واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: آنچه به ياد شاهزاده متفاوت آمد
«مهينبانو»ي اين خاطرات، از خاندان قاجار و خاله تني مادرم ميشد. او زني بود كوتاه قد با شخصيتي توانمند.
نویسنده : شهلا سلطاني
فيالواقع بايد او را در زمره زنان پراقتدار و شجاع قاجار دانست. همرده با چهرههايي مانند مهدعليا، مادر ناصرالدينشاه يا امالخاقان، دختر ميرزا تقيخان اميركبير بود. امالخاقان يا همان تاجالملوك، مادر محمدعليشاه، زندگي با مظفرالدينشاه كه پيوسته كسل، بيمار و ناتوان بود را تاب نياورد و از همين روي، در همان دوران ولايت عهدي، از شاه آينده كه پسردايي او هم بود، جدا شد و مجدداً ازدواج كرد تا آزادي خود را فداي ملكه بودن نكرده باشد. مهينبانو در دورهاي كه چشماندازي از پايان سلسله قاجار وجود نداشت، شجاعتي كممانند از خود نشان داد و از شاه آينده ايران طلاق گرفت تا با همسري كه به او علاقهاي نداشت، روزگار خود را سپري نكند. مهين بانو در كاخ گلستانِ تهران چشم به جهان گشود. پدرش شعاعالسلطنه، پسر دوم مظفرالدين شاه بود و در كاخ مظفرالدين شاه زندگي ميكرد و مادربزرگش نزهتالسلطنه از نسل فتحعليشاه قاجار به شمار ميرفت و نسل از طرف پدرش اسماعيل ميرزا، به پسر كيكاووس ميرزا پسر فتحعلي شاه ختم ميشد. شعاعالسلطنه زنهاي متعددي داشت، ولي صبيهالدوله مادر همايونتاج زن عقدي او بود. شعاعالسلطنه به خاطر مادر زبان عربي و فرانسه را فراگرفته و از مادرش خواسته بود همسري باسواد كه به چند زبان آشنايي داشته باشد براي او در نظر بگيرد. در سالهايي كه بغداد جزئي از قلمرو عثماني به شمار ميرفت، پدر صبيهالدوله به نام علياكبرخان ژنرال كنسول ايران در بغداد بود. علياكبرخان همسري گرجي داشت كه نوه شيخ شميل بود و ثمره اين ازدواج 15 فرزند، 10 پسر و پنج دختر بود. صبيهالدوله دختر كوچك اين زوج بود كه در بغداد متولد شد و در نوجواني با پدرش به ايران بازگشت. طولي نكشيد شعاعالسلطنه از اين دختر خواستگاري كرد و با هم ازدواج كردند. وي از شعاعالسلطنه سه فرزند داشت، دو دختر و يك پسر. دختر ارشد به نام مهينبانو بعدها زن محمدحسنميرزا قاجار شد كه برادر احمدشاه و آخرين وليعهد ايران بود. دختر دوم مادربزرگ من همايونتاج بود. برادر صبيهالدوله در زمان رضاشاه يكي از مشهورترين پزشكان تهران بود و به دكتر اميراعلم شهرت داشت. صبيهالدوله زني خوش آب و رنگ و زيبا با چشماني سبز و موهايي طلايي بود. جد او شيخ شميل قهرمان آزاديخواه قفقاز در سال 1797م. در داغستان به دنيا آمده بود. شيخ شميل پسر يك دهقان داغستاني بود كه با تعليم و تربيت مذهبي بزرگ شده بود و زبان عربي را به خوبي مينوشت و ميخواند. شيخ جمالالدين يكي از رهبران مسلمان آن كشور او را به گروه دراويش نقشبندي معرفي كرد و او در اواخر سال 1820 در سن 23 سالكي جزو افسران عاليرتبه قاضي محمد به شمار ميآمد. قاضي محمد اولين امام نقشبندي بود كه جنگ مذهبي و جهاد با روسها را به راه انداخت. شيخ شميل مدتي هم زير دست حمزهبيگ يكي از رزمندگان مسلمان جنگيد. در سالهاي بعد افراد باقيمانده خانواده شيخ شميل بهتدريج از روسيه فرار كردند و به تركيه رفتند. شعاعالسلطنه پدر مهينبانو و همايونتاج با يكي از نوههاي شيخ شميل به نام خديجهخانم كه بعدها صبيهالدوله لقب گرفت ازدواج كرد. خود شعاعالسلطنه هم در يك مقطع تاريخي در ايران نقش داشته است. وي دو بار در سالهاي 1322 و 1381 قمري والي ايالت فارس شد و هر دو بار مردم به تحريك متنفذين محل بر ضد او شورش كردند و دولت مجبور شد او را احضار كند. انگيزه شورشيان شيراز اين بود كه شعاعالسلطنه ميخواست بازار وكيل و سراهاي اطراف آن را كه از بناهاي دوره كريمخان زند بود جزو املاك خود به ثبت برساند. در زمان كودكي من مهينبانو به اصفهان نميآمد. با وجودي كه معاشرت خود را با خانواده پدريام قطع نكرده بود، او را اولين بار در 20 سالگي خودم و 60 سالگي او ديدم. پس اين خاله بزرگ هميشه برايم يك زن پير بود. اگر قبلاً زيبايي داشت كه در خاطراتش به آن تكيه كرده است، آن را مشاهده نكردم. زني بود از باشخصيتترين افرادي كه به عمر ديده و خواهم ديد. فوقالعاده باسواد، فهميده، بانمك و جذاب. رفتارش در شأن يك شاهزاده واقعي بامتانت، وقار و تواضع بود. تا قبل از انقلاب او در منصوريه كه آنقدر راجع به آن توضيح ميدهد زندگي ميكرد. من و خانواده پدريام، مادر و خالهام با او و بعداً با دخترش كه چند سالي به ايران آمد زياد معاشرت داشتيم. بعد از انقلاب هم 10 سال آخر عمر در پاريس بود كه هفتهاي نبود كه او را نبينم و از مصاحبتش لذت نبرم. او در زماني كه در سن 80 سالگي بود و در پاريس به سر ميبرد، تصميم ميگيرد خاطراتش را به كمك فرخ غفاري كه در همان نزديكي زندگي ميكرد روي نوار بياورد. او درست تا سن 90 سالگي عمر كرد و تا آخرين سال مرتب و منظم لباس ميپوشيد و سلمانياش ترك نميشد. هر كتاب جديدي مثل خاطرات «كنيزه مراد» را ميخواند، چون فرانسه را بسيار خوب بلد بود، هرگز در آن سن بالا پرت و پلا نميگفت، ذهنش تا آخرين دقايق سالم و تيز ماند و از تمام اخبار و رويدادهاي جهان مطلع بود. درِ خانه تمام فاميل و دوستان به روي او باز بود، از ادعاهاي تازه به دوران رسيده كه مرا با كي ميخواهي به خانهات دعوت كني نداشت. چنين محبوبيتي كم ديدهام. همه عاشقش بودند. او بعد از آن همه جلال در يك آپارتمان كوچك زندگي ميكرد. هيچ پولي از ايران نياورده بود و اگر نوهها به او نميرسيدند نميدانم چطور ميخواست زندگي كند. شايد برادرش كيكاووس ميرزا كه در سوئيس زندگي ميكرد هم به او ميرسيد و بديهي است بعد از مرگش كه قبل از خواهرش بود برايش ارث ميگذاشت. در هر صورت خالهجان مهينبانو تمام خاطرات خود را به كوشش فرخ غفاري روي نوار آورد و هرگز اين خاطرات قبل از مرگش چاپ نشد. قبل از اينكه كتاب خودم «آقاجان شازده» را چاپ كنم مرتب موي دماغ فرخ غفاري ميشدم كه اين خانم خاله مادرم است و چون خاطراتي را به فارسي نوشته است و نوهها و تنها فرزند او در امريكا زندگي ميكنند و كاري به اين كتاب ندارند اين نوشتهها را به من بدهيد تا به ايران ببرم و چاپ كنم، وليكن او اعتقاد داشت اين خاطرات زيادي پيچيده و تكراري است. فقط زماني كه كتاب خود را بردم و به او نشان دادم او آن را خواند و قبول كرد كه شايد بتوانم از عهده اين كار دشوار برآيم و قول داد اين كتاب را به من بدهد. ولي هر چه با ليلي متيندفتري، نقاش بسيار برجسته و نوه دكتر مصدق كه دوست عزيزم بود دنبال اين يادداشتها گشتيم اثري از آن به دست نيامد و ليلي هم گفت حالا كه فرخ موافق است من هم خاطرات خالهجانت مهينبانو را به تو ميدهم، وليكن از روزگار بد اين دو نفر يكي پس از ديگري از اين دنيا رفتند و اين خاطرات از نظر من گم شد كه شد. يك سال بعد از فوت ليلي متيندفتري فرزندان او كه هميشه از آنها سپاسگزار هستم اين يادداشتها را پيدا كردند و به من دادند. اميدوارم همانقدر كه از مطالعه آن لذت بردم، براي خواننده عزيز هم كمي جالب باشد. اين خاطرات مروري است از 60، 70 سال تاريخ ايران از لحاظ اجتماعي ـ سياسي و زندگي يك بانوي قاجار به گفته خودش. گويا يكي دو زن از خانواده قاجار خاطراتشان را نوشتهاند، ولي كسي مثل مهينبانو افكار متجدد و پيشرفتهاي در زمان خود بدينگونه نداشته است. در ضمن به نظر ميآيد مادربزرگم و خواهرش مهينبانو تنها زناني از خانواده قاجار بودند كه به خارج رفته و آنجا تحصيل كردهاند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]