واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
روزنامه خندان نامه سرگشاده ننجون به مدیرمسئول طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند میزنند و آنها که روزنامه میخوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
سیاست روز : نامه سرگشاده ننجون به مدیرمسئول روزنامه سیاست روز جناب آقای مدیر مسئول! تمامی کارکنان روزنامه می توانند شهادت بدهند که جز کار و کار به چیزی نمی اندیشیدم و... جناب آقای مدیر مسئول!
تمامی کارکنان روزنامه می توانند شهادت بدهند که جز کار و کار به چیزی نمی اندیشیدم و گاهی در شبانه روز ۲۶ ساعت را مصروف خدمت می کردم. در واقع صبح ها دو ساعت زودتر بیدار می شدم تا وقت بیشتری برای خدمت داشته باشم. آن وقت شما به جای اینکه حقوقم را زیاد کنید می رفتید با آقای "سروش آسمانی" که همیشه زیر آب مرا می زد، جلسه می گذاشتید و موقعیت بنده را تضعیف می کردید.
حتی وقتی با صاحب امتیاز روزنامه قهر کردید و یازده روز با ایشان حرف نمی زدید و هر جا که همدیگر را می دیدید به یکدیگر اخم می کردید و ابروهایتان را بالا می انداختید، همکاران از من خواستند پست مدیرمسئولی روزنامه را قبول کنم اما من گفتم ایشان حتما بر می گردد. حالا اگر نامردی می کردم خوب بود؟ حالا من خوبترم یا آن "سروش آسمانی" دو به همزن؟!
آقای مدیرمسئول!
امروز من متهمم که از آبدارخانه روزنامه سیاست روز پنج کیلو قند، سه کیلو شکر و دو بسته چای، اختلاس کرده ام. آیا شما باور می کنید در یک آبدارخانه کوچک پنج کیلو قند پیدا شود؟ آیا وقت آن نرسیده از بنده و حیثیت همسر رنجور و بچه های رنجورتر و نوه های خیلی خیلی رنجورتر من دلجویی کنید و شجاعانه اعلام کنید که ننجون، اینکاره نیست؟
شهادت می دادید که من به بیت المال خیانت نکرده ام و زندگی ام به ریالی مال حرام آلوده نیست؟ آیا نباید می گفتید که "ننجون" پس از عمری کار سخت و کمرشکن، چون حقوق و مزایای بازنشستگی اش برقرار نشده، برای گذران زندگی به سختی افتاده است؟!
شاید فراموش کرده اید که "ننجون" محکوم امروز، چوب لجبازی ها و آبروبری های گاه و بیگاه شما را می خورد.
(ادامه این نامه سرگشاده در شماره های بعد منتشر می شود.) شرق : آیا مصوبات دولت احمدی نژاد پست فیس بوکی بود؟ ٤٧نفر، یعنی به اندازه چهارتا تیم فوتبال به همراه سه تا ذخیره، قرار است سایت دکتر محمود احمدی نژاد را، که چندسالی در کار ریاست جمهوری بود، بیاورند بالا. این افراد قبلا دسته جمعی دولت را اداره می کردند. البته گویا این بخش از دولت مهرورزی ربطی به آن بخش از دولت مهرورزی که بدهی آوردند بالا، ندارد و تا این لحظه جای نگرانی نیست. به نظر ما اگر همین ٤٧نفر همان سال٨٤ با هم یک سایت راه می انداختند، بهتر بود. درواقع این اساتید همان موقع می خواستند ٤٧نفری با هم یک وبلاگ راه بیندازند. اما در سمت راست وبلاگ ها نوشته: «مشخصات مدیر وبلاگ»، دیدند مشخصات خاصی ندارند. برای همین تصمیم گرفتند دسته جمعی هیات دولت تشکیل بدهند تا بعد بتوانند توی بخش مشخصات مدیر وبلاگ بنویسند؛ «مدیر دولتی».بعد هم الان اگر دقت کنیم می بینیم تمام مذاکرات هیات دولت مهرورزی در هشت سال، در حد استاتوس فیس بوک بوده. یعنی می نشستند ٤٧نفری دورهم و می گفتند؛
احمدی نژاد: چی بنویسیم لایک بخورد؟ چی بنویسیم مردم شِر کنند؟ چی بنویسیم؟ هان چی چی رو لولو برده بود؟ شرط می بندم استاتوس بذارم صدتا لایک بخوره. /ثمره هاشمی: وای... الهام مصوبات دیروزم ٣٠٠تا لایک خورد دلت بسوزه... /خسرو معتضد: آخ آخ کلهرجون چه پستی گذاشتی شش بار شِر شده دمت گرم... /محمدرضا رحیمی: محمودجان چرا عکس سلفی گذاشتی از سفر زیمبابوه من رو تگ نکردی؟ /احمدی نژاد: دوست داشتم. /محمدرضا رحیمی: ای بابا قبول نیست، محمود باز من رو بلاک کرده، اصلا من میرم برای خودم یه سایت می زنم. /احمدی نژاد: همه ٤٧نفر توجه کنید... همه با هم باید محمدرضا رحیمی را بلاک کنید. فهمیدید؟ اصلا صبر کن یک پست براش بنویسم حالش را بگیرم. /محمدرضا رحیمی: پیرو استاتوسی که دیروز به اصطلاح دوستم، محمود احمدی نژاد گذاشته بود باید بگم که آینه. آینه. آینه. کیهان : شارلاتان(گفت و شنود) گفت: اوباما گفته است برای رسیدن به توافق با ایران، اگر کنگره تحریم های جدیدی وضع کند، آن را وتو خواهم کرد. گفتم: ولی مطابق توافقنامه ژنو نباید هیچ تحریم جدیدی وضع شود.
گفت: ولی تاکنون برخلاف مفاد توافقنامه، تحریم های جدید فراوانی علیه ایران وضع شده است.
گفتم: عجب شارلاتان هایی هستند این گاوچران های آمریکایی که بر صندلی های سیاست تکیه زده اند. از ما «امتیاز» نقد می گیرند و در مقابل تحریم جدید وضع می کنند و بعد لغو آن را به عنوان «امتیاز» به ما می فروشند!
گفت: تازه طلبکار هم هستند و دو قورت و نیمشون هم باقیه!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو می گفت؛ این شریک ما وقتی با هم دعوامون میشه، 6 ساعت یک ریز و با سرعت نور حرف می زنه و بعد پاشو میندازه روی پاش و میگه؛ دهنمو باز نکن بذار ساکت باشم!
 
شنبه 11 بهمن 1393 ساعت 09:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]