تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834008328
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/5 هدیه ای که از ایتالیا برای رهبر انقلاب فرستاده شد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/5
هدیه ای که از ایتالیا برای رهبر انقلاب فرستاده شد
میخواستم چیزی که بیانگر عمق علاقهام باشد به شما هدیه بکنم، در میان امور مادی، عزیزترین چیزم همین گردنبند بود. این گردنبند یادبود شب ازدواجم است که هدیه میکنم به شما.
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، هرجا سخنی از شهر ایثار و حماسه آبادان مقاوم، به میان میآید، برای زیبایی سخن و حسن ختام آن، جا دارد که از اسوه مقاومت این شهر مظلوم یعنی روحانی مبارز، حجتالاسلام والمسلمین حاج آقا غلامحسین جمی نماینده مقام معظم رهبری و امام جمعه محترم آبادان یادی کنیم. او که به حق چون پدری مهربان و دلسوز هیچگاه رزمندگان اسلام را تنها نگذاشت و حضورش در جبهههای نبرد، گرمیبخش دلها بود. در آن روزهای سخت و تاریک، در سنگر نماز، فریاد مقاومت و مژده پیروزی ایشان بود که بر دلها بذر امید میافشاند. اخلاص و عشق او به امام (ره) بیحد بود. وی در مصاحبه گفته بود: «من دربست در اختیار حضرت امام خمینی (ره) هستم». سرانجام این مرد بزرگ در سال 87 در سن 83 سالگی دار فانی را وداع را گفت. آنچه در پی این مقدمه کوتاه خواهد آمد، گفت و شنودی بیتکلف و ساده است با عالم فقید که در سال 69 انجام شده است. خاطرات تلخ و شیرین او از دوران جنگ، به ویژه چگونگی مقاومت مردم آبادان و شکسته شدن محاصره این شهر در عملیات ثامنالائمه (ع)، خواندنی است. امام جمعه آبادان در دوران جنگ میگوید: *یک بچه کوچک به یک مرد بزرگ نامه نوشته بود پیش از شروع جنگ، خدمت امام مشرف شده بودم. برادر پاسداری همراه ما بود. یک محافظ هم داشتیم که بعداً در جنگ اسیر شد. ما وقتی رفتیم خدمت امام، ایشان یک نامهای داشت و نامه را به امام دادیم. بعد که آمدیم به پاسدار گفتم که نامه چه بود؟ گفت: «من دختر دارم که دلش میخواست به امام نامه بنویسد، وقتی خبر دار شد که ما با شما میآییم، این نامه را داد.» بعد از چندی نامهای به آدرس من آمد. وقتی آن را باز کردم، دیدم که جواب نامه همان دختر است و امام زیر همان نامه دختر، پنج جمله لذتبخش نوشته بودند. این کار امام یک تحول جدیدی در خانه آنها ایجاد کرده بود. یک بچه کوچک به یک مرد بزرگ نامه نوشته بود و او هم با آن عظمت جواب داده بود. این نشان میدهد که او چقدر مراقب بود و دقت داشت که هیچ چیز از نظر دور نیفتد، ما در معارف دینی باب مکاتبه داریم که وظیفه برادران دینی است که هر وقت دور میشوند، با یکدیگر مکاتبه کنند. یکی از آن موارد جواب نامه است. در روایات داریم که همانطور که جواب سلام واجب است، جواب نامه هم لازم است. متأسفانه بعضی از عامه مردم و یا حتی بعضی افراد متدین برای نامههایی که جواب لازم است، مکاتبهای نمیکنند. گاه دیده میشود نامههایی که از سوی اقشار پایین جامعه به افراد صاحب منصب نوشته میشود، بیجواب میماند و حتی ممکن است گم شود و این کار امام، عظمت او را میرساند. * این گردنبند یادبود شب ازدواجم است که هدیه میکنم به شما خاطره دیگری دارم که تمام اینها نشانگر عظمت جنبه الهی حضرت امام(ره) است. در یکی از این دیدارها، یکی از اعضای بیت امام برایم تعریف میکرد که یک دفعه هدیهای از خارج برای امام آمد. هدیه را نگاه کردیم، دیدیم یک گردنبند قیمتی است و از ایتالیا آمده بود. فرستند دختر جوانی بود و نوشته بود که: «من ازدواج کردهام و شما را خیلی دوست دارم و علاقهای فوقالعاده به شما داشتم و میخواستم چیزی که بیانگر عمق علاقهام باشد به شما هدیه بکنم، در میان امور مادی، عزیزترین چیزم همین گردنبند بود. این گردنبند یادبود شب ازدواجم است که هدیه میکنم به شما.» گردنبند را پیش امام بردیم و آن را نزد ایشان گذاشتیم. امام نگاهش کرد. چیزی طول نکشید که خانواده شهیدی آمد، دختر بچهای هم همراه آنها بود که دختر شهیدی بود. وقتی خدمت امام رفتند، امام با دست خودش آن گردنبند را به گردن آن دختر بچه انداختند. مشاهده بعضی از حالات امام در من احساس عجیبی به وجود آورده بود. من مقلد او بودم و عقیده داشتم که ایشان نایب امام زمان است و دلم میخواست که امام از ایشان سؤال کند که آیا حالات و رفتار و برنامههای ما درست و راه صواب است یا ناصواب. این را در دل داشتم تا اینکه چند دیدار که خدمت امام رفته بودیم و کمکم جرأت پیدا کرده بودم، یک روز من سؤال کردم و این جمله را گفتم. همین سؤال را آقای مطهری در پاریس از امام کرده بودند. خدمت امام(ره) عرض کردم!! بار شما خیلی سنگین است و مسئولیت شما خیلی بالاست، این کشور و همه مسلمین جهان نظر به شما دارند. من با این حال ناتوانم شما را دعا میکنم و خواهش میکنم که مرا فراموش نکنید. من طوری شما را میبینم که الحق نایب امام زمان هستید، به طوری که شما اگر از رفتار ما راضی باشید، من مطمئن هستم که امام زمان هم از رفتار ما راضی خواهد بود. امام فرمود: من از شما راضی هستم و شما نگران نباشید. *تعجب مهمانها از محل زندگی رهبر انقلاب از عنایات امام در دیدارهای عمومی که بیشتر با ائمه جمعه، نمایندگان مجلس، هیأت دولت، روحانیون و غیره بود، یکی سمینارهایی بود متشکل از روحانیون سراسر جهان از تمام کشورها مثلاً مصر که با ما رابطه نداشتند، افرادی که میآمدند، از آمریکا، کانادا، آفریقا خیلی آمده بودند. مردمانی خوشقلب و مهربان بودند. هر چند از نظر علم و دانش کمعمق بودند. ختم این سمینار با دیدار از حضرت امام(ره) بود. در پایان یکی از این سمینارها که به دیدار حضرت امام رفته بودیم و حسینیه مملو از جمعیت بود، امام آمد. در میان روحانیون خارجی، سخنران و خطیب خوبی وجود داشت. این خطیب در آنجا به عنوان نماینده روحانیون خارجی بود. ایشان بلند شد و ایراد خطابهای کرد و شعری خواند که مضمونش خطاب به امام بود و چنین گفت: شما محمدرضا را بیرون کردید و گرفتار صدام شدید. همسایهای از اذیت و آزار سگ همسایه در عذاب بود و آنقدر دعا کرد تا سگ از بین رفت. بعد از مردن سگ، توله خرسی پیدا شد و میگفت که سگ را از بین بردی، این توله خرس را هم از بین ببر. جمله دیگری با این مضمون گفت که: ای امام، شما تنها امام مردم ایران نیستید، بلکه تمام مسلمین جهان هستید. ماجرایی که در همان دیدار اتفاق افتاد، این بود که چند تا از خارجیها نشسته بودند و برای آنها هم مترجم گذاشته بودند. دو تا از آن روحانیون با هم صحبت میکردند. یکی از دوستان به من گفت: میدانی که چه میگویند. گفتم: نه. گفت: چیز عجیبی میگویند، من هیجانزده شدهام. گفت: اینها میگویند، اینجا که نشستهایم، جای شخصی امام است یا یک حسینیه است. گفتم: نه، اینجا خانه شخصی نیست، بلکه حسینیه است. گفت: حتماً اینجا سالن انتظار است و ملاقاتکنندگان خارجی و داخلی اینجا مینشینند. پس خانه شخصی او کجا است. این سالن انتظار است، خانه شخصی او کجاست. گفتیم: خانه شخصی آنطور که شما تصور میکنید وجود ندارد. این حسینیه محل دیدار او با مردم است و پشت این حسینیه دو اتاقک است که امام در آن سکونت میکند. گفت: پس فقط همین را دارد. ما گفتیم همین که دارد مال خودش نیست. مال دیگری است و به صورت اجارهای در آن نشسته است. مقداری تأمل کرد و گفت: یعنی این چه طوری میشود. گفتند: توی این تهران از میان این همه قصر و کاخ و جاهای خوب و هتلها و جاهایی که هنگام گردش در تهران دیدیم و الان هم موقعیت امام طوری است که صاحب ایران است، چطور شد که خودش خانه ندارد و این هم که دارد، اجاره است. بعد شروع کرد به لعنت کردن رهبران کشورهای اسلامی که مثل حیوان هستند، و گفت: شما مطمئن باشید که این امام عاقبت پیروز خواهد شد. او هیجانزده بود و تا موقعی که آنجا بود، آن حالات را داشت. دیدار با امام طوری بود که در هر دیدار در افراد تحول ایجاد میشد. *از حال رفتن جوان توده ای در دیدار با امام (ره) اوائل آمدن امام که در قم بودند، چند تا از بچهها خدمت امام رفته بودند و وقتی برگشتند، برای من نقل میکردند، در جمع ما جوانی چپگرا و تودهای بود و او با همان دیدار امام، تغییر و تحول پیدا کرد. بدون اینکه امام او را بشناسد. بعضی از بچهها بودند و خواهش میکردند که ما آنها را پیش امام ببریم. یادم میآید یکی از آنها آمد و میخواست دست امام را ببوسد و امام اجازه نمیداد که کسی دست او را ببوسد وقتی رفت دست امام را ببوسد، برگشت، دیدم حالش بهم خورده و گریه امانش نمیدهد. هر کاری میکردم نمیتوانستم او را قانع کنم و حالش منقلب بود. امام واقعاً ما را دلگرم میکرد و ما نباید امام را فراموش بکنیم. بالاخره خیلی از بچهها آرزوی زیارت داشتند و من میگفتم که امام زیاد وقت ندارد شما امام را ببینید به ویژه این جوانها که تمایل زیادی به حضرت امام (ره) داشتند. بسیجیها در جبههها و جوانها همیشه به سراغ حضرت امام را میگرفتند و من هم اینها را به امام میگفتم و حضرت امام هم آنها را دعا میفرمودند. به هر حال این هشت سال جنگ خیلی چیزها به ما آموخت که این همه را مدیون حضرت امام (ره) و روحیات و حالات و شخصیت آن حضرت هستیم و امیدواریم خدا کمکی کند که دیدارهایی که با امام داشتیم، در ما آثارش باقی بماند؛ مثلاً آقا شیخ عیسی طرفی وقتی که امام را دید، بیهوش و بیحال شد و تا ساعاتی از شب بیحال بود. خدا کند آن لحظات را ما به فراموشی نسپاریم. *دست نوشته آیتالله جمی 59/7/30 اواخر مهر یک ماه بعد از جنگ بود. بعد از گوش دادن به صدای آمریکا و اخبار ساعت 7 تهران به آقای مهندس کرمی نزدیک ساعت 8 صبح تلفن کردم و گفتم که در منزل ما آب قطع است و ما از نظر آب در مضیقه هستیم نمیدانم چه شده است. او آمد منزل ما را دید تا ببیند که چرا آب به آنجا نمیرسد. حالا منتظریم بیاید و کاری بکند و آب به منزل برسد. یکی از افراد مستضعف که به من علاقه داشت، صبحها میآید و از اطراف مقداری آب برایم میآورد. امروز هم چند تا سطلی آب برایمان دست و پا کرده بود. مسأله این بود که همسایگان ما آب داشتند و گفتم چه شده است که منزل ما آب ندارد. فرزندم مهدی آمد و لوله آب را شروع به مکیدن کرد. با مکیدن زیاد، بالاخره آب آمد. خیلی مایه مسرت و شادی فرزندانم مهدی و محمود شد. هر دو یا جدیت مشغول گرفتن آب هستند و مخزنی را که در منزل داشتیم و این مدت خالی مانده بود، با همین آب اندکی که میآید، دارند میریزند تا آن را پر کنند و ذخیرهای باشد. خدا یارشان بود. ساعت نزدیکیهای 9 بود سراغ قرآن رفتم که چند آیهای را تلاوت کنم. از بدو درگیری و آغاز جنگ از شدت گرفتاری و مشاغل غیرمنظم موفق به قرائت قرآن نشدهام و از آن حیث خود را مستحق همه نوع سرزنش و توبیخ دانسته و جداً احساس شرمندگی میکنم. واقعاً شرمندگی دارد و خجالت، مسلمانی که نتواند قرآن را از رو بخواند و لااقل شبانهروزی چند آیه از این کانون نور و فیض تلاوت نکند و خود را به این روح الهی متصل نسازد با آن تأکیدی که خود قرآن در این زمینه دارد، و در سوره مبارکه مزمل در یک آیه به فاصله اندکی دو جا میفرماید: فأقروا ما تیسر. علی ای حال، قرآن را باز کرده از سویه مبارکه یونس حدود نیم جزء خواندم. بعد از قرائت قرآن، طبق قرار قبلی، دو نفر از برادران رادیو و تلویزیون برای مصاحبه به سنگرهای رزمندگان برویم. رفتیم پشت پل بهمنشیر، ایستگاه هفت. به زحمت خود را به سنگرها رساندیم. همان موقعی که در سنگر بودیم، از طرف دشمن شلیک میشد، یا توپ و خمپاره. در سنگر مصاحبهای به عمل آمد. با برادران رزمنده گفتگو کردیم. چند سنگر دیگر را هم دیدیم. در همه جا به اذنالله وعده ظفر و پیروزی دادیم. قبل از اینکه به سنگرها برسیم، اول ایستگاه هفت در مدخل پل، جمعی را دیدم که قصد ترک شهر را دارند. با داد و قال آنها را قدری بر غیرت آوردم که برگردند. ظاهراً سر و صدا بیاثر نبود. حدود ساعت یازده برگشتم منزل، و یکی از خویشانم به دیدارم آمد و اکنون نشسته و مشغول صحبت در اوضاع و احوال جنگ هستیم. همه در شور و اضطراب بودند و میگفتند حمله به زودی آغاز خواهد شد فرمان حمله از جایی صادر میشود که نمیتوان از آن تخلفی کرد. ساعت حدود 12 طبق معمول همیشگی به مسجد قدس برای نماز و گرفتن ناهار رفتیم. نماز ظهر و عصر را بجا آوردیم. برادرم رسول چون هنوز غذا آماده نشده بود، مرا به منزل رساند و خودش برای گرفتن غذا برگشت. در منزل فعلاً خودم تنها هستم. برادرم رسول غذا را آورد. غذا آبگوشت است. خود و برادرم رسول و فرزندانم مهدی و محمود نشسته و به غذا مشغول شدیم. صرف غذا که تمام شد، آقایان موسوی، کراماتی، مزارعی و صداقت وارد شدند. از شما چه پنهان که از ورودشان یکه خورده و ترسیدم که از ما غذا بخواهند که دیگر چیزی نداریم، ولی خدا را شکر که گفتند ما غذا خوردهایم. ساعت 2 بعدازظهر اخبار تهران را گوش دادیم و بعد به قصد استراحت چرتکی زده، بلند شدیم که رعد و برق توپ و خمپاره سراسر شهر را فرا گرفته بود. بعداً معلوم شد حمله هوایی هم بوده، تعدادی هم کشته و مجروح شدهاند. حدود ساعت 4 بعدازظهر دوستان را در منزل گذاشته و به اتفاق برادرم رسول بیرون آمدیم. سری به ستاد فرمانداری زدیم. آنجا برادران بودند. قدری با آنها در زمینههای گوناگون صحبت کردیم. آنجا بودم که از طرف دفتر امام تلفن شد. قدری با آقای صانعی صحبت کردم و جریانات آبادان و خرمشهر را تا آنجا که اطلاع داشتم، برایش شرح دادم بعد با آقای شریعتی که تازه از خرمشهر آمده بود صحبت کردم. ایشان از عدم هماهنگی نیروها در خرمشهر ناراضی و گلهمند بود که خودش برای رفع این نابسامانیها و ایجاد هماهنگی بیشتر، به هنگ ژاندارمری رفت. خداوندش او را توفیق و یاری دهد. این طفلک از بدو درگیری تاکنون خالصانه در جبهه خرمشهر میجنگد و تاکنون زخمهایی هم برداشته که بحمدالله سطحی است و جای نگرانی فعلاً نیست. نزدیکیهای غروب به عادت هر شب به قصد فریضه مغرب و عشاء به مسجد رفتم که هر شب چند نفری از برو بچهها میآیند. باید بگویم اینها مشتریان جدید مسجد هستند. نوعاً جوانان رزمنده و خدمتگزار در جبهه و چند نفر از پیرمردهای قدیمی مسجد که تا هنوز ماندهاند بعد از ادای نماز مغرب و عشاء به منزل آمدیم. دوستان، آقایان موسوی، کراماتی، مزارعی و صداقت در منزل هستند، نشستیم و خرمایی که از بازار پیدا کرده بودیم، آوردیم، هر کدام چند دانهای مصرف کردیم و بعد هر کدام یک دانه سیب، خبرهای بیبیسی و تهران را گوش دادیم. من حیثالمجموع تا اندازهای مسکن و رضایتبخش بود و چنان مینمود که وضع دارد به نفع ایران عوض میشود. برای خوابیدن به اتاق آمدیم، خوابیدم و خوابم برد. نمیدانم حدود چه ساعتی بود بیدار شدم؛ برای رفع قضا خواستم از اتاق خارج شوم. چون شب تاریک بود و چشم جایی را نمیدید، نفهمیدم که به کدام یک از دوستان که در خواب بودند، به شدت پیش پا زدم که فریادش بلند شد. خیال کردم آقای موسوی است. فریاد زدم آقای موسوی ببخشید، من به شما لگد زدم. معلوم شد آقای مزارعی بوده که بنده خدا سخت ضربه خورد اما جالب اینکه آقای موسوی بلند شد که چه خبر است کراماتی گفت آقا مثل این که تلفن شما را کار دارد. آقای موسوی به خیال این که از قم که خانوادهاش آنجا است، تلفن شده بلند شد. خلاصه همه از خواب بیدار شدند و قشقره عجیبی در اتاق راه افتاد بالاخره امشب را هم مثل گذشته آرام گذراندیم. شبها آبادان تا اندازهای آرام است. ساعت 3 بامداد به من خبر دادند: آقا مژده، مژده، ما پیروز شدیم. ماجرای این برادران واقعاً شورانگیز و حماسهآفرین بود. گذشته از جنگ، خاطرات زیبایی از آنها دارم. اولین محرم بود که همین بچهها گفتند روضهخوانی امام حسین (ع) نباید تعطیل شود. در کمیته و مسجد موسیبنجعفر جلسه بود و روضهخوانی میکردیم. سینهزنی میشد و شب زندهداری و خلاصه آدم حال پیدا میکرد بعضی از این جوانها نماز شب را ترک نمیکردند. اینها پاره پاره شدند، اینها مظلوم بودند. در آبادان شهید میشدند، تشییع جنازه نداشتند. چند نفری با ترس و لرز میرفتند و زود میآمدند، اینها شهید که میشدند، در سردخانه نگهداری میشدند و به خانوادههایشان اطلاع میدادند که شما میآیید یا نه؛ البته آنها نمیتوانستند بیایند، به هر طریق آنها را دفن میکردند. گاهی هم مادرها و پدرها میآمدند. دو تا از اینها که محافظین خودم بودند، یکی از آنها در منزل خودم شهید شد و دیگری در جبهه شهید شد، در عملیات بیتالمقدس. اینها هیچ وقت بیکار نبودند یا در مسجد بودند یا مشغول کارهای دیگر، تا اینکه شهید شدند. مدتی بود که آبادان وضع فوقالعادهای داشت و ارتش و سپاه آمده بودند و از ما میخواستند که در بیرون نماز بخوانیم. ما مدتی بیرون بودیم و گاهی به اهواز میآمدم و نماز میخواندم و میرفتم. منزل ما خالی بود و یکی از این برادران پاسدار در منزل ما بود. یک روز ما اهواز بودیم و خبر کردند که برادر آقای انصاری شهید شده است ما به تشییع جنازهاش نرسیدیم. سر قبرش رفتیم مادرش آمد این بچه وقتی یادم میآید مثل آب زلالی بود که از دست ما رفت. با این سن و سال، بسیار پخته و نجیب و آرام مهربان بود. این همه شوخی که بچهها میکردند، هیچ وقت حرفی به آنها نمیزد. گاهی سؤالات عجیبی از ما میکرد و معنویت خاصی داشت. به دلیل وحشت عراقیها از عملیات ایران برای شکستن محاصره آبادان، تعداد تلفات نیروهای خودی بسیار کم بود، با کمترین شهید ، مهمترین پیروزی را به دست آوردیم. او در بمباران شهید شده بود. یادم میآید که فرمانده بسیج شهید شد و اول مدتی مفقود بود و بعد جنازهاش را پیدا کردند. در عملیات اطراف دزفول شهید شده بود یک شب از ما خداحافظی کرد و رفت و دیگر نیامد تا اینکه خبر شهادتش را آوردند بچه رامهرمز بود و بعداً جنازهاش را آوردند. چون علاقه زیاد به من داشت، بعد از شهادتش برادرش با من ارتباط پیدا کرد و وصیتنامهاش را میخواستند. ما وصیتنامه را آوردیم، یک نواری هم داشت. چون فرمانده بود، قبل از حمله بچهها با او صحبت کرده بودند. پنجشنبهها که قبرستان شلوغ بود، گاهی دو نفر و گاهی سه نفر میرفتیم و فاتحه میخواندیم. کسانی که در قبرستان بودند، همه اهل ایمان و تقوا بودند و واجبات و مستحبات را ترک نمیکردند و به خاطر خدا صادقانه هم شهید شدند و چنین افرادی بودند که انقلاب را حفظ کردند. در طول جنگ بسیاری از قبرها بر اثر خمپاره و توپ دشمن خراب شده بودند و همه جا ناامن بود و بعد این قبرها را تعمیر کردند ... این بود جلوههایی از پایداری رهروان راستین امام (ره) امید است که پاسدار ارزشهای آنان باشیم. پایان انتهای پیام/ب
93/10/13 - 09:36
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]
صفحات پیشنهادی
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/4 اینجا همیشه چراغش سبز است
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس 4اینجا همیشه چراغش سبز استمن از احمد آقا تشکر کردم و گفتم هر باری که اینجا میآیم چراغ قرمز نیست و همیشه برای من چراغ سبز است به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس هرجا سخنی از شهر ایثار و حماسه آبادان مقاوم به میان میآید برای زیباخاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/2 آبادان؛ روزهای محاصره
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس 2آبادان روزهای محاصرهآبادان در آغاز جنگ در محاصره نبود و مردم از راه آبادان - اهواز یا از راه آبادان - ماهشهر از شهر بیرون میرفتند ناگهان از دو جاه آبادان را محاصره کردند راه خروج از آبادان یکی خرمشهر بود که در اشغال عراقیها قرار داشت به گزاخاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/1 من دربست در اختیار حضرت امام خمینی (ره) هستم
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس 1من دربست در اختیار حضرت امام خمینی ره هستماخلاص و عشق او به امام ره بیحد بود وی در مصاحبه گفته بود من دربست در اختیار حضرت امام خمینی ره هستم به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس هرجا سخنی از شهر ایثار و حماسه آبادان مقاوم به میخاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس/3 خاطره آیتالله جمی از عالم فقید مهدوی کنی در دوران جنگ
خاطرات آیتالله جمی از دفاع مقدس 3خاطره آیتالله جمی از عالم فقید مهدوی کنی در دوران جنگبا طولانی شدن محاصره افرادی گوناگون به شهر میآمدند یکی از کسانی که در زمان محاصره پیش ما آمد و وجودش برای ما ارزش داشت آیتالله مهدویکنی بود و همان شب در اتاق کوچکی خوابید به گزارش گروهآیتالله خاتمی: دشمن اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد/نگران آینده نظام و انقلاب نیستیم/حول محور رهبری از ایران
آیتالله خاتمی دشمن اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد نگران آینده نظام و انقلاب نیستیم حول محور رهبری از ایران دفاع کنیمآیتالله سیداحمد خاتمی گفت ما باید با حضور همهجانبه در صحنههای مختلف نظام اسلامی را تقویت کنیم و خدایی ناکرده اگر مشکلی پیش بیاید دشمن اصولگرا و اصلاحطلبپیام تسلیت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی
در پی درگذشت حجتالاسلام غیوری پیام تسلیت حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت عالم پرهیزگار و خدمتگزار مرحوم حجتالاسلام و المسلمین حاج سیّدعلی غیوری را تسلیت گفتند به گزارش سرویس دینی جام نیوز حضرت آیت&zwnخاطرهای از آیندهنگری یک فرمانده دفاع مقدس
جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ - ۰۹ ۳۶ سردار حاج حسین جان بصیر قائممقام لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بود که در روز دوم اردیبهشتماه سال 1366 در عملیات کربلای10 در منطقه ماووت عراق به شهادت رسید به گزارش سرویس فرهنگ و حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا علیاکبر بصیر برادر حاججزئیات دلایل مخالفت رهبر انقلاب با دبیرکلی آیتالله مجتهد شبستری در جامعه روحانیت
جزئیات دلایل مخالفت رهبر انقلاب با دبیرکلی آیتالله مجتهد شبستری در جامعه روحانیت آیتالله مجتهد شبستری به تشریح جزئیات مخالفت رهبر معظم انقلاب با دبیرکلیاش در جامعه روحانیت مبارز پرداخت به گزارش نامه نیوز آیتالله محسن مجتهد شبستری عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه روحانیت مببرخورداری روستاهای ریگان از هدیه رهبر معظم انقلاب
برخورداری روستاهای ریگان از هدیه رهبر معظم انقلاب سه روستای محروم شهرستان ریگان در استان کرمان از نعمت مدارس برکت برخوردار و یک روستای دیگر نیز در انتظار ساخت مدرسه برکت است به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر منطقه ریگان دارای روستاهای محرومی است که پیش تر از مدارس مناسب برخآیتالله مصباح یزدی در همایش بزرگ بیعت رهبر معظم انقلاب احیاگر بصیرت هستند/ این هفته بحق به نام هفته بصیرت نام
آیتالله مصباح یزدی در همایش بزرگ بیعترهبر معظم انقلاب احیاگر بصیرت هستند این هفته بحق به نام هفته بصیرت نامگذاری شدآیتالله مصباح یزدی گفت رهبر معظم انقلاب اسلامی احیاگر بصیرت در دوران کنونی هستند به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد آیتالله مصباح یزدی دقایقی قبل در همایش بزپاسخ دفتر آیتالله هاشمی به آیتالله محمد خامنهای/ گویا ابایی ندارد که بگوید انقلاب از اساس طرح آمریکاییها ب
پاسخ دفتر آیتالله هاشمی به آیتالله محمد خامنهای گویا ابایی ندارد که بگوید انقلاب از اساس طرح آمریکاییها بود در پی اظهارات آیتالله سید محمد خامنهای در مورد ماجرای مک فارلین و عملکرد آيتالله هاشمی رفسنجانی در این زمینه دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام با صدور بیانیهای9 دی حماسهای برای حفظ آرمانهای انقلاب/خدمات آیتالله غیوری جهانی بود -
حجت الاسلام تقوی 9 دی حماسهای برای حفظ آرمانهای انقلاب خدمات آیتالله غیوری جهانی بود شناسهٔ خبر 2447282 یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۶ ۵۶ سیاست > احزاب و تشکلها عضو جامعه روحانیت مبارز تاکید کرد مردم اهداف فتنه 88 را متوجه شده بودند و با مشاهده حمایت های آمریکا و اسرائیل از کسا«انقلاب، امام و رهبری» در گفتوگو با آیتالله محمدعلی گرامی قمی سعه صدر رهبر انقلاب کمنظیر است
انقلاب امام و رهبری در گفتوگو با آیتالله محمدعلی گرامی قمیسعه صدر رهبر انقلاب کمنظیر استدر ملاقات آیتالله خامنه ای در بیمارستان به ایشان گفتم نه تنها امید این ملت به شماست که شما امید بعضی از ملل دیگر هم هستید نهضتهای آزادیبخش در کشورهای دیگر نظرشان به ایران و شخص رهبری-مخالفت رهبر انقلاب با دبیرکلی آیتالله مجتهد شبستری در جامعه روحانیت
مخالفت رهبر انقلاب با دبیرکلی آیتالله مجتهد شبستری در جامعه روحانیت آیتالله مجتهد شبستری به تشریح جزئیات مخالفت رهبر معظم انقلاب با دبیرکلیاش در جامعه روحانیت مبارز پرداخت آیت الله محسن مجتهد شبستری عضو مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه روحانیت مبارز در گفت و گو با فارس بیکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس: دشمن در سال 88 بهدنبال از بین بردن زحمات انقلاب بود
یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس دشمن در سال 88 بهدنبال از بین بردن زحمات انقلاب بودیکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس گفت دشمن در سال 88 سعی کرد زحمات انقلاب را از بین ببرد به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان میاندورود سردار علی اکبرنژاد بعد از ظهر امروز در مراسم گرامیداشت شهدافرمانده سپاه شهرستان تنگستان خبر داد برگزاری همایش بیست و پنجمین سال زعامت رهبر انقلاب در تنگستان
فرمانده سپاه شهرستان تنگستان خبر دادبرگزاری همایش بیست و پنجمین سال زعامت رهبر انقلاب در تنگستانفرمانده سپاه شهرستان تنگستان گفت همایش بیست و پنجمین سال زعامت رهبر انقلاب در شهرستان تنگستان برگزار میشود به گزارش خبرگزاری فارس از تنگستان محمدعلی ملاکی صبح امروز در جمع خبرنگاراعیادت مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس از محمدتقی فهیم
عیادت مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس از محمدتقی فهیمرئیس انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس به همراه جمعی از اعضای این انجمن به عیادت محمدتقی فهیم رفتند به گزارش خبرگزاری فارس عصر دیروز 9 دیماه محمدرضا شرف الدین رئیس انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس به همراهی جمعی-
گوناگون
پربازدیدترینها