تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845158168




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

-هوس مرا پای چوبه دار برد


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

هوس مرا پای چوبه دار برد محمدرضا 46 سال دارد و به‌خاطر قتل زن جوانی در انتظار حکم دادگاه است. خانواده‌اش او را ترک کرده‌اند و فقط یکی از دخترانش به ملاقات او می‌آید.
 

او از رفتارهای گذشته اش پشیمان است. از او می خواهم تا داستان زندگی اش را تعریف کند، سرش را به زیر می اندازد و می گوید: شغل و زندگی خوبی داشتم. دو دختر هجده و بیست و یک ساله ام را از جانم بیشتر دوست دارم، ولی نمی دانم چرا یکباره مسیر زندگی ام عوض شد. بیست و هشتم آذر سال گذشته بود، هنوز این روز لعنتی را در ذهنم دارم. چند عکس در برنامه ای به نام تانگو به اشتراک گذاشتم. مدتی بود هر عکس یا مطلبی می گذاشتم، زن غریبه ای عکس هایم را لایک می کرد. ناخواسته با هم آشنا شدیم و کارمان به چت کشید. این زن خود را مهناز معرفی کرد و می گفت که چند سال پیش از شوهرش جدا شده است. خیلی مشتاق بود مرا از نزدیک ببیند، البته من هم دوست داشتم ببینم کسی که به من اظهار علاقه می کند کیست و چه خصوصیاتی دارد. قرار گذاشتیم و یکدیگر را دیدیم. من با دیدن این زن فکر می کردم دوباره به دوران جوانی برگشته ام. خیلی هوایی شده بودم، انگار نه انگار که زن و بچه ای داشتم. گوشی ام را از دست خانواده ام پنهان می کردم تا از این رابطه بویی نبرند. روز به روز به مهناز نزدیک تر می شدم و از خانواده ام دور. هفته ای دو سه شب به خانه نمی آمدم و با مهناز بودم. همسرم کم کم به من مشکوک شد و نمی دانم از کجا فهمید که با مهناز ارتباط دارم. کارمان به دعوا و دادگاه کشید و وقتی چشم باز کردم که او طلاق گرفته بود و همراه دخترانم خانه را ترک کرده بود. آن قدر در این باتلاق فرو رفته بودم که حواسم به هیچ چیز نبود و فقط به مهناز فکر می کردم. البته بماند که پس از چند ماه متوجه شدم مهناز به من دروغ می گوید و شوهر و یک پسر پانزده ساله دارد. آن موقع خیلی تعجب کردم و می خواستم به رابطه مان پایان دهم، ولی نه من می توانستم و نه او. شرایط بدی داشتم؛ نه درست و حسابی کار می کردم و نه می توانستم روی زندگی جدید و جهنمی ام تمرکز کنم. هنوز یک ماه از فاش شدن راز مهناز نگذشته بود که اختلافاتمان آغاز شد و هر روز جنگ و دعوا داشتیم. من از مهناز می خواستم از شوهرش طلاق بگیرد و با من ازدواج کند، ولی او قبول نمی کرد تا این که باهم درگیر شدیم و با ضربه ای که به سرش زدم روی زمین افتاد و دیگر بلند نشد. پس از این که بازداشت شدم، تازه فهمیدم در طول این یک سال چه کارهایی انجام داده ام، به خاطر اشتباهات احمقانه ام زندگی ام را از دست دادم و بدتر از آن دست به قتل زدم. حالا فقط گاهی دختر کوچکم به ملاقاتم می آید و من بی این که به چشم هایش نگاه کنم با او حرف می زنم. اولیای دم هم درخواست قصاص داده اند و من در یکقدمی حکم قصاص هستم. هوسرانی مرا پای چوبه دار برد. کاش قدر زندگی ام را می دانستم. همه زندگی ام در زندان شده، ای کاش، ای کاش و ... بر اساس سرگذشت «س.ک» تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)


 


پنج شنبه 11 دی 1393 ساعت 18:22





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن