تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نگاه مؤمن عبرت آميز و نگاه منافق سرگرمى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842095778




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اينجا زندگي آسان است!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: اينجا زندگي آسان است!
بي‌ترديد شناخت سبك زندگي ايرانيان در ادوار گوناگون تاريخي به ويژه دوره معاصر، از فرايض تاريخ‌پژوهي در مقطع حاضر به شمار مي‌رود.
نویسنده : نيما احمد‌پور 
در اين ميان اما، بايد گزارش‌هايي مبناي اين شناخت قرار گيرد كه خالي از غرض و يا دست‌كم نسبت به برخي داوري‌هاي جهت‌دار، از خلوص بيشتري برخوردار باشد. در باب رفتارشناسي ايرانيان در دوران معاصر، محققان متعددي از داخل و خارج به نگارش پاره‌اي گزارش‌ها اقدام كرده‌اند كه در بين غير ايراني‌ها، گزارش «اميل لوسوئور» از شاخص‌ترين و خواندني‌ترين‌هاست. او كه در يكي از گذرگاه‌هاي خطيرتاريخي اين مرز و بوم يعني دوره انتقال حاكميت از قاجار به پهلوي در كسوت يك معلم در ايران حضور داشته، توانسته روايتي نسبتاً واقع‌بينانه از منش و سبك زندگي آنان ارائه دهد، كه گفته‌هاي او، بخش اعظم نوشتاري است كه پيش روي داريد. با اين همه خالي از لطف نخواهد بود كه درآغاز بدانيم اميل لوسوئور كيست؟ اميل لوسوئور كيست؟ اميل لوسوئور Emile Lesueur، از اواخر سال 1298 تا اواسط سال 1300 ه. ش، يعني نزديك به دو سال در مقام استاد مدرسه علوم سياسي يا دانشكده حقوق، در استخدام دولت ايران بوده ‌است. سال آخر اقامت او در ايران مصادف با كودتاي سوم حوت(اسفند) 1299 و پيامدهاي بعدي آن است. او يك فرانسوي نسبتاً متعصب است كه پيش از آمدن به ايران، سال‌هايي از عمر خود را در مستعمرات فرانسوي تونس و مراكش گذرانده و چه در آن كشورها و چه در ايران، شاهد نفوذ انگليسي‌ها، كارشكني‌ها، توطئه‌چيني‌ها و تحريكات آنها و در نهايت غارت و چپاول سرزمين‌هاي زير ستم به وسيله آنان و علي‌الخصوص رقابتشان با فرانسه بوده ‌است. شكست‌هاي مكرر فرانسه به دست انگليس و نيز شركت انگليس در شكست‌هاي فرانسه طي دو قرن گذشته، كينه‌اي عميق در دل لوسوئور نسبت به انگليسي‌ها پديد آورد و چون در ايران از كينه مردم نسبت به انگليس آگاه مي‌شود، پيوندي قلبي و عاطفي ميان او و مردم ايران پديد مي‌آيد كه آثار آن در نوشته‌هايش، به‌ويژه در كتاب حاضر انعكاس يافته‌است. من ايران را دوست دارم چون... اميل لوسوئور به لحاظ شاعر پيشگي خود، درآغاز گزارش خويش، چهره‌اي دوست‌داشتني از ايران و مهر و محبت مردمانش ارائه مي‌دهد كه خواندني است. توصيفي كه هر مخاطبي را تحت تأثير خويش قرار خواهد داد: «من ايران را به خاطر خودش دوست داشته‌ام. در هيچ كشور جهان زندگي اين قدر آسان نيست. و در هيچ‌جا از مهمان به اين خوبي پذيرايي نمي‌شود. شفافيت آسمان، برجستگي و ستبري كوهستان، گستردگي مناطق بياباني، آب زلال آيينه مانند چشمه‌ها سبب مي‌شوند تا انسان فقدان آسايش و بهداشت را كه هميشه در گرداگرد ما مشاهده مي‌شود، فراموش كند. گفت‌و‌گو با يك حكيم سالخورده كه با حنا ريش خود را به رنگ سرخ درآورده ‌است توجه آدمي را از لباس ژنده‌اي كه پيرمرد بر تن دارد، منحرف مي‌كند. كاشي‌هاي آبي‌رنگ شگفتي‌آوري كه كف درگاه‌ها، روي گنبدها و ديوارهاي مساجد را پوشانده‌اند مانع از آن مي‌شوند كه انسان به شكستگي و فروريختگي ديوارها كه پي‌ير لوتي آنها را «جذام خاكستري» ناميده است، توجه كند. رفتار چوپان خردسالي كه در دشت‌ مادر سليمان كمي از شير بزهايش را به مسافر خسته هديه مي‌كند، چندان طبيعي، برازنده و دلچسب است كه ديگر دستي كه بي‌درنگ پس از آن براي دريافت صدقه دراز مي‌شود، به ياد نمي‌ماند. اين رسم‌ها كه سابقه چند صد ساله دارند توجه مسافر خارجي را به خود جلب مي‌كنند. حكومت ملوك‌الطوايفي كه هنوز هم اجازه مي‌دهد تا حكومت يك ايالت به مزايده گذاشته شود، مباين با برداشت و ذوق امروزي ما در مورد حقوق شهروندان است، اما در عين حال از آن مي‌ترسيم كه مبادا ناگهان يك ضربه سخت بر اين بناي كهن وارد آيد، گويي كه به يك ظرف قديمي و شكننده مي‌ماند كه نبايد بدان دست‌ زده شود.» (1) در كشوري امن به سر بردم گزارشگر به‌رغم آنكه در برخي فرازهاي سخن خود، نمي‌تواند «غرور فرانسوي»! خود را به كناري نهد و گاه به تحقير مردم كشوري مي‌پردازد كه در مدح آنان به نگارش پرداخته است، آنچنان به ايران و فضاي امن آن دلبسته شده است كه وصف دل‌انگيز آن، به غرور نابجاي او چندان مجال مانور نمي‌دهد: «اي بسا كه در پس نگاه هوشمندانه اين چشمان سياه و در پشت اين تعارف‌هاي مؤدبانه كه موجب شده‌اند تا ايرانيان را «فرانسويان مشرق‌زمين» لقب دهند و در وراي شكوه و جلال اين ضيافت‌ها و پذيرايي‌هاي شكوهمند، غالباً اختلاس، بيهودگي و فساد نهفته باشد، اما فراموش نكنيم كه در يك كشور شرقي به‌ سر مي‌بريم و نمي‌توانيم اصول اين تمدن را كه عمداً عقب ‌مانده است با اصول تمدن خودمان مقايسه كنيم. هرچند كه خصايص پست انساني در اينجا چندان نادر نيستند، ولي نبايد از ياد برد كه اين اروپاييان هستند كه غالباً خصلت‌هاي مذموم جاسوسي و فساد را به اين كشور وارد كرده‌اند و اين نكته بايد ما را وا‌دارد تا نسبت به ايرانيان با اغماض داوري كنيم. در ميان ايرانيان تعداد كساني كه حقوق عمومي را نقض كرده باشند بسيار اندك است. گاهي از اوقات دزدي روي مي‌دهد، اما قتل و آدمكشي بسيار نادر است. كار يك وزير كه مادر خود را كشته بود و من او را در هنگام تصدي شغل شناختم، خوشبختانه يك مورد استثنايي است. من در طي مدت يك سال در يك محله دورافتاده كه هيچ اروپايي‌اي در آنجا يافت نمي‌شد، زندگي كردم. هرگز حتي در اوقاتي كه مدتي دراز خانه را ترك مي‌كردم و به سفر مي‌رفتم، كوچك‌ترين سوء‌قصدي نسبت به اموالم صورت نگرفت. من آن خانه كوچك خيابان منيريه را هميشه با هيجان و عاطفه به ياد خواهم داشت. خانه در وسط يك باغ بزرگ قرار داشت كه پوشيده از درختان اقاقيا، صنوبر و چنار بود و از آب چند حوض سيراب مي‌شدند و گرداگرد آنها پوشيده از بوته‌هاي گل‌محمدي بود. ديوارهاي بلند كه شاخه‌هاي مو بر سينه آنها بالا رفته بودند، خانه را از دنياي بيرون جدا مي‌كردند. خانه فقط يك طبقه داشت كه بلندتر از كف باغ ساخته شده‌ بود و داراي ايواني بود كه بر روي آن در شب‌هاي داغ تابستان مي‌توانستي از خنكي هوا استفاده كني. يك رديف ستون سفيد بلند در جلوي ايوان وجود داشت كه از لاي آنها كوه‌هاي پر‌برف البرز ديده مي‌شدند. من در آنجا در طي ماه‌هاي طولاني، بي‌خبر از كس‌و‌كارم زندگي كردم در حالي‌كه همنشينان اصلي من خدمتكاران ايرانيم بودند كه مردمي شايسته و دقيق بودند. در آنجا همچنين يك اسب و چند سگ داشتم. چنين مي‌نمود كه خدمتكاران ايراني رنجم را درك مي‌كردند و در سكوت در آن شركت مي‌جستند و مي‌كوشيدند تا آن را برايم آسان‌تر كنند. آنچه در اين شهر شرقي بيشتر از هر چيز برايم دلپسند و خوشايند بود فقط مناظر طبيعي زيبا و دلنشين آن كه مرا به ياد مناظر زيباي جنوب تونس و مراكش مي‌انداختند، نبودند، بلكه آرامشي بود كه در آنجا احساس مي‌شد، آن هم به دور از هستي زودگذر و آشفته ما كه غالباً با نگراني‌هاي پوچ همراه است. پي‌ير لوتي در كتاب تخيلات شرقي مي‌نويسد:آه چه حكمت والا و ارجمندي است كه هر چيزي را چنانكه هست رها مي‌كنند؛ روزها را چنانكه فرا مي‌رسند، مي‌گذرانند؛ از سنت‌هاي نياكان پيروي مي‌نمايند؛ و از ديرگاه با تأمل و مراقبه، خود را براي مرگ آماده مي‌سازند!» (2) كنت دوگوبينو و پي‌ير لوتي راهنمايان «لوسوئور» در ايران «لوسوئور» در ميانه وصف خود از سبك زندگي ايران و ايرانيان، ترجيح مي‌دهد تا زمام سخن را به دو ايران‌شناس فرانسوي ديگر بسپارد كه در دوران قاجار از كارگزاران سفارت فرانسه در ايران بوده‌اند. وي اين راهنمايان ايران‌شناس خود و داوري‌هاي ايشان را اينگونه مورد استناد قرار مي‌دهد: «راهنمايان من در ايران مؤلف كتاب به سوي اصفهان [پي‌يرلوتي] و كنت دو گوبينو بودند. من تصور مي‌كنم كه كتاب‌هاي آنان جامع است و حرف آخر را درباره ايران زده‌اند و هيچ فرانسوي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اي نمي‌تواند بدون بهره‌برداري از آثار آن دو، قلمرو قاجارها را درنوردد و بهره‌اي از سفر خود ببرد. گوبينو در تهران در مقام منشي سفارت فرانسه خدمت كرده‌ بود و پس از آن در مقام وزير مختار به تهران بازگشت. او به اينكه خود را وقف مطالعه تاريخ ايرانيان كند قانع نبود و لذا روايت‌هاي بسيار شاد و پررنگ و لعابي از زندگي روزانه مردم كه به دلخواه در آن غور مي‌كرد، برجا گذاشته‌است. او در كتاب سه سال در آسيا (ج2، ص5) چنين نوشته‌است: گمان نمي‌كنم در سراسر جهان جايي يافت شود كه به خوبي يكي از بازارهاي تهران، اصفهان يا شيراز بتوان به‌طور مداوم در آنجا سرگرم شد. گفت‌‌و‌‌شنودي كه در زير اين طاق‌هاي گنبدي‌شكل عظيم آغاز مي‌شود، در تمام مدت روز ادامه مي‌يابد. جمعيتي انبوه از هر قوم و نژاد و با لباس‌هاي رنگارنگ گوناگون در زير اين طاق‌ها در هم مي‌لولند. دكانداران روي سكوي جلوي دكان‌ها نشسته‌اند و كالاهاي خود را چندان هنرمندانه چيده‌اند كه ما آن را در برپايي نمايشگاه به كمال رسانده‌ايم. لوطي‌ها در حالي‌كه كلاه خود را كج بالاي كله‌شان گذاشته‌اند، سينه را جلو مي‌دهند به مردم تنه مي‌زنند. نابينايان آواز مي‌خوانند. يك نقال بساطش را در راستا پهن كرده و راه را بند آورده و با فرياد تمام از دردها و مصيبت‌ها يا تأثرات يك قهرمان، داستان مي‌گويد و سخنان پندآميز بر زبان مي‌راند. در گوشه‌اي از بازار دسته‌اي كرد با دستارهاي بزرگ بر سر و قيافه‌هاي عبوس و جدي حركت مي‌كنند. در وسط آنان ميرزا‌بنويس‌ها، دوات و قلمدان بر شال كمر، در حالي كه همچون جن‌زده‌ها رفتار مي‌كنند و با صداي بلند فرياد مي‌زنند مثل مارمولك در حركت هستند، آنان ضمن جنب‌ و جوش سريع خود ناگهان به يك كاروان قاطر با بار و كالا برمي‌خورند كه يك قطار شتر كه از جهت مخالف مي‌آيد متوقفشان كرده‌ است. موضوع مهم براي مردم اين است كه از ميان اين شلوغي راهي پيدا كنند و مسلماً پيدا هم مي‌كنند. در گوشه‌اي يك درويش با موهاي پريشان، دستار سرخ زردوزي شده كه از ابريشم رنگي است، نيمه‌عريان و تبرزين بر دوش، يك رشته زنجير قطور را به صدا در ‌مي‌آورد، جمله‌هاي حكمت‌آميز بر زبان مي‌راند و بعد چون به يك ملاي كتابفروش يا يك خراط كه سرگرم درست‌كردن ني براي قليان است مي‌رسد، دوستانه با او به گفت‌وگو مي‌پردازد. در گوشه ديگر يك اشراف‌زاده افغان در حالي‌كه دسته‌اي از نوكر و خدمتكار در دنبالش در حركتند، سوار بر اسب مي‌گذرد. قيافه و ظاهر خشن، وحشي و بي‌پروا و نيز حالت بي‌قيد و ولنگار دسته‌هاي مزدور را دارند. دستارهاي آبي‌رنگي بر نوك كله‌ و لباس‌هاي تيره‌رنگ ژنده‌اي‌ بر تن دارند، اما با شمشيرهاي بلند و خنجرهاي بزرگ بر كمر و تفنگ‌هاي لوله‌بلند بر دوش و سپرهاي كوچك بر شانه به سربازهاي واقعي غارتگر مي‌مانند. جالب اينكه دسته‌هاي كوچك و بزرگي از زنان هم در ميان اين جمعيت انبوه در‌هم مي‌لولند. زن‌ها دو به دو يا چهار به چهار و غالباً تنها از اينجا به آنجا مي‌روند در حالي‌كه همه بدون استثنا چادر كتان و ندرتاً چادر ابريشمي بر سر دارند. همه آنها روبنده بر صورت دارند كه در ناحيه چشم سوراخ دارد تا ديدن و نفس‌كشيدن ممكن گردد. چادر براي اين ساخته شده كه از فرق سر تا زير زانو را بپوشاند، به ‌همين جهت زن‌ها در زير آن كه معمولاً به رنگ آبي است شلواري مي‌پوشند كه تا قوزك پا مي‌رسد و در حكم دامن است و آن را فقط در موقع بيرون ‌رفتن به تن مي‌كنند. زنان كه بدين سان پوشيده شده‌اند، در حالي كه كفش‌هاي دم‌پايي مانندشان بر روي زمين كشيده مي‌شود، در ميان جمعيت حركت مي‌كنند. در رفتار و حركتشان هيچ طنازي مشاهده نمي‌شود. خيلي ساده جلوي دكان پارچه‌فروش‌ها چمباتمه مي‌زنند، توپ‌هاي پارچه را زير ‌و ‌رو مي‌كنند و چانه مي‌زنند، حرافي مي‌كنند و سرانجام بي‌‌آنكه خريد كنند، برمي‌خيزند و به سراغ دكان ديگري مي‌روند و بارها اين دكان و آن دكان مي‌كنند بي‌‌آنكه حتي يك ذره گوشه چادر خود را كنار بزنند.» (3) دوستي وفادار به هنگام مصيبت معلم فرانسوي مدرسه علوم سياسي در ايران، نگاشته خويش در باب سبك زندگي ايرانيان را با اين جملات به پايان برده است، عباراتي كه برشكوه توصيف وي از اين مرز و بوم افزوده است، چراكه به حساسيت‌هاي سياسي ايرانيان و شوريدن آنان بر ظلم حاكمان ناعادل مي‌پردازد: «و بالاخره اينكه من براي دوست‌داشتن ايران يك دليل ديگر هم دارم: بدبختي‌ها و مصيبت‌هايش. تا زماني كه انقلاب مشروطه روي نداده ‌بود، قدرت سلطنت به‌تنهايي و بدون حساب و كتاب، اداره امور مالي كشور را در دست داشت و مبلغي كه معمولاً ناچيز بود مصرف امور مردم مي‌شد. بقيه دارايي خزانه به مصرف تفننات و تجملات پر‌خرج و گاه ديوانه‌وار شاه مي‌رسيد. پس از تصويب تضمين‌ها و حقوقي كه حكومت جديد براي مردم تعهد كرد و با وضع بودجه سالانه، اوضاع به‌كلي دگرگون شدند. آداب و رسوم قديمي كه اجازه مي‌دادند تا افراد گاهي در صورت لزوم يك ايالت را مصادره كنند و وقتي كه خزانه شاهي تهي مي‌شد به گردش در نقاطي بپردازند كه تصور مي‌شد اهالي آنجاها پول دارند، ملغي شدند و لازم آمد كه منابعي ديگر براي تأمين هزينه‌ها جست‌و‌جو كنند، زيرا هيچ كس تصور نمي‌كرد مي‌توان مخارج شاه و گماشتگان و كارگزارانش را محدود كرد. دنباله اين قضيه را همه مي‌دانند. روسيه ديگر بانكدار ايران نبود و لازم بود كه براي دريافت پول منبع ديگري پيدا كنند. انگليس آمادگي خود را براي كمك مالي اعلام كرد با اين شرط ساده كه قرارداد 1919 پذيرفته و تصويب گردد. ميان وام‌دهنده پرتوقع يعني انگليس و وام‌گيرنده فرمان‌پذير يعني ايران مذاكرات طولاني در گرفت كه من هم در آنها شركت داشتم. در بعضي از روزها وضع ايران چندان خطرناك و نگران‌كننده مي‌شد كه چنين مي‌نمود كه زندگي و بقايش به خطر افتاده‌ است. من در آن روزها احساس مي‌كردم كه بر بالين بيمار مشرف به موتي كه نمي‌خواهد بميرد، قرار دارم. پس از آن ناگهان رستاخيزي روي داد و اميدهايي به همراه داشت كه اميد مي‌رود تبديل به نوميدي نشوند. در طي اين نبرد نابرابر، علاقه و توجه من به‌گونه‌اي غريزي و ناخودآگاه به سوي طرف ضعيف و ستم‌كشيده معطوف مي‌شد، نه طرف قوي و ستمگر. كساني كه به اين جهات و به جهات ديگر ايران را دوست دارند و زيبايي و جذبه آن را درك مي‌كنند، همواره اين كشور را با تاسف ترك مي‌كنند. برخي از ايشان كه زير تأثير لذت زندگي آسان و عاري از نگراني‌هاي سنگين و شادي‌هاي بزرگ قرار دارند به اينجا بازمي‌گردند تا در آرامش به زندگي ادامه دهند و برخي ديگر به اينجا مي‌آيند تا آخرين روزهاي زندگي را آرام به پايان برسانند. بيهوده نيست كه كنت دو گوبينو تهران و مردمي را كه آن ‌همه مورد علاقه‌اش بودند، با اندوه ترك مي‌كند و در سه سال در آسيا(ج2، ص7) مي‌نويسد: من براي آخرين ‌بار از ميان بازارهايي كه آن‌ همه از آنها گذشته و دوستشان داشته بودم، عبور مي‌كردم. در عالم خيال از آن مردم پر‌خنده كنجكاو، پرهياهو و در عوض كم‌زحمت و كم‌مزاحمت كه ديگر نمي‌توانستم آنان را ببينم، خداحافظي كردم. اعتراف مي‌كنم كه هرچند كه مي‌رفتم تا در كشورم همه احساسات و عواطف و چيزهايي را كه كم داشتم باز بيابم، اما در آن هنگام دلم از اندوه سنگين شده‌ بود. نمي‌توانم انكار كنم كه من به آن عالم وابسته شده ‌بودم. من هم نمي‌توانم از اين قاعده كلي مستثني باشم. وقتي قرار شد كه خانه كوچكم را با ستون‌هاي سفيدرنگش و دانشجويانم را در دانشكده حقوق و دوستانم را در بازار ترك كنم، من نيز گوشه‌اي از دلم را در ايران جا گذاشتم.» (4) پي نوشت ها: 1 ـ ر. ك به:زمينه چيني‌هاي انگليس براي كودتاي 1299، اميل لوسوئور، ترجمه دكتر ولي الله شادان، چاپ اول، نشر اساطير، ص149 2 ـ ر. ك به:همان، صص151 ـ 149 3 ـ ر. ك به: همان، صص152 ـ 151 4 ـ ر. ك به: همان، صص158 ـ 157

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن