تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز دژ محكم خداوند رحمان و وسيله راندن شيطان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830158299




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رندگي نامه و معرفي آثار سال‌بلو


واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: رندگي نامه و معرفي آثار سال‌بلو
سال بلو يكي از تحسين برانگيز ترين نويسندگان كانادايي تبار آمريكا بوده است. اوبرنده ي جايزه ي نوبل در سال 1976 و همچنين برنده ي مدال ملي هنر در سال 1988 گرديده.
آفتاب- شروين طاهري: سولومون بلو كه بعد ها خود را سال بلو ناميد ( تولد10جون 1915- مرگ 5 اپريل2005) از تحسين بر انگيزترين نويسندگان كانادايي تبار آمريكا بوده است. اوبرنده ي جايزه ي نوبل در سال 1976 و همچنين برنده ي مدال ملي هنر در سال 1988 گرديده.

بلو خوب مي دانست براي نوشتن رمان، بايد به ردپاي انزوا، معنويت گسسته و توانايي‌هاي نهفته‌ي انسان رجوع كند. بلو از شهر محل سكونتش، شيكاگو براي نوشتن الهام مي گرفت و ماجراهاي زيادي را از آنجا مي ساخت.

آثارش بيانگر تركيبي از فرهنگ بالا دست و پايين دست بود و شخصيتهاي ماجرا هايش تركيبي نيرومند از متفكراني ايده پرداز و اعتقادات مردمان باهوش خيابان ها بودند.

هنگامي كه در پاريس مستقر بود بهترين اثرش به نام “ داستان هاي اوگي مارچ “ را نگاشت. (1953)

زندگينامه

او با عنوان سولومون بلو (نام اختصاريش سولي بود) در لاچين كبك (كه در حال حاضر بخشي از مونترال است) متولد شد. اندك زماني بعد خانواده اش به سن پطرزبورگ در روسيه مهاجرت كردند.درباره‌ي ماه تولدش شبهاتي وجود دارد . او در جون يا جولاي متولد شد ! علت اين بود كه مهاجرين يهودي در آن زمان نسبت به تقويم مسيحي بي دقت بودند. (بلو اولين جشن تولدش را در جون گرفت ).

در هشت سالگي به بيماري عفونت دستگاه تنفسي مبتلا شد. با اين حال به خود متكي ماند و از هر فرصتي براي خورسندي خود بهره مي برد. (او به شايستگي رفتار مي كرد با اين حال در سخن گفتن و رفتارش رسمي بود)

بلو گرسنه ي مطالعه بود. آن طور كه در گزارش ها آمده است ، وقتي كه اول بار كلبه ي عمو تم اثر هريت بيچر را خواند ، تصميم گرفت نويسنده شود.

در 9 سالگي به همراه والدينش به شيكاگو نقل مكان كردند. شهري كه پيرنگ و الهام بخش بسياري از داستانهايش شد. پدرش آبراهام، وارد كننده ي پياز بود.مدتي نيز در مشروب فروشي و نانوايي كاركرد.وحتي مدتي هم تحويل دار زغال سنگ بود.

مادرش ، ليز ، در 17 سالگي وي در گذشت. او كه يك مذهبي متعصب بود، آرزو داشت پسر جوانش يك خاخام شود و يا ويالون نوازي پيشه كند. اما بلو بر عليه آنچه «تربيت كوركورانه ي ارتودوكس» مي خواندش ، شوريد و از همان جواني نوشتن را آغاز كرد.

او كتاب مقدس را در تمام عمر دوست داشت ، درست از وقتي كه در 4 سالگي خواندن آن را به عبري آموخته بود.وي همچنين با خواندن آثار شكسپير و نويسنده گان بزرگ قرن 19 روسيه رشد كرده بود.

بلو در عين حال در شيكاگو و در مطالعات ريخت شناسي شركت مي جست .

آموزش و روزگار نخستين

سال ابتدا در دانشگاه شيكاگو حاضر شد، اما چندي بعد به دانشگاه نورت وست نقل مكان نمود. او كه در آغاز قصد داشت ادبيات بخواند، در يافت در دپارتمان ادبيات دانشگاه عقايد ضد يهودي موج مي زند. پس در رشته هاي جامعه شناسي و انسان شناسي درس خواند و با رتبه ي عالي از آنها فارق التحصيل شد. ارجاعات انسان شناسيك مدام وي در آثارش نشانگر اين هستند كه مطالعات وي در اين حوزه تسلط جالب توجهي در نوع ادبياتش داشته است.

چندي بعد از فراقت از تحصيل در دانشگاه ويسكانس مشغول به كار شد.جان پودهورز يكي از دانشجويان دانشگاه شيكاگو در باره ي بلو و دوست صميميش آلن بلوم مي گويد : « كتاب ها و ايده ها در راه تنفس بين ما آرميده بود و به مشام مي‌رسيد».

بلو در سال 1930 به عضويت شاخه ي نويسندگان طراح، در شيكاگو در آمد ، كه هر يك از اعضا جزء درخشانترين نويسندگان شيكاگو به حساب مي آمدند. نويسندگاني چون ريچارد رايت و نلسون آلگرين.اكثر اين نويسندگان راديكال بودند. اگر عضو حزب كومونيست نبودند اما به كومونيست ها دلبستگي نشان مي دادند و به آنها نزديك بودند. بلو خود تروتسكيست بود ، اما بدليل آنكه شماري از بزرگترين نويسندگان عضو، استالينيست بودند طئنه هايشان را تحمل مي كرد.

بلو در سال 1941 تابعيت آمريكا را پذيرفت. وي در جريان جنگ دوم جهاني به نيروي دريايي پيوست و در حين خدمت اولين رمانش يعني “ مرد معلق “ را نوشت. داستان در باره ي جوان ي اهل شيكاگو است كه در انتظار فراخوانده شدن به خدمت سربازي است.

در 1948 بلو برنده ي بورس كونينگهام شد. و از طريق آن به پاريس رفت و در همانجا نوشتن رمان "داستان هاي اگي مارچ" را آغاز نمود.

منتقدان معتقدند بين اين اثر «پيكارسو» بلو و دون ژوان اثر كلاسيك قرن 17 اسپانيا شباهت هايي وجود دارد. داستان در پاراگراف اول با يكي از مهمترين قطعه ها ي ادبي امريكا آغاز مي شود. در ادامه با شخصيت صاحب منسبي روبرو مي شويم كه زندگي اش را از خلال مجموعه اي از تصادفات و راه ها ، با اتكا به هوش و تصميماتش پي مي گيرد.

نوشتار محاوره اي و در عين حال فلسفي "داستان هاي اگي مارچ" ، او را به عنوان مولفي بزرگ تثبيت كرد و برايش خوشنامي آورد.

بازگشت به شيكاگو

بلو چند سالي از عمرش را در نيو يورك گذراند. اما در سال 1962 به شيكاگو بازگشت و به عنوان استاد در كميته ي مطالعات اجتماعي دانشگاه شيكاگو مشغول به كار شد.هدف از تشكيل اين كميته از يكسو همكاري اساتيد و فارق التحصيل هاي نخبه و از سوي ديگر پژوهش برروي روش هاي مختلف سازماندهي براي آموزش بود.سال بيش از 30 سال با اين كميته همكاري كرد و به تدريس در آن گذراند.

از ديگر دلايل بازگشت بلو به شيكاگو ، استقرار در هايد پارك يعني در همسايگي سوزان گلسمن همسر سومش بود.
بلو شيكاگو را رذل اما مهم توصيف مي كرد. در واقع شيكاگو معرف زندگي امريكايي بود بسا فزون تر از نيويورك.

بلو در رابطه با دوستان قديمي دوران دبيرستانش بسيار گرم و صميمي بود ، اما در ديگر روابط اجتماعيش منزوي و گوشه گير مي نمود.در سال 1982 روزنامه از جنايت بزرگ همسايه بلو در مركز شهر پرده گشود. اما بلو در جاي خود باقي ماند. او در چنين جايي مي بايست مانند نويسنده اي زندگي مي كرد كه به استفاده از تفنگش نياز دارد

” بلو شيكاگو را رذل اما مهم توصيف مي كرد. در واقع شيكاگو معرف زندگي امريكايي بود بسا فزون تر از نيويورك. ... “

!
بلو در 1964 به همراه رمانش “هرتزوگ“ به بالاي ليست پرفروشترين كتاب ها رسيد.

بلو از اين موفقيت متعجب شد.زيرا كه ماجراي اين رمان فكري در قرون ميانه مي گذشت و داستان پرفوسوري رنجور و آزرده خاطري را نقل مي كرد كه در تمام عمرش نامه هايي براي دانشجويان و دوستان محقق اش مي نويسد و بدون آنكه نامه ها را پست كند چشم از جهان مي بندد.

بلو در رمان “هديه‌ي هومبلت“ در سال 1975 به كاوش در باره‌ي نا استواريهاي ذهن و ارتباطش با نبوغ باز گشت.شخصيت داستان شباهتي بي نظير به دوست قديمي اش داشت با اين تفاوت كه نام “ فون هومبلت فيشر “ را از يكي از مدل هاي دلمور شوارتز ، شاعر خود ويرانگر اخذ نمود.

برنده ي جايزه ي نوبل

بلو بعد از پيش برد موفقيت آميز “ هديه‌ي هومبلت “ ، در سال 1976 برنده ي جايزه ي نوبل ادبيات شد. وي در خطابه ي بلند 70 دقيقه اي در بين حضار، در استكهلم سوئد ، بيان داشت كه نويسندگان بايد به عنوان فانوس روشنگر تمدن عمل كنند و از خواب روشنفكرانه ي خويش بيدار شوند.

بلو در سراسر عمرش بسيار سفر كرد ، كه بيشترشان به اروپا بودند. تاجايي كه گاهي دو بار در سال از اروپا ديدن مي‌كرد. وقتي مرد جواني بود براي ديدن لئون تروتسكي اين انقلابي در تبعيد به مكزيكوسيتي سفر كرد. اما درست يك روز قبل از ديدار با وي، تروتسكي ترور شد. روابط اجتماعي بلو بسيار گسترده و متنوع بود.او به همراهان رابرت اف كندي پيوست ، هرگز براي معروفيت در روزنامه ها ننوشت، او دوست صميميه “ رالف اليسون “ از نويسندگان به نام بود و همچنين هم دوش گنگستر هاي شيكاگو دزدي كرده بود.دوستان زيادي در بين روزنامه نگاران و شعرا داشت.از آن شمار مي توان به جان بري و سيدني هريس اشاره كرد كه اولي شاعر و دومي روزنامه نگار بود .

در حالي كه فروش بعضي از رمان هاي اوليه ي بلو پايين بود ، “هرتزوگ “ ماجرا را تغيير داد تا جايي كه او را در وضعي قرار داد كه براي گذران زندگي نيازي به تدريس نداشت . با اين حال بلو تا سنين پيري به تدريس ادامه داد. زيرا كه عاشق فعل و انفعالات انسان و تغييرات ديدگاهايش بود.

بلو در دانشگاهاي مينه سوتا ، نيويورك ، پرينستن ، پرتوريكو ، شيكاگو و بستون تدريس كرد.مدتي نيز به همراه دوستش جيمز وود هدايت كلاسها را مشتركا بر عهده داشت.(اگرچه او در آن مدت محترمانه غيبت مي كرد تا به كارش بر روي “ دم را در ياب” برسد.)

او براي احراز پست استادي در دانشگاه بوستن به بروكلين ماساچوست نقل مكان كرد و تا پايان عمرش يعني 5 آپريل 2005 يعني زماني كه 89 سال داشت در آنجا ماند. اورا در قبرستان يهوديان “تل برو” واقع در “ورموت” به خاك سپردند.

بلو 5 بار ازدواج كرد كه به جز آخريش به طلاق انجاميد. پسرش، آدام كه از ازدواج سوم وي بود در سال 2003 مقاله اي تحت عنوان ”درستايش قوم پرستي” به چاپ رساند. همسرهايش به ترتيب آنيتا گوشكين ، آلكساندرا ساشا كاپسكوف ، سوزان گلاسمن ، الكساندرا لونسكو تولسا و ژانس فريدمن

” بلو براي احراز پست استادي در دانشگاه بوستن به بروكلين ماساچوست نقل مكان كرد و تا پايان عمرش يعني 5 آپريل 2005 يعني زماني كه 89 سال داشت در آنجا ماند. اورا در قبرستان يهوديان “تل برو” واقع در “ورموت” به خاك سپردند. ... “

بودند.در سال 1999 وقتي بلو 84 سال داشت از همسر پنجمش صاحب يك دختر شد.(او 4 فرزند داشت )

با اين كه بسيار مي خواند ، زمانهايي را به نواختن ويولون و انجام ورزش مي گذراند.كاركردن برايش هميشگي بود ، با اين حال زمانهايي كه براي ادامه ي بخشهايي از رمانش دچار رنج و زحمت مي شد ، ناشرانش را از دست مي داد. از همان آغازين كارهايش داراي شهرتي معادل بزرگترين رمان نويسان قرن 20 شد و پس از مرگش نيز احترامي معادل برجسته ترين نويسندگان بريتانيا بر جاي گذاشت.

دوست و زندگي نامه نويسش ، فيليپ روت در باره اش ميگويد : « ادبيات قرن بيست امريكا به پشتوانه ي دو نويسنده پا بر جا است ، فاكنر و بلو . اين هردو ملوين ، تواين و هاوتون قرن بيستم اند».

جيمز وود در ستايش بلو در نيو ريپابليك مي نويسد: «تصديق مي كنم سخن مدرن به تمامي با او هست. با اين حال اين گفتار منصفانه نيست از آن جهت كه بلو خود از سازندگان راه هاي تازه در نثر مدرن است، همچون مونوپودس قهرمان. با اين حال چه مي توانم بكنم؟ من آثار بلو را در سال هاي دور جواني كشف كردم و از آن پس نمي توانم در برابر وضوح عشقي كه به هركدامشان دارم، سكوت كنم. بارها در طي هفته ي گذشته در باره ي ويژگي هاي نثر بلو سخن گفته شده است و مهمترين تحسين ها هريك بخشي از كارهايش را بزرگ مينمايد.مثلا در باره ي قدرت فوق‌العاده ي تركيب هايي كه بالا و پايين را در هم مي آميزد شنيده ايم،يا درباره ي آهنگ ملوين واره اش كه به ريتم هاي جوكهاي يهوديان تنه ميزند مطالبي ديده ايم.ويا حتي اينكه از بزرگترين رمان هايي است كه داراي وجهي شكوهمند از دمكراسي است . همچنين در باره ي داستانهايش شنيده ايم كه دزدان ، فريبكاران و روشنفكران باصدايي بلند احساساتشان را فرياد مي زنند. البته تمامي اين تعاريف به حد كافي درست است. جان چيور در مجله اش ، از گوشه گيري ماجراهايش افسوس مي خورد و داستانهايش را چون حومه هاي شهري در حال فروپاشي تنها ميداند. ايان مك ايوان در هفته ي گذشته ، عاقلانه اشاره مي كند كه منتقدان و نويسندگان بريتانيا مجذوب دقت بلو شده اند، چرا كه او استعداد ديكنزي را در فقدان اكنون رمانهاي انگليسي زنده نگاه داشته. با اين حال هيچ يك از سخنان مذكور به زيبايي في نفسه ي متن، به موسيقي و تصنيف قوي و با ثبات و در عين حال شكوهمند و لذت بخش آن اشاره نكرده اند.در حقيقت من هرگز نتوانستم در زمان حياتش به حد كافي سپاس گزارش باشم ، و اينك نيز نخواهم توانست . “

شاكله ها و درون مايه

آثار بلو درباره ي طبع نامتجانس تمدن مدرن سخن مي گويد.درباره ي خنثي شدن ظرفيت هاي انساني در غلبه يافتن بر سستي و تحصيل عظمت و شكوه (و يا دسته كم آگاهي).بلو شاهد كاستي هاي بسيار تمدن مدرن است و اين از ظرفيت نسل ديوانه ، مادي گرا و گمراه اين دوران آگاهي مي دهد.

شخصيتهاي داستانهاي بلو ظرفيت قهرمان شدن را دارا هستند اما، در بسياري از مواقع در برابر نيروهاي منفي اجتماع دچار تضاد مي گردند.اكثرشان ، يهودياني اند گرفتار از خود بيگانگي و دگرگون شدگي.درون مايه ي اصلي آثار بلو ، مسئله ي هويت و زندگي يهوديان است.اگرچه خودش از خوانده شدن به عنوان يك نويسنده ي يهودي ناراضي است.همچنين آثارش نمايانگر بهاي بالاي زندگي در امريكا و شيدايي همراه با نوسان و يكتايي تجربه ي امريكايي است.

در مورد سبك شناسي آثارش ، نوشتار هايش پر است از ارجاعت به پروست و جيمز كه اين فرهنگ ارجاعات بزرگ در عين حال با بياني قوي همچون كمديني چيره دست،( مثل هنري يانگين) باجك ها يي همراه ميشود.

در عين حال بلو المانهايي از زندگي خويش را در داستانهايش افشا مي كند.و بسياري از كاراكترهاي اصلي او

” آثار بلو درباره ي طبع نامتجانس تمدن مدرن سخن مي گويد.درباره ي خنثي شدن ظرفيت هاي انساني در غلبه يافتن بر سستي و تحصيل عظمت و شكوه (و يا دسته كم آگاهي).... “

مستقيما به شباهت ها شان با خالقشان اشاره دارند.

نقد ها و جدل ها

منتقدين بلو،كارهايش را، تلاشهايي منسوخ و متداول مي دانند كه مانند برخي از نويسندگان در راستاي زنده نگاه‌داشتن نويسندگان قرن 19 اروپا انجام پذيرفته است.تا جايي كه ولاديمير ناباكف وي را “ تيره روزي متوسط الحال “ مي خواند.كاراكتر هاي داستانهايش نمايانگر فلسفه‌ي ناپخته و فرصت طلبي است كه از فضل فروشي تدوين شده اند. هرتزوگ ، هندرسون و ديگر كاراكتر هاي بزرگش بر اساس كژتابي هاي فلسفي مولف ساخته شده اند و از واقعيت بدورند.

روزنبام، نويسنده و روزنامه نگار،درباره ي رمان “راول استاين”(2000) معتقد است : «تنها همين كتاب بهترين نشانه ناكامي بلو به عنوان يك مولف است» وي مي نويسد: «مشكل من با آثار پيش از راول استاين بلو اين است كه وي در تمامي آنها چنان پيچشي ايجاد ميكند كه به يوغي براي مخاطب مبدل مي گردد و اين با هستي اثر و فرمش در تناقض است.در آنها (آثارش)شهري چرند با خيابان هايي پر از مردمان رند كه چون قطعاتي زائد و غير قابل هضم از يك امر مرموز، بدور از هرگونه تعمق ، تاثير گذاري و يا فلسفه اي ظاهر مي گردد.گويي تنها براي اين ايجاد شده اند كه به مخاطبشان يادآوري كنند كه با اثري روشنفكرانه و ثقيل روبرو هستند.جهان و انسان داستانهايش دگرگونه و قلو شده طراحي شده اند».

سم تاننهاوس مي نويسد : «اما چرا پس از بسياري از مردود ساختن ها ، انحراف ها و پيچ و تاب دادن ها و خطابه ها در باره ي ريخت شناسي و دين و آيين ،همچنان ليستي از پرسشهاي پاسخ نيافته براي خواننده بر جاي مي ماند ؟ چرا شخصيت ها در يك بي وزني قرار دارند و از هرگونه تغيير بازمانده اند، در حاليكه هريك از آنها همانند شاگردان شيفته ي بلو در شيكاگو انگار در سميناري قرار گرفته و مدام فضل فروشي مي كنند و از استاد مي آموزند ؟ و چرا نويسنده ي ما از وقايع ساليانه ي نزاع هاي زنا شويي ، كاريكاتور ي كيفري مي كشد ؟»

تاننهاس اينگونه ادامه مي دهد: «كاستي ها و كمبود ها ( در زندگي ) بسيارند.اين درست است.اما چه مي توان كرد؟ طبيعت عاري از تكامل و كمال براي ماست.و اين شامل حال رمان نويسان هم مي شود.چه كسي از ما در جهان است كه بتواند حقيقت را باز شناسد و (حتي اگر هم بتواند) به ما نشان دهد؟ در هر حادثه اي تنها مي توان روش نقادي را به كار بست و در دسته بندي هايي آنچه عبث است (و آنچه سودمند است ) را نمايان كرد.همانگونه كه راندل جارل يك بار به نقل از والت ويتمن نوشته :
اين است جهان ،
هرز مي رود ،
اينجا و آنجا.
نظامي مشتعل از تصادفات و بدور از ظلمت .
ساختاري زيبا و شگفت انگيز همچون حلقه هاي زحل. »
در مقابل و.س پريچت بلو را تحسين ميكند.وي معتقد ست در ميان آثارش “ دم را در ياب “بهترين و كامل ترين كار است. تا جايي كه اين رمان كوچك را “شاهكار كوچك خاكستري “ مي خواند.

بلو در سال 1975 بنا بدلايل شخصي به اورشليم در اسرائيل سفر كرد. پس از بازگشت ،نظراتش در باره ي اين سفر مورد نكوهش نوام چامسكي در كتاب “ مثلث شوم : آمريكا ، اسرائيل و فلسطين “(1983) قرار گرفت. چامسكي مي‌نويسد ، بلو اسرائيل را داراي مردماني منطقي و با تساهل ديده كه در برابر اعراب كينه اي بسيار با لطافت رفتار مي‌كنند !

” منتقدين بلو،كارهايش را، تلاشهايي منسوخ و متداول مي دانند كه مانند برخي از نويسندگان در راستاي زنده نگاه‌داشتن نويسندگان قرن 19 اروپا انجام پذيرفته است.تا جايي كه ولاديمير ناباكف وي را “ تيره روزي متوسط الحال “ مي خواند.... “

همچنين مردم در آنجا سخت مي انديشند وبسيار در كوشش اند تا اين سرزمين لم يزرع را به شكوفايي اقتصادي و حاصلخيزي برسانند، شهرها بسازند و ساختار هاي اجتماعي تشكيل دهند. در اين راه مدام مشغول تحقيق، تفلسف و نوشتن هستند.حامي اخلاقي كهن و عظيمند و ارتشي مسلح و آماده ساخته اند!
بلو همچنين كتاب تحسين شده و جنجالي “مطابق زمان فراموش شده “ نوشته ي جان پترز را نكوهش مي كند.كتاب مذكور تاريخ نوشته شده‌ي متداول در باره‌ي فلسطين را به چالش مي كشد.

او آموخته ي هيچ يك از مكاتب سياسي متداول نبود، اما به سمت راست گراييد و هويتش را به عنوان يك نو محافظه كار تعريف نمود. او از مخالفان جنبش هاي فمنيستي ، پسا مدرنها و آنارشيستها به حساب مي آمد. همچنين خود را در قلمرو مجادلات يهوديان و مذهب هاي آفريقايي-آمريكايي وارد مي كرد. در“ سياره ي آقاي اسملرز “ بلو تصويري از يك جيب بر سياه پوست مي كشد كه خود را در ميان مردمي تنها مي يابد كه از نژاد پرستي شكايت دارند.در سال 2007 كوشش شد بعد از مرگ بلو نام خياباني در نزديكي هايد پارك (در همسايگي منزل بلو ) كه نام يك اسكاتلندي صاحب منسب منطقه اي را بر خود داشت تغيير يابد ، زيرا كه بلو قبلا مدعي شده بود اين نام براي همسايگان فعلي كه آنجا ساكن هستند ، نژاد پرستانه تصور مي شود.

بلو جرقه ي يك جنجال را در مصاحبه اي در 7 مارچ 1988 در نيويوركر روشن كرد.اين حادثه زماني آغاز شد كه وي در باره ي تفكر چند فرهنگي سوال كرد در “زولو2” چه كسي مانند تولستوي وجود دارد ؟ و يا در “پاپوآنس3” پروست كجاست ؟ من افتخار مي كنم كه آنها را خوانده ام. روزنامه ها مدعي شدند اين گفتار طئنه اي بود براي كوچك شمردن ادبيات غير اروپايي.

بلو در اولين واكنش مدعي شد سخنانش به غلط نقل شده است.اما كمي بعد در دفاعيه اي كه در نيويورك تايم نوشت، مدعي شد : بدگويي كردن و تهمت زدناز اصاي ترين كارها در سراسر حرفه ي روزنامه نگاري است...اغلب تلاشي احمقانه براي شرح دادن و تقديس كردن همه‌ي گفته‌ها.من همانطور كه ميبينيد به عنوان يك دانشجوي انسانشناسي از تفاوت بين ادبيات و جوامع ماقبل ادبيات سخن گفته ام.

بلو اظهار ميكند به ياد مي آورد مدتي پس از اينكه بدنامي برايش حاصل شد، در واقع رماني كه در زبان زولو نوشته شده بود را از ترجمه ي موفولو خوانده است.(بااين حال اشتباهي باقي مانده:موفولو رماني از زبان “سسوتو4”ترجمه كرده بود ونه از زبان زولو ! )

باوجود معروفيت وي در شيكاگو ، او خود را از جدل هايي كه هر از چند گاهي بين نويسندگان در شيكاگو در مي گرفت كنار ميكشيد.

استاد تركل در سال 2006 در مصاحبه اي در مجله ي استاپ اسمالينگ در باره ي بلو مي گويد : “ من او را خوب نشناخته ام.ما بر سر شماري از مسائل سياسي اختلاف نظر داشتيم.در اعتراضي كه با اثر نورمن ميلر به نام “ سپاهيان شب “ شروع شد، زماني كه ميلر ، روبرت لوول و پل گودمن بر طبل اعتراض به جنگ ويتنام كوبيدند،بلو نيز به انجمن مبارزه با جنگ دعوت شد.او گفت : باشه من هم خواهم بود . در واقع همين پذيرش دعوت او را در اين ماجرا سربلند مي كند.و اين مسئله ي بزرگي بود. پس من برايش نامه اي نوشتم كه او آن را دوست نداشت و در پاسخ من را يك استاليني خواند.با اين حال و در غير اين موضوع روابط ما دوستانه بود.البته او يك نويسنده ي درخشان است و من عاشق “ دم را در ياب “ او هستم. “

نقل قول

مردم مي توانند وقت خود را در كتابخانه ها تباه كنند ، اين بايد اخطاري باشد براي ما.

مقداري از عظمت دانش مي تواند دستگيري كند ، زماني كه در وهمي عظيم نياز بدان است.

اين است يك بيكران ، رنجي طولاني تر از بيابان ،مطلق ، لغزنده ،بسيار منسجم و محاسبه اي بسيار وسيع از اينكه چرا انسان هستيم ،ما چه هستيم و چرا زندگي ميكنيم.

من احساس مي كنم هنر مي تواند كاري كند براي دست يابي به آرامش درست در ميانه ي سياهي.آرامشي كه در هر دعايي نقش بسته است به مانند چشمي در طوفان.

من فكر مي كنم هنر مي تواند كاري بكند براي ماندن در زير چتر آگاهي و توجه درست در ميان ديوانگي.

منبع : ويكي پديا - مترجم: شروين طاهري
 چهارشنبه 25 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن