تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834058677
تصاوير منتشر نشده از مرتضی احمدی
واضح آرشیو وب فارسی:سافتستان:
مرتضی احمدی در سن ۹۰ سالگی در خانه اش درگذشت.این هنرمند که آفریننده نقش های ماندگاری در تلویزیون از قیبل آقای ستون زاده در سریال آرایشگاه زیبا و دوبله های ماندگاری از قبیل روباه مکار(کارتون پینوکیو) و بابا علاء الدین (سندباد) و صدای پیشگی شخصیت هایی مانند جوهرآقا خانجان در داستان علی مردان خان بود،پس از تحمل بیماری ریوی شب یلدا درگذشت. متن زیر از یاداشت های شخصی بهرنگ بقایی، نوه مرتضی احمدی است که به همراه عکس ها منتشر شده است : کلافه بود. نای پا شدن نداشت. دست کشید به صورتش. گفت ” باید اصلاح کنم. ”
۱۰ دقیقه بعد نشسته بود روی صندلیش. نور از پنجرهء آخرِ تابستان می پاشید به میز و کتاب ها، میز و تیغ، میز و صابون سبزِ همیشگی. فرچه را به صورتش کشیدم. تیغ را روی گونه اش سُراندم و یک خط، میانِ سفیدیِ کف ها، پوستش را تازه کرد. گفت ” چه چیزا که ندیدیم” . سرش پایین بود و نگاهش به دور، خیلی دور. رسیده بود به گلوش. گفتم “سرتونو بگیرین بالا”. گرفت.
سرش را گرفت بالا و دنیا زیرِ پام سفت شد. سرش را گرفت بالا و اقاقی ها، بی فصل، از گَلِ تمام دیوارهای شهر شُرّه کردند.
سرش را گرفت بالا و حنجره اش جارِ بلندِ ابر شد میانِ این تابستانِ سکوت. سرش را گرفت بالا و اندوه ، شرم زده از خیابان گریخت. مردها اسب های بخت را هی زدند و پٓر پَر انار بر گونهء دختران شهر تَرَک خورد. مطرب ها دست به سرپنجه بُردند. آب به حوض ها افتاد و تخته حوضی ها باز، گونه ذغالی کردند. خش خش گرامافون ها شهر را گرفت و آب به آب انبارها افتاد. سرش را گرفت بالا فقط
برگرفته از یادداشت های بهرنگ بقایی نوازنده تار و نوه مرحوم مرتضی احمدی.
۲ دی, ۱۳۹۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سافتستان]
[مشاهده در: www.softestan.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 61]
-
تصویری
پربازدیدترینها