تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820852444




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

حرم، روایت قنوت سبز عاشقانی است که به معراج می‌روند چه کبوترانه از مدینه تا توس غزل غزل می‌گریم...


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: حرم، روایت قنوت سبز عاشقانی است که به معراج می‌روند
چه کبوترانه از مدینه تا توس غزل غزل می‌گریم...
غزل گریه‌های عاشقی‌ام را بر وزن باران زمزمه کرده و خط و به خط داستان این سرگشتگی و شیدایی را در برابر پنجره‌ای که رو به کرامت آسمان است هجی می‌کنم.

خبرگزاری فارس: چه کبوترانه از مدینه تا توس غزل غزل می‌گریم...



به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، غزل غزل گریه‌های عاشقی‌ام را بر وزن باران زمزمه کرده و خط و به خط داستان این سرگشتگی و شیدایی را در برابر پنجره‌ای که رو به کرامت آسمان است هجی می‌کنم، من در اوج این عشق، مبهوت... فقط قطعه‌ای از بهشت را به تماشا نشسته‌ام و چقدر حسرت می‌خورم بر قنوت سبز عاشقانی که در این حوالی به معراج می‌روند. مدام مدینه تا توس را مرور می‌کنم... ترک شهری مملو از خاطرات پیامبر(ص) سخت است اما رضا، رضاست و رضایت می‌دهد به خواست الهی و امروز توس تا مدینه روایت مولاییست که غربت در پیش دیدگانش در برابر لبیک به ندایی الهی معنایی ندارد. مولا، شهر خاطرات پیامبر(ص) را به مقصد توس ترک کرده و امروز این نقاره‌های حرم غربتت را آن چنان تداعی می‌کنند که هفت آسمان نیز نمی‌تواند به رقابت چشمان شرمسار مردمان این دیار برخیزد.

و حکایت آنجا تلخ‌تر از جام زهر مولا می‌شود که در چنین ساعاتی در سال 203 هجری قمری از مدینه تا توس که نه....یک جهان عشق به مکتب ولایت، رفتن هشتمین خورشید را به سوگ نشست و یا به قول شاعر« دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مرد» رضا یعنی رضا می‌دهی به هر آنچه خدا می‌خواهد و لعنت زمانه بر آنانی که قهقه‌های شیطانی خود را در پس جام زهر پنهان کرده و تو....مردی سترگ از جنس ولایت که مرگ را در لابه‌لای خوشه‌های زهرآگین انگورها دیدی و دقایقی بعد...جهانی عاشق و سرمست از ولایت از توس تا نخلستان‌های کوفه و مدینه شهر پیامبر در غم غربت تو خون گریستند....مویه کردند...ناله کردند و هیچ‌کس نبود که به تسلی دل آنان برخیزد. مولا رفت اما چراغ ولایت پرفروغ‌تر ماند، تقدیر الهی یعنی همین که ولایت غروب نداشته باشد...

جام زهر نامردمان زمانه..شرنگ در کام خودشان شد، آنچنان که این حکایت در تاریخ عجیب نیست که یاران باطل به نفرت انگیزترین خاطرات تاریخی پیوستند و چیزی جز لعن و نفرین نصیبشان نشد، دشمنی با آل‌الله یعنی دشمنی با خدا و راویان تاریخ چه عادلانه از سرانجام کوردلان زمانه روایت می‌کنند. امروز...29 ماه صفر و شهادت مولا... صدای دسته‌های عزاداری در غروب غم انگیز شهادتت گام‌هایم را در مقابل گنبد میخکوب می‌کند و من با تمام نداشته‌هایم در برابر عظمت تو فقط بغض شکسته‌ام که آبستن دردهای زندگیست رو می‌کنم و تا بوده از من تمنا بوده و از تو مهربانی... دلم در هوایی میان آسمان و زمین عاشقانه و شیدا می‌چرخد و می‌خواند و می‌گرید، کبوترانه دلم را میان صحن و سرایت رها می‌کنم و عجیب گم می‌شوم میان این زمزمه‌های عارفانه دلسپردگانی که عشق را در این صحن و سرا و گنبد و گلدسته‌ها به تماشا نشسته‌اند، با کوله‌باری از خواستن‌ها و نرسیدن‌ها آمده‌ام و فقط تویی که تسلی می‌دهی مرا....قوتم می‌بخشی....آرامم می‌کنی...و من تولدی دوباره را در این حال و هوای ملکوتی حرم آغاز می‌کنم. من نه عشق را می‌شناختم و نه عارف بودم و نه سالک ونه شیدا، از بس که عاشق بودی، عاشقم کردی....راستش را بگویم دلم برای زیارت پرمی‌کشد و امروز اشک و حسرت و سوگ آنچنان در فضای حرم آمیخته با جانم که گویی در همان سال 203 هجری بی‌پروا و شیدا چون زنان نوغان به زیر تابوت نورانیت پناه برده و بغض عمری دل‌خستگی را در زیر تابوتت شکسته و می‌گریم. اینجا همان مقصد مولاست، همان مقصدی که شهر خاطرات پیامبر را برای رسالتی الهی ترک کرد و جام زهر، تاریخ را برای همیشه شرمسار هشتمین خورشید ولایت کرد، امروز مشهد که نه....عاشقان مولا در سراسر جهان زانوان غم بغل گرفته و رفتن هشتمین نور ولایت را به ماتم و عزا نشسته‌اند. در همین حوالی آسمانی حرم مبهوت قطعه‌ای از بهشت...که ندایی مرا به خود می‌آورد...«نگاهت را گره بزن و عهد کن که تا بار دیگر گرهت باز شود یا نشود برگردی..»                   آهم کبوتر می‌شود تا گنبد تو                                             می‌آورد فریادهای یا رضا را... ........................................ یادداشت از فائزه حمزه‌ای ....................................... انتهای پیام/3138/ع30

93/10/02 - 12:43





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن