند، حميدرضا 12 ساله حضور برادران بزرگ‌ترش احمد، ابوالقاسم و محمدرضا در فعاليت‌هاي انقلابي را شاهد بود. جلسات قرآن در مسجد جزايري مسجد جزايري يكي ديگر از مساجد محله مولوي تهران، در اولين سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي محفلي قرآني را در خود جاي داد كه بعدها از هسته اوليه اين محفل، رزمندگان بسياري رهسپار جبهه‌هاي جنگ شدند. استاد محمد‌حسين سعيديان قاري شناخته شده محله كه از دوستان شهيد حميدرضا معظم بود، محوريت جمع قرآني مسجد جزايري را بر عهده داشت؛ در اين محفل نام‌هايي چون شهيد حميدرضا معظم، شهيد محمد مهدي نيرنجي، جانباز و آزاده مرتضي بابكي نژاد و جانباز و آزاده مصطفي محمدي و همچنين رزمنده مهدي سقائيان به چشم مي‌خوردند كه هركدام بارها در جبهه‌ها حضور يافتند و ماحصل تربيت قرآني‌شان القاب شهيد و جانباز و رزمنده‌اي است كه امروز قبل از اسامي آنها نقش مي‌بندد. اين گروه از نوجوانان انقلابي به عشق فراگيري كلام الهي روزهاي بسياري را در مسجد جزايري گرد هم مي‌آمدند و حول آموزش‌هاي استاد محمد‌حسين سعيديان تكنيك‌هاي مختلف قرائت قرآن كريم را فرامي‌گرفتند. با توجه به امكانات محدود آن زمان، گوش دادن به نوارهاي قاريان بزرگي چون استاد عبدالباسط و استاد منشاوي موهبتي براي اين جوانان مشتاق به شمار مي‌رفت تا آموخته‌هاي خود را از اين طريق تقويت كنند. آزاده مصطفي محمدي به عنوان يكي از بازماندگان هسته اوليه محفل قرآني مسجد جزايري در اين خصوص مي‌گويد: محفل ما به واقع نوراني بود؛ چراكه مزين به وجود دو شهيد شد و بعدها كه بچه‌هاي بيشتري به ما پيوستند، رزمندگان بيشتري از همين محفل رهسپار جبهه‌هاي جنگ مي‌شدند. حميدرضا از جمله بچه‌هاي فعال و پيگير اين گروه بود كه درس طلبگي ‌هم مي‌خواند و حضور پررنگي در محفل قرآني داشت. در واقع انس با كلام الهي كه سيماي رزمندگان و مؤمنان خدا را به خوبي در قرآن كريم ترسيم مي‌كند، ‌عاملي در جهت سوق دادن نهاد پاك جوانان و نوجواناني مثل شهيد حميدرضا معظم به سوي جبهه‌هاي جنگ بود و خيلي از بچه‌هاي ديگر مثل حميدرضا در چنين محافلي عزم حضور در جبهه‌ها را در خود تقويت كرد. محفل قرآني مسجد جزايري بعدها آنقدر پردامنه شد كه اعضاي آن براي ارزيابي مهارت‌هاي كسب شده قرآني‌شان مسابقاتي را در مسجد توحيد برگزار مي‌كردند، اين مسابقات كه عاملي در جهت محك آموخته‌هاي قرآني بچه‌هاي محفل به شمار مي‌رفت به خاطر ذوق و شوق قرآن‌آموزان جوان و نوجوان، ‌با شور و هيجان خاصي نيز برگزار مي‌شدند. توالي حوادث براي محفل قرآني مسجد جزايري در سال ‌پاياني جنگ رنگي سرخ به خود گرفت و چهار نفر از هسته اوليه اين محفل يعني شهيد حميدرضا معظم، شهيد نيرنجي، ‌مصطفي محمدي و مرتضي بابكي‌نژاد، به شهادت رسيده يا اسير شدند، اما محفل قرآني كه يادگاري بزرگمرداني چون حميدرضا معظم و شهيد محمد مهدي نيرنجي بود، به مسير نوراني خود ادامه داد و هم اكنون قاريان و اساتيد قرآني بسياري از آن به جامعه معرفي شده‌اند كه برادران فردي (حسين و جعفر) از جمله آنها هستند. ابوالقاسم؛ اولين شهيد معظمي‌ها ابوالقاسم دومين فرزند پسر خانواده معظمي‌ها بود كه نقشي محوري در ميان برادران و همچنين جوانان محله داشت. او انقلابي پاي كاري به شمار مي‌رفت كه از بدو پيروزي انقلاب در حفظ و حراست از نظام نوپاي اسلامي همت گماشت و با شروع جنگ تحميلي به جبهه‌هاي جنگ شتافت. ابوالقاسم كه الگويي براي برادرش حميدرضا به شمار مي‌رفت، سال 61 در عمليات والفجر مقدماتي به شهادت رسيد. با رفتن او خانواده معظمي‌ها خلأ عميقي را احساس مي‌كردند كه باعث مي‌شد والدين حميدرضا از حضور او در جبهه‌هاي جنگ ممانعت كنند. خصوصا آنكه كوچك‌ترين پسر اين خانواده يعني حميدرضا از جثه كوچك و ضعيفي هم برخوردار بود و اين امر مزيدي بر علت مي‌شد. اما حميدرضا معظم، طلبه خوش آتيه‌اي كه فراگيري كلام الهي در كنار تحصيل دروس‌ حوزوي روحش را حسابي صيقل داده بود، همواره مترصد فرصتي بود تا به جمع رزمندگان پر بكشد و خود را به جبهه‌هاي جنگ برساند. اين اتفاق در سال 67 رخ داد و در حالي كه زمزمه‌هاي پذيرش قطعنامه و اتمام جنگ مي‌رفت تا معبر شهادت را تنگ و تنگ‌تر كند، حميدرضا رهسپار جبهه‌هاي جنگ شد. شهادت پس از اتمام جنگ تاريخ دفاع مقدس روزهاي پرالتهابي را در خود به ثبت رسانده كه طي آن پس از پذيرش قطعنامه 598 توسط كشورمان، ارتش بعث هجومي سراسري را به مرزهاي كشورمان خصوصاً در استان خوزستان انجام داد. در اين زمان سه تن از اعضاي مركزي هيئت قرآني مسجد جزايري يعني سيد حميدرضا معظم، مصطفي محمدي و مرتضي بابكي‌نژاد ذيل گردان امام حسن مجتبي(ع) از لشكر10 سيدالشهدا(ع) در منطقه كوشك حضور داشتند. مصطفي محمدي همرزم و دوست شهيد در بيان ماجراي روز 1/5/67 مي‌گويد: دشمن با نفرات و تانك‌هاي بسياري به موضع ما حمله كرده بود. شرايط به گونه‌اي بود كه خاكريز ما از دو طرف در ديد و تيررس دشمن قرار داشت و بچه‌ها با تقسيم شدن به دو گروه، پشت به پشت هم با دشمن روبه‌رويي مقابله مي‌كردند. اما بعثي‌ها هم از نظر نفرات، تجهيزات و موقعيت بر ما برتري داشتند. به گونه‌اي كه هر لحظه امكان شهادت و جانبازي يكي از همرزمانمان مي‌رفت. كار به جايي رسيد كه ديگر امكان مقاومت نبود. آتش دشمن همه را زمينگير كرده بود و كمي بعد سربازان دشمن با تانك‌هايشان بالاي سرمان رسيدند. من و مرتضي بابكي‌نژاد به اسارت درآمديم. در حالي كه حميدرضا معظم همرزمم، دوست دوران كودكي و كسي كه خاطرات بسياري با هم داشتيم، ساكت و بدون حركت در گوشه‌اي از خاكريز افتاده و به شهادت رسيده بود. سربازان دشمن حتي اجازه ندادند كه بالاي سر او برويم. ما را به سمت عمق خاك عراق بردند و حميد‌رضا همان‌طور در خاك وطن آرميده بود.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۰:۵۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن