تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 15 دی 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):مؤمن، خاموشى اختيار مى‏كند تا سالم بماند و سخن مى‏گويد تا سودى ببرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1850371896




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امام فرمود: نجف مرده است من نجفي نيستم قمي هستم!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: امام فرمود: نجف مرده است من نجفي نيستم قمي هستم!
نویسنده : محمدرضا كائيني 
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، حضور احياگر سترگ اسلام ناب محمدي (ص) در نوفل لوشاتو و صلاي پرصلابت رهبري او از آن سامان را تداعي مي‌كند. در تجديد خاطره آن حضور تاريخ‌ساز، با جناب حجت‌الاسلام‌والمسلمين سيد‌صادق موسوي شيرازي گفت‌و‌شنودي انجام داده‌ايم كه ماحصل آن را پيش رو داريد. شما در چه مقطعي از تصميم حضرت‌امام براي هجرت به نوفل‌لوشاتو مطلع شديد و چگونه رفتيد؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. در مقدمه بايد عرض كنم كه حضرت امام(ره)، دوران بسيار سختي را در نجف گذراندند. ايشان در آغاز كار، وقتي به نجف رسيدند، براي اولين بار از يك شخصيت غير‌رسمي، به شكل «قرق كردن حرم» استقبال شد! اما به ندرت و در طول زمان، شرايط امام در نجف به شكلي در مي‌آيد كه: آن نماز جماعتي كه در مدرسه آيت‌الله بروجردي برگزار شد كه حياط، طبقات و حتي پشت‌بام هم مملو از مأموم مي‌شد، مبدل به نماز جماعتي حداكثر ده پانزده نفره شد! و آن هم درشرايطي كه مأمومين به منزل امام مي‌آمدند و به ايشان اقتدا مي‌كردند. ايشان ديگر نماز جماعت نمي‌رفتند؟ خير، نماز جماعتشان در منزل خودشان بود.    عكس‌هايي كه از نماز جماعت ايشان در «مسجد ترك‌ها» هست متعلق به چه دوره‌اي است؟ مربوط به نمازهاي ظهر و عصر ايشان است. ظهر در مسجد شيخ انصاري نماز مي‌خواندند و نماز مغرب و عشا را در منزل بودند. يادم نمي‌رود كه امام با صدايي بسيار حزين، در يكي از آخرين سخنراني‌هايشان قبل از هجرت، با صراحت گفتند: نجف مرده است، من نجفي نيستم، قمي هستم!... و اين عمق احساس مظلوميت امام را مي‌رساند. صحنه‌اي را به چشم خودم ديدم كه امام در يكي از پياده‌روهاي «شارع‌الرسول» حركت مي‌كردند. اين خيابان به حرم اميرالمؤمنين(ع) و منزل امام منتهي مي‌شد و يكي از طلبه‌هايي كه داشت از طرف مقابل مي‌آمد، وقتي احساس كرد با امام روبه‌رو خواهد شد و مجبور مي‌شود كه سلام كند، به پياده‌روي مقابل رفت كه با امام روبه‌رو نشود و مجبور نباشد سلام كند! اين را به عنوان مثال عرض كردم. لذا امام در بدترين شرايط از نجف بيرون آمدند. رژيم عراق هم با هماهنگي‌اي كه با رژيم شاه داشت، فرصت را مناسب ديد كه صداي ايشان را خاموش كند، چون احساس كرد وضعيت اجتماعي امام در نجف و بين مراجع، به‌گونه‌اي است كه محدود كردن ايشان، براي آنها هزينه‌اي ندارد. در مجموع احساس كرده بودند كه امام را ساكت كرده‌اند اما ايشان فرمودند: من در اينجا نمي‌مانم... و توسط مرحوم سيد عباس مُهري ويزايي براي ايشان تهيه مي‌شود تا به كويت بروند. فرزند ايشان آقاي سيد احمد مُهري كه از جوانان بسيار مؤمن و غيور بود، به نجف مي‌آيد كه با وسيله نقليه خودش، امام را به كويت ببرد. امام پس از نماز صبح‌ سوار ماشين مي‌شوند و راه مي‌افتند و به مرز عراق مي‌رسند. عراق خروجي را تأييد مي‌كند. در مرز كويت هم امام در ماشين مي‌نشينند و يكي از دوستان مي‌رود و گذرنامه را مي‌برد و ورودي مي‌خورد. وقتي مي‌خواهند سوار اتومبيل شوند و به سمت كويت راه بيفتند، امام مي‌گويند بايد تجديد وضو كنند. همراهان مي‌گويند بهتر است مسافتي در داخل كويت پيش برويم و از اين فضا دور شويم اما امام مي‌گويند نمي‌توانند و بايد پياده شوند. امام پياده مي‌شوند و مأموران ايشان را شناسايي مي‌كنند، چون گذرنامه ايشان به نام «روح‌الله مصطفوي» بود، لذا گذرنامه امام را پس از شناسايي گرفتند و ويزاي ايشان را باطل كردند و مجدداً امام را به عراق برگرداندند! امام تصميم گرفتند به جايي بروند كه نياز به ويزا نداشته باشد. دو گزينه پيش روي ايشان بود، يكي سوريه و سپس لبنان و يكي هم فرانسه، چون عده‌اي از كساني كه با امام در ارتباط بودند در پاريس اقامت داشتند. ما به سوريه رفت و آمد زيادي داشتيم و با چند تن از دوستان از جمله آقاي علي جنتي و آقاي محتشمي به فرودگاه رفتيم. جرئت هم نمي‌كرديم اسم بپرسيم و فقط از مسافران مي‌پرسيديم: يك عده معمم در اين هواپيما نبودند؟ و آنها هم مي‌گفتند: نه. ما مأيوس شديم و برگشتيم و حدود يك ساعت بعد فهميديم امام به پاريس رفته‌اند. در پاريس هم كسي خبر نداشت امام دارند به آنجا مي‌روند. در مسيري كه مي‌رفتند، يكي از دوستان خودش را به مريضي مي‌زند و از هواپيما پياده مي‌شود و به دو نفر از دوستان در پاريس زنگ مي‌زند و خبر مي‌دهد كه امام دارند مي‌آيند. وقتي امام از هواپيما پياده مي‌شوند، آقايان بني‌صدر و قطب‌زاده به استقبالشان مي‌آيند. آقاي قطب‌زاده خودش رانندگي مي‌كرد و ماشينش را در پاركينگ پارك كرده بود، اما بني‌صدر با يك دانشجو آمده بود كه ماشينش در حال حركت بود، چون پارك كردن ماشين جلوي فرودگاه ممنوع بود. آقاي قطب‌زاده گذرنامه امام را مي‌گيرد و مي‌برد ورودي مي‌زند و آنها هم متوجه نمي‌شوند كه شخص وارد شده به كشورشان كيست؟   ظاهر و هيئت امام برايشان سؤال‌برانگيز نبود؟   نه، آنها برخلاف عرب ها، به لباس حساسيتي نداشتند. به هر حال گذرنامه مهر ورودي مي‌خورد وامام مي‌روند و سوار ماشين مي‌شوند. كسي كه كار ورودي گذرنامه را انجام داد، قطب‌زاده بود. بني‌صدر كاري نكرد، ولي وقتي امام از در فرودگاه بيرون مي‌آيند، ماشين بني‌صدر مي‌رسد كه در حال حركت بود و امام سوار ماشين مي‌شوند. مرحوم حاج احمد آقا مي‌گفت: من در آنجا دلم براي قطب‌زاده سوخت و به امام گفتم: من با ماشين قطب‌زاده مي‌آيم و سوار ماشين او شدم و به منزلي رفتيم كه ايشان در منطقه كشان تهيه ديده بود و در آنجا مستقر شديم.   خانه چه كسي بود؟ خانم سودابه صديفي. فاميل شوهرش يادم نيست. نزديك خانه بني‌صدر بود. پله‌هاي خانه چوبي بود. امام شب مي‌رسند و دانشجوها خبر مي‌شوند و سر از پا نشناخته براي ديدار امام هجوم مي‌آورند. هنوز نه دولت فرانسه خبر دارد چه كسي آمده است و نه همسايه‌ها مي‌دانند چه خبر است و به علت رفت و آمدهاي زياد و سر و صدايي كه پله‌هاي چوبي ايجاد مي‌كرد، به پليس شكايت مي‌كنند! پليس براي پيگيري شكايت همسايه‌ها مي‌آيد و آنجا متوجه مي‌شود امام‌خميني در پاريس هستند. چون ورود ايشان قانوني بود و گذرنامه‌شان مهر ورود خورده بود، دولت فرانسه ديگر نمي‌توانست كاري بكند، ولي به ايشان گفتند: رفت و آمدها مزاحمت ايجاد كرده است! امام تصميم مي‌گيرند فردا محلي دور از پاريس را انتخاب كنند كه نوفل‌لوشاتو را كه نقطه نسبتا دوردستي بود، انتخاب مي‌كنند.    شما در چه زماني از حضور حضرت امام در نوفل‌لوشاتو مطلع شديد و چگونه خودتان را به آنجا رسانديد؟ فكر مي‌كنم فردا يا پس‌فرداي انتقال امام به نوفل‌لوشاتو بود كه به آنجا رفتم، چون آن وقت‌ها احتياج به ويزا نداشتيم. موقعي رسيدم كه افراد پشت سر امام در نماز جماعت، بيشتر از چهار پنج نفر نبودند! در آنجا وظيفه‌ام اين بود كه در محدوده ارتباطات خودم كه سيستم‌هاي خبري عربي است، كار كنم و اين كار را انجام دادم و براي تعداد زيادي از خبرنگاران لبناني مصاحبه‌هاي تلفني گرفتيم و ترجمه كرديم و فرستاديم تا اينكه بعداً خودشان را به نوفل‌لوشاتو رساندند و مصاحبه‌ها حضوري انجام مي‌شد. درآن روزهاي اول، فرانسوي‌ها به امام گفته بودند: شما نبايد در فرانسه كار سياسي كنيد، شما به عنوان يك شهروند توريستي آمده‌ايد و حق كار سياسي نداريد! امام مي‌گويند: من كار سياسي نمي‌كنم، ولي بين نمازهاي ظهر و عصر، براي حضاري كه هستند صحبت مختصري مي‌كنم. اينها متوجه نشدند كه اين حرف يعني چه؟ دوستان آن حرف‌ها را ضبط مي‌كردند و به ايران مي‌فرستادند. آن روزها ارتباط با ايران خيلي سخت بود، يعني اصلاً قابل مقايسه با ارتباطات امروز نبود. يادم هست براي اينكه صحبت‌هاي امام را به ايران برسانيم، به يكي از فروشگاه‌هاي نوارفروشي رفتيم. در مغازه‌هاي پاريس، اگر كسي 20، 30 تا نواركاست مي‌آورد، شايد يكي دو ماه روي دستش مي‌ماند! ما رفتيم و پرسيديم: چند نوار داري؟ گمانم گفت:30 يا 40 تا. گفتيم همه را بده. با ناباوري كه قصه چيست كه اينها اين همه نوار مي‌خرند، آنها را به ما فروخت. ما هم آمديم و بيانات امام را روي اين نوارها ضبط كرديم. يكي از دوستان به شكلي اين نوارها را بسته‌‌بندي مي‌كرد كه هيچ معلوم نمي‌شد از اين نوارها استفاده شده است‌! و دوستاني كه به ايران مي‌آمدند، آنها را به عنوان «نوار خام» مي‌بردند! فرانسوي‌ها هم حساسيت به خرج نمي‌دادند، چون روكش نوارها كاملاً سالم و مثل اولشان بود. براي انتقال پيام‌هاي امام به ايران، از تماس‌هاي تلفني هم استفاده مي‌شد، منتها در اين تماس‌ها، صدا خيلي ضعيف بود، تاجايي كه يك دستگاه تقويت صدا هم پشت تلفن مي‌گذاشتيم. به‌تدريج مراكز تلفني كشورهاي مختلف با ما تماس گرفتند و به ما سرويس دادند. يك بار مركز مخابرات كويت با من تماس گرفت. همين‌طور بيروت و دو سه كشور ديگر با بنده تماس گرفتند و گفتند: شما هر جا كه مي‌خواهيد تماس بگيريد، ما در خدمتتان هستيم. بعد هم مركز مخابرات تهران تماس گرفت و آنها شروع كردند به سرويس دادن به ما براي ارتباط با ايران.   فعاليت‌هاي سياسي حضرت امام در نوفل‌لوشاتو، چگونه توسعه پيدا كرد؟ و از آن محدوديت اوليه خارج شد؟   امام در ابتداي امر، تنها قصد داشتند به جايي بروند كه نياز به ويزا نداشته باشد و اين‌طور نبود كه فرانسه را به عنوان جايي كه بشود در آن فعاليت سياسي مفيد كرد در نظر بگيرند...    صرفاً مي‌خواستند براي مدتي، از آن شرايط اوليه دور شوند... بله، چون موضوع كويت پيش آمده بود، ايشان مجبور بودند به جايي بروند كه ويزا نخواهد و در عين حال مي‌خواستند ناشناخته وارد شوند، چون اگر شناخته مي‌شدند، كشورهاي مختلفي كه با رژيم شاه در ارتباط بودند و با شاه منافع مشترك داشتند، حاضر نبودند امام را در كشور خودشان بپذيرند. بعد از اينكه به پاريس رسيدند، موضوع فرق كرد، چون آنها متحير مانده بودند كه چگونه عمل كنند. اخراج ممكن نبود و امام(ره) هم بهانه‌اي به دست آنها ندادند و خطابه‌هايشان هم در حد سخن گفتن براي همان چهار پنج نفري بود كه بعد از نمازها مي‌نشستند، آنها هم تصور نمي‌كردند كه اين خطاب:«به در مي‌گويم كه ديوار بشنود» باشد. اولين مصاحبه مهم حضرت امام، فكر مي‌كنم با مجله «تايمز» بود كه رئيسشان به آنجا آمده بود. با اين ذهنيت كه رئيس تايمز است و كارتر براي او بالاترين احترام را قائل است و حتماً مي‌آيد وبه شدت مورد استقبال قرار مي‌گيرد. جالب اين بود كه مرحوم آقاي املايي، با همان لباس منزل به استقبالش رفته بود! در حالي كه او توقع داشت برايش احترام ويژه‌اي را قائل شوند، ولي به او بي‌محلي مي‌كنند! او مي‌گويد: من كسي هستم كه شاه و كارتر اين‌قدر برايم احترام قائل است و آقاي املايي جواب مي‌دهد: اتفاقاً انقلاب ما عليه اين چيزهاست. خبرنگاران خارجي يك مقدار سماجت دارند و اين‌طور نيست كه به‌راحتي جا بزنند.   اين ويژگي جزو كار خبرنگاري است. اينطور نيست؟ بله، ولي خبرنگارهاي ما خيلي اين‌طوري نيستند. به هر حال آرام مي‌نشيند و مي‌گويد: مي‌خواهم با امام مصاحبه كنم. آنها هم مي‌گويند: به يك شرط. شما اينجا مي‌نشينيد و بعدازظهر يك وَن مي‌آيد و عده‌اي را به نوفل‌لوشاتو مي‌برد و شما هم همراهشان مي‌رويد. حالا طرف خودش با «رولزرويس» آمده بود.     آقاي املايي آن زمان در پاريس بود؟   بله، به او مي‌گويند: آنجا هم كه مي‌رويد، صحبت امام را ضبط مي‌كنيد و ما هم برايتان به انگليسي ترجمه مي‌كنيم و به شما مي‌دهيم و شما چاپ مي‌كنيد و عكس امام را هم روي جلد مي‌گذاريد! اگر قبول داريد شما را مي‌بريم. او هم قبول كرده بود. وَن مي‌آيد و دانشجوها سوار مي‌شوند و ايشان هم همراه آنها به نوفل‌لوشاتو مي‌رود و سخنان امام را ضبط مي‌كند. وقتي اولين مصاحبه امام در اين سطح پخش مي‌شود، دولت فرانسه دستپاچه مي‌شود و سؤال مي‌كند: مگر قرار نبود ايشان كار سياسي نكند؟ كه جواب مي‌دهند: رئيس تايمز سخنراني بين دو نماز امام را ضبط و بعد هم به صورت مصاحبه چاپ كرد، به امام چه مربوط است؟ در آنجا منع مصاحبه شكست و در نتيجه راه براي رسانه‌هاي خبري اعم از مكتوب و غيرمكتوب باز شد و به‌تدريج كار به جايي رسيد كه گاه امام در طول روز 20 تا مصاحبه داشتند!   نحوه رفتار و برخورد مردم عادي با حضرت امام در نوفل لوشاتو چگونه بود؟ از اين موضوع چه خاطراتي داريد؟ حضرت امام سنگين‌ترين مفاهيم را به ساده‌ترين زبان بيان مي‌كردند. افراد به‌قدري شيفته شخصيت امام بودند كه ساعت‌ها منتظر مي‌ماندند تا ايشان براي نماز بيايند و برخي حتي نماز هم بلد نبودند بخوانند و فقط به شوق ديدار امام به اقامتگاه ايشان مي‌آمدند. يك بار، وقتي نماز امام كه مي‌خواست شروع شود، جواني به من گفت: من بلد نيستم نماز بخوانم. چه كار بايد بكنم؟ گفتم كسي از شما نمي‌پرسد چرا نماز نمي‌خواني، اگر نمي‌خواهي بخواني، نخوان! گفت: من اصلاً مسلمان نيستم! يعني غيرمسلمان هم در فضايي قرار مي‌گرفت كه دلش مي‌خواست نماز بخواند. مواردي بود كه مي‌ديدم در سرماي زير صفر نوفل لوشاتو و پاريس، مردم روز تعطيلشان مي‌آمدند و منتظر مي‌ماندند تا حضرت امام براي اقامه نماز از آن خيابان عبور كنند و ايشان را ببينند. خيلي فضاي عجيبي بود.   ظاهراً حضرت امام در همان ابتداي حضور در نوفل لوشاتو، نسبت به اين موضوع كه برخي خود را سخنگوي ايشان معرفي كرده بودند، واكنش نشان دادند. شما از اين رويداد چه خاطراتي داريد؟ امام از سوء‌استفاده كساني كه با زبان آشنا بودند، خيلي نگران بودند، چون براي امام مهم بود حرف‌هايشان صحيح ترجمه شود، لذا كاغذي را به ورودي جايي كه براي مصاحبه مي‌رفتند، نصب كردند كه: امام هيچ سخنگويي ندارند! يك بار كه باران آمده و كاغذ را انداخته بود، امام داشتند براي نماز مي‌رفتند. پرسيدند: آن كاغذ كو؟ گفتند: باران آمده و آن را انداخته است. گفتند: يكي ديگر بچسبانيد! بسيار به اين قضيه حساس بودند. در اطراف ايشان هم طيف‌ها و افراد مختلفي بودند. آقايان ابراهيم يزدي، بني‌صدر، قطب‌زاده و خيلي‌هاي ديگر آنجا بودند. امام خيلي حساس بودند و نمي‌خواستند كسي از طرف ايشان صحبت كند و مي‌خواستند نقل كلام ايشان دقيق باشد. يك بار من در آنجا نبودم و يكي از دوستان پيام امام را به عربي ترجمه و به‌جاي كلمه مستضعفين واژه «كادحين» را به كار برده بود كه واژه چپي‌هاست. امام گفته بودند: ايشان ديگر ترجمه نكند و فقط سيدصادق ترجمه كند، چون بر واژه‌هاي ديني اصرار داشتند. بنده اين توفيق را داشتم كه صحبت‌ها و پيام‌هاي امام را به عربي ترجمه كنم. به هرحال، آرام آرام فضا باز شد و دانشجويان از شهرهاي مختلف فرانسه و كشورهاي ديگر مي‌آمدند. سطح و گستردگي اين مراجعات، به جايي رسيد كه دولت فرانسه، دنبال چاره مي‌گشت. از يك طرف نمي‌توانست براي افراد محدوديت ايجاد كند و از سوي ديگر با اين وضعيت دچار مشكل شده بود و لذا اگر كسي از ايراني‌ها وارد مي‌شد و مي‌گفت مي‌خواهم به ديدن امام بروم، به گونه‌اي اشكال‌تراشي مي‌كردند. يكي از دانشجوها به من گفت: وقتي اين سؤال را از من پرسيد، فهميدم منظورش چيست و گفتم: يك شب آمده‌ام خوش‌گذراني و برگردم! و اجازه داد وارد شوم. در هر حال فضاي فرانسه و سيستم خبري آنجا و حتي سراسر اروپا و دنيا، حول محور امام مي‌چرخيد. شما تا پايان حضور امام در فرانسه، در آنجا بوديد. در اين فاصله ملاقات‌هاي سياسي مهمي اتفاق افتادند، از جمله ملاقات مهندس بازرگان، دكتر سنجابي، سيدجلال تهراني و ديگران... سيد‌جلال تهراني اواخر آمد. . از حواشي مهم آن ملاقات‌ها چيزي به ياد داريد؟ امام ويژگي‌اي داشتند كه حداقل من كه هم در فضاي سياسي و هم در فضاي مرجعيت بوده‌ام، كسي را نديده‌ام كه چنين نگاه وسيعي داشته باشد. روش امام(ره) اين بود كه روي يك هدف متمركز شوند و نيرويشان را در جاهاي مختلف پخش نكنند، لذا وقتي شاه گفت: اگر بروم بدتر از من خواهد آمد، امام فرمودند: شاه برود، ولو عبيدالله بن زياد بيايد! بعد گفته بود: اگر من بروم ايران، ايرانستان مي‌شود، امام(ره) فرمودند: شما برو و ايران، ايران مي‌ماند. از همه بالاتر اين را يادم نمي‌رود كه يك بار امام بعد از نماز مغرب و عشا در نوفل لوشاتو نشسته بودند، يك نفر گفت: شما مي‌دانيد موقعيت استراتژيك ايران بين شوروي، خليج‌فارس، نفت و 50 هزار مستشار نظامي به اين راحتي نمي‌گذارند رژيم شاه سقوط كند و ممكن است قضيه منتهي به جنگ جهاني سوم شود. امام گفتند: اشكال ندارد! جنگ جهاني اول و دوم از اروپا شروع شد، جنگ جهاني سوم از كشور ما شروع شود! تمام مدل‌هايي را كه براي متقاعد كردن ايشان به كار بردند، رد مي‌كردند. حتي وقتي شاه با چهره گريان آمد و گفت: من صداي انقلاب مردم را شنيده‌ام، امام فرمودند: توبه گرگ مرگ است! پس امام يك هدف را مد نظر داشتند و آن هم اينكه مرگ بر شاه، شعار ملي است و آن را مطرح كردند و در مقابل همه چهره‌هايي كه مي‌خواستند جلوي حركت ملت ايران مانع ايجاد كنند، مقاومت مي‌كردند. حتي يادم هست بعد از 17 شهريور كه كشتار عجيبي در تهران شد و حتي در اتاق عمل بيمارستان‌ها هم مي‌رفتند و مجروحين را به قتل مي‌رساندند، خيلي به امام فشار آوردند كه: كمي كوتاه بياييد تا مردم نفسي تازه كنند. امام فرمودند: اگر ما مردم را آرام كرديم، چه كسي تضمين مي‌كند اينها دوباره به ميدان بيايند؟ مردم الان دارند به‌طور خودجوش حركت مي‌كنند و ما مجاز نيستيم آنها را سست كنيم. به شكل‌هاي مختلف حتي از خارج اين فشارها وجود داشتند. حتي ملك حسن از مراكش نماينده فرستاد. همين‌طور كارتر و ژيسكاردستن كه به نحوي امام را متقاعد كنند يك مقدار كوتاه بيايند تا اوضاع كمي آرام شود، اما امام مي‌گفتند: بايد مسير را ادامه بدهيم. حتي آخرين مرحله هم كه صحبت آمدن امام به ايران شد، وقتي مطرح شد كه ممكن است حتي امام را ترور كنند، امام جوابشان اين بود كه: اگر بناست خونم ريخته شود، چه بهتر كه در سرزمين خودم بر زمين ريخته شود! يعني تمام مدل‌هايي را كه براي مجاب كردن ايشان به كار رفت، رد مي‌كردند، در نتيجه بسيار طبيعي بود با كساني كه از داخل هم مي‌آمدند و مي‌خواستند روي امام تأثير بگذارند، با آنها هم همين‌طور رفتار كنند. يادم هست در همان دوره، دكتر سنجابي روزي را براي راهپيمايي اعلام كرد...   در كجا؟ در تهران. امام به محض اينكه خبر شدند، روز بعد از آن را راهپيمايي اعلام كردند. وقتي سؤال شد چرا اين كار را كرديد؟ فرمودند: مردم الان آماده راهپيمايي هستند و دنبال اين نيستند كه چه كسي دارد براي راهپيمايي دعوت مي‌كند، ولي اگر مردم به دعوت ايشان آمدند و راهپيمايي كردند براي ايشان مي‌شود اعتبار و بعد طلبكار مي‌شوند! من اين دعوت را كردم كه اعتباري براي آنها درست نشود! به اين ترتيب دعوت سنجابي لغو و دعوت امام مطرح شد. يعني تا اين حد حواسشان جمع بود و حساسيت داشتند. در آن روزها، تلاش زيادي شد كه بختيار بيايد و با امام ملاقات كند. يادم هست درآن روز، حدود ساعت 11، 12 شب بود و خانم دباغ مشكل قلبي داشت و بيهوش شده بود، خبر آمده بود كه دارد زمينه آمدن بختيار به پاريس فراهم مي‌شود. مرحوم آقاي فردوسي‌پور پيام كساني را كه در تهران بودند ضبط كرد و براي امام برد و امام شنيدند و فرمودند: تا استعفا ندهد، ملاقات را نمي‌پذيرم. آقاي فردوسي‌پور مطلب را به تهران منتقل كرد. دكتر يزدي متوجه شد و آمد و با عصبانيت به آقاي فردوسي‌پور گفت: اين چه كاري بود كردي؟ مرحوم احمد آقا مي‌گفت: آقاي دكتر! فعلاً به خانم دباغ برسيد كه افتاده است و دارد مي‌ميرد! فشارهاي زيادي از داخل هم بود كه امام را از روند و شتاب بيندازند.    آمدن سيد جلال تهراني را هم به خاطر داريد؟ ظاهراً حواشي هم داشت...   بله، در ديدار امام با سيد‌جلال بودم. شاه با درايت او را رئيس شوراي سلطنت كرده بود؛ چراكه يك چهره مذهبي بود و با امام از قديم رفاقت داشت و در مقطعي با هم درس خوانده بودند و پيش امام مقبوليتي هم داشت. سيد‌جلال هم از اين راه وارد شده بود كه ما با هم رفيق هستيم و مي‌خواهم بيايم و شما را ببينم! امام گفته بودند: تا استعفانامه‌ات را ننويسي، قبولت نمي‌كنم! متني را مي‌نويسد و مرحوم احمد آقا مي‌برد و به امام نشان مي‌دهد. در آن متن، صحبتي از غير‌قانوني بودن رژيم نمي‌كند و استعفا را هم خطاب به امام نمي‌نويسد. مرحوم احمد آقا در اينجا نقش بسيار زيبايي را بازي مي‌كند. او را به رستوراني مي‌برد و متقاعد مي‌كند متن ديگري بنويسد. سيد جلال مي‌گويد: به يك شرط مي‌نويسم كه كسي نفهمد! من با امام رفيق هستم و اين را به امام مي‌دهم. احمد آقا از آن طرف ندا مي‌دهد هر چه خبرنگار و دانشجو هست جمع كنند. سيد جلال تهراني متن را به نستعليق شكسته و بدون نقطه مي‌نويسد. وقتي اين دو برمي‌گردند، سيد جلال تهراني از آن بالا مي‌بيند كه هر چه خبرنگار است، ريخته‌اند درآنجا! به احمد آقا مي‌گويد: اين چه بساطي است؟ احمد آقا مي‌گويد: من كه با شما بودم، چه مي‌دانم چه خبر است؟ خلاصه سيد‌جلال تهراني را در عمل انجام شده قرار مي‌دهد و استعفا را به امام مي‌دهد و امام قبول مي‌كنند و ساختار حكومت شاهنشاهي فرو مي‌ريزد.   و سخن آخر؟ نكته جالبي كه از امام يادم هست اين است كه ايشان در نوفل لوشاتو اصرار داشتند كه نماز كامل نخوانند. ايشان با اينكه مدت زيادي در آنجا ماندند، حتي يك ركعت نماز تمام نخواندند! هميشه قبل از اينكه 10 روز بشود به جايي مي‌رفتند تا نيت خود را بشكنند، براي اينكه هم به خودشان، هم به ديگران اين را تلقين كنند كه من در اينجا ماندني نيستم و نمازم شكسته است. امام انقلاب را وظيفه شرعي خود مي‌دانستند نه يك كار سياسي. ايشان مي‌خواستند يك واقعيت منفي و بد و قبيح برود و يك واقعيت مقبول و زيبا و خداپسند بيايد. خيلي‌ها هستند كه وقتي به حكومت مي‌رسند ارزش‌هايي را كه ادعا مي‌كردند كنار مي‌گذارند، ولي امام تا آخرين لحظه حتي به جمهوري‌هاي مستقل اسلامي هم فكر مي‌كنند و به فكر آزادي ملت‌هاي ديگر هستند. ان‌شاءالله كه خداوند متعال به ما توفيق بدهد كه بتوانيم امام را خوب بشناسيم و پيروان خوبي براي امام باشيم. بسيار متشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن