واضح آرشیو وب فارسی:الف: صدای پای سقوط
حمیدرضا امیدی سرور، 2 دی 1393
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳۴
انسانیت: تاریخ اخلاقی سده بیستمنوشته: جاناتان گلاور ترجمه: افشین خاکباز ویراسته: خشایار دیهیمیناشر: آگه، چاپ اول ۱۳۹۲ ۶۹۲ صفحه، ۳۵۰۰۰ توماناین کتاب را در تهران فروشگاه اینترنتی شهر کتاب و در شهرستانها پاتوق کتاب فردا تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکنند، در صورت تمایل در تهران اینجا و در شهرستانها اینجا کلیک کنید***امانوئل کانت در اواخر قرن هجدهم بر این باور بود که دو چيز ذهنش را از ستايش و احترام لبريز ميكند: يكي آسمان پرستاره بر فراز سر و ديگري قانون اخلاقي در قلب.او در اقتدار خللناپذیر قوانین اخلاقی، در مناسبات گوناگون جهان پیشِ رو، تردید نداشت. تا يك قرن بعد نیز همه چیز روبهراه به نظر میرسید، چنانچه در همراهي با كانت، گفته میشد: شاید انديشهها دگرگون شوند، رفتارها تغيير كنند، عقايد نو برخیزند و فروریزند، اما قانون اخلاق بر صخرههاي ابديت حک شده و پایدار خواهد ماند.اما مقدر چنین بود، آلمانیتباری دیگر خبر از فروریختن صخرههای ابدی و هر آنچه بر رویشان حک شده بدهد.نیچه در «تبارشناسی اخلاق» مینویسد:«در این شکی نیست که با خودآگاه شدن خواستِ حقیقت، اخلاق نیز از این پس روبه نابودی میرود این نمایشِ بزرگِ صد پرده که برای دو سده آینده اروپا رقمزده شده است، ترسناکترین پرسشبرانگیزترین و ایبسا نویدبخشترین نمایشهاست.»این پیشبینی نیچه در آن زمان چندان جدی گرفته نشد، اظهارنظر بدبینانه فیلسوفی مجنون به نظر میرسید که در کتاب دیگرش «چنین گفت زرتشت» با ملاط بیشتری از دیوانگی، مرگ خدا را اعلام کرده بود.اما گذر زمان نشان داد که صرفنظر از آخرین دهه عمرش که بیمار و رنجور به جنون مبتلا شده بود، در باقی عمر از خردمندترین مردمان روزگار خود بوده است. بهاینترتیب قرن بیستم همانگونه که پیامبر بیایمانش نوید داده بود، قرن بحران اخلاقیات انسانی بود. در هیچ سدهای از تاریخ بنیانهای اخلاق اینچنین نلرزیده و سست نشده بود. با آغاز عصر مدرن آشکار شد، روزگار نو در ذات خود بیشترین تفاوت را با گذشته دارد و جایگزینی ارزشهایی نو اجتناب ناپذیر است.در قرن بیستم شاهد جنگها و خونریزیهای فراوانی بودیم؛ چنین خشونتهایی درگذشته نیز به اشکال دیگر در جهان وجود داشت؛ اما آنچه نگاه و پیشگویی نیچه نسبت به آینده را خردمندانهتر میسازد تأکیدی است که بر روی خودآگاه بودن خواست حقیقت بهعنوان دستاویزی دارد که میتواند خشونت یا بیاخلاقی را توجیه کند. چنانچه سوسیالیستهای روس در انقلاب خونین خود چنین کردند، نازیها تئوری برتری نژادیشان را به همین عنوان دستاویز جنگافروزی و کشتار دستهجمعی قرار دادند و... خلاصه اینکه تا آن روزگار هیچگاه خشونت و فروریختن بنیانهای اخلاقی، بهاندازه قرن بیستم آگاهانه صورت نگرفته بود و این یکی از مهمترین نکاتی بود که نیچه هوشمندانه از آن خبر داده بود.اعلام مرگ خدا، نه پافشاری ساده اندیشانه بر امری محال که درواقع کنایه از مرگ ارزشهایی بود که برنگرشی آسمانی استوار بودند و ارزشهایی تازه، انسانمدارانه و زمینی جایگزین آنها میشدند. رشد اومانیسم و نضج ارزشهای مادی و اوج گرفتن مصرفگرایی در قرن بیستم همه و همه نشان دادند پیشگویی نیچه درباره آینده این بار نیز جز حقیقت نبوده است.اما چگونه اندیشههای نیچه چنین به حقیقت پیوستند؟ این ماجرا بس عمیقتر از آنیست که بتوان خلاصهوار بدان پرداخت. بیشک او راز روح زمان خود را دریافته بود و آینده نیز رازش را با او در میان گذاشته بود. بیشک درک قرن حاضر و قرنی که گذشت بدون تأمل در آراء و آثار نیچه در این باب، میسر نخواهد شد. چنانکه نویسنده کتاب «انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم» در همان صفحات آغازین کتاب خود به سراغ نیچه رفته است و پر بیراه نیست اگر بگوییم کلید ورود به قرن بیستم را تنها او میتواند به ما بدهد. «انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم» به تاریخ و اندیشه رویکردی تازه و متفاوت دارد، بهخصوص در کشور ما که نه در تاریخنویسی خود فاقد چنین تجربههایی است که میتواند موجب تنوعبخشی و دگرگونی در نگاه به تاریخ ایران (بهویژه تاریخ معاصر ) که در این سالها از تکرار، سادهانگاری و جزماندیشی رنج بسیار برده است. آنگونه که ویراستار نامآشنای کتاب اشاره دارد، در ساحت ترجمه نیز چنین نمونههایی سابقهی چندانی ندارد و از سر همین ضرورت انتشار آن در قالب یک مجموعه قرار است انجام شود (کتاب حاضر نخستین جلد از این مجموعه است).درباره تاریخ قرن بیستم کتابهای گوناگونی نوشته و ترجمهشده است. آثاری که نویسندگانشان بهزعم خود کوشیدهاند روایتی مبتنی بر واقعیت از این قرن پرحادثه و بلاخیز ارائه کنند که در پیشرفت تکنولوژیک آدمی را به عرش رسانده و در انسانیت و اخلاق به فرش. روایتهایی تاریخی گاه با طمأنینه و یا مفصل، گاه پرشتاب و یا موجز، و گاه نیز داستانی و یا تحلیل و از این قسم.اما جاناتان گلاور در كتاب حاضر برای روایت تاریخ از شیوهای اگر نگوییم بدیع و بیسابقه، اما کمتر استفادهشده بهره برده. او به مدد اخلاق، تاریخ را به پرسش میکشد بنابراین غیرقابلانتظار نیست با توجه به مختصات قرن بیستم، این نگاه به بازگویی واقعیتهایی هولناك بیانجامد. که درعینحال درک آنها نهتنها جذاب که آموزنده نيز هست. «انسانیت: تاریخ اخلاقی قرن بیستم» کتابیست که درک عمیق محتوای آن نیازمند خوانش چندباره، تأمل و البته تفکر درباره آن چیزیست که در کتاب مطرح شده. البته این مسئله نه به دلیل دشواری زبان متن (که اتفاقاً اصلاً دشوار نیست) بلکه به دلیل غنای متن و اهمیت بحث است که خواندن دوباره آن میتواند به درک نکات تازهای بینجامد.از این منظر مهمترین ویژگی کتاب آن است که بین اثری تاریخی و اثری فلسفی در حرکت است. نویسنده کتاب کوشیده از نقطه نظری اخلاقی و با ذهنیتی تاریخی - فلسفی به قرن گذشته بنگرد. بنابراین گاه جریانهای فکری و فلسفی را در بستر تاریخی که در آن بالیدهاند، مورد توجه قرار میدهد و گاه رخدادهای تاریخی را از این منظر که چه پشتوانه فکریای داشتهاند تجزیه تحلیل میکند و در همه حال میکوشد بازتاب آن را در ساحت اخلاق پیش روی مخاطب بگذارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]